[ترجمه امیری] این مشکل از اهمیت اندکی بر خوردار میباشد
|
[ترجمه امیرمحمد] این مشکل نسبتا اهمیت کمی دارد
|
[ترجمه گوگل] مشکل اهمیت نسبتا کمی دارد [ترجمه ترگمان] این مشکل نسبتا بی اهمیت است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. a relatively silent man
مردی نسبتا کم حرف
2. a relatively small part of the earth is covered by land
بخش نسبتا کوچکی از کره ی زمین از خشکی پوشیده شده است.
3. coal is a relatively inexpensive fuel
زغالسنگ سوخت نسبتا ارزانی است.
4. his english is relatively decent
انگلیسی او نسبتا خوب است.
5. overhead costs are relatively independent of the rate of production
هزینه ی بالاسری نسبتا از میزان تولید مستقل می باشند.
6. a man who is relatively unimportant
آدمی که نسبتا کم اهمیت است
7. in spanish, there is a relatively close correspondence between the sound and the spelling of words
در اسپانیایی بین صدای واژه ها و املای آنها همخوانی نسبتا نزدیکی وجود دارد.
8. their research programs are still relatively picayune
برنامه های پژوهشی آنها هنوز نسبتا پیش پا افتاده است.
9. There were three questions. The first two were relatively easy but the third one was hard.
[ترجمه رویا] سه سوال بود. دوتای اول نسبتا آسان بودند اما سومی سخت بود
|
[ترجمه گوگل]سه سوال بود دو مورد اول نسبتا آسان بود اما سومی سخت بود [ترجمه ترگمان]سه سوال وجود داشت دوتای اول نسبتا ساده بودند اما سومی سخت بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. A relatively firm material can be anticipated.
[ترجمه گوگل]می توان مواد نسبتاً محکمی را پیش بینی کرد [ترجمه ترگمان]یک ماده نسبتا محکم می تواند پیش بینی شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. These are relatively small points when set against her expertise on so many other issues.
[ترجمه گوگل]این نکات نسبتاً کوچکی هستند که در مقابل تخصص او در بسیاری از مسائل دیگر قرار می گیرند [ترجمه ترگمان]اینها نقاط نسبتا کوچکی هستند که در مقابل تخصص خود در بسیاری از مسائل دیگر قرار می گیرند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. For a relatively small outlay, you can start a home hairdressing business.
[ترجمه گوگل]برای هزینه ای نسبتاً کوچک، می توانید یک کسب و کار آرایشگری خانگی راه اندازی کنید [ترجمه ترگمان]برای یک هزینه نسبتا کوچک می توانید از hairdressing خانگی شروع کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The job is relatively poorly paid.
[ترجمه گوگل]شغل نسبتاً ضعیف است [ترجمه ترگمان]این شغل نسبتا کم پرداخت شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. They're having a relatively small wedding.
[ترجمه گوگل]آنها یک عروسی نسبتا کوچک دارند [ترجمه ترگمان]آن ها یک عروسی نسبتا کوچک دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The country has relatively few cinemas.
[ترجمه گوگل]این کشور سینماهای نسبتا کمی دارد [ترجمه ترگمان]این کشور تقریبا تعداد کمی سینما دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. Women played a relatively minor role in the organization.
[ترجمه گوگل]زنان نقش نسبتاً ناچیزی در سازمان داشتند [ترجمه ترگمان]زنان نقش نسبتا کوچکی در سازمان بازی کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. The accused men have been given relatively light sentences.
[ترجمه گوگل]متهمان به احکام نسبتا سبک محکوم شده اند [ترجمه ترگمان]متهمان محکوم به نسبتا سبک شده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. The city of Sarajevo appears relatively calm today.
[ترجمه گوگل]شهر سارایوو امروز نسبتا آرام به نظر می رسد [ترجمه ترگمان]شهر سارایوو امروز نسبتا آرام به نظر می رسد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
19. Some eyesight problems are relatively easy to correct.
[ترجمه گوگل]اصلاح برخی از مشکلات بینایی نسبتاً آسان است [ترجمه ترگمان]برخی مشکلات بینایی نسبتا آسان هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
تخصصی
[نساجی] نسبتا [ریاضیات] به طور نسبی، تا حدی
انگلیسی به انگلیسی
• proportionately; comparatively
پیشنهاد کاربران
ترجمه های اصلی: به طور نسبی / نسبتاً تا حدی / به میزان معقولی ترجمه های اصطلاحی: در مقایسه با چیز دیگر / در ارتباط با شرایط دیگر بطور متناسب / با توجه به شرایط
نسبتا. به نسبت مثال: relatively short distances, as Paris to Lyon مسافتهای نسبتا کوتاه، از قبیل پاریس تا لیون.
نسبتاً مثال: The process was relatively simple compared to what we expected. فرآیند نسبتاً ساده بود در مقایسه با آنچه ما انتظار داشتیم. *آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
comparatively توی سوالات toefl معنی این میشه
نسبتا Good thing English is relatively easy to learn if you ignore the nonsensical grammar spelling rules
به معنی نسبی، نسبتا مثال نسبتا ثابت relatively permanent
a piece that is relatively easy to play
نسبتاً ، تا اندازه ای ، به نسبت In fact, humankind was relatively advanced. They made useful tools out of stone, drew beautiful art paintings on cave walls, and carved interesting designs into stones.