relation

/riˈleɪʃn̩//rɪˈleɪʃn̩/

معنی: شرح، علاقه، وابستگی، طرز برخورد، نسبت، رابطه، نقل قول، ارتباط، مناسبت، خویش، خویشاوند، کارها
معانی دیگر: بازگویی، واگویی، سرگذشت، داستان، حکایت، نقل، بستگی، پیوند، پیوستگی، قوم و خویش، جماع، رابطه ی جنسی، خویشی، خویشاوندی، (حقوق) اظهاریه ی مدعی، وابسته به نسبت یا خویشی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an association or connection between or among things.
مترادف: association, connection, interconnection, link, relationship, tie
مشابه: narration

(2) تعریف: (pl.) the various associations formed between peoples, nations, and individuals.
مترادف: relationship, tie

- good relations between countries
[ترجمه گوگل] روابط خوب بین کشورها
[ترجمه ترگمان] روابط خوب بین کشورها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- family relations
[ترجمه گوگل] روابط خانوادگی
[ترجمه ترگمان] روابط خانوادگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- sexual relations
[ترجمه گوگل] روابط جنسی
[ترجمه ترگمان] روابط جنسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: reference; connection.
مترادف: reference, regard, respect
مشابه: bearing

(4) تعریف: a blood or family connection between two or more people.
مترادف: kinship

(5) تعریف: one who is related by blood to another.
مترادف: blood, kin, relative

(6) تعریف: a narrative account.
مترادف: account, narration, narrative, story, tale

جمله های نمونه

1. in relation to his own family
در رابطه با خانواده ی خودش

2. the relation of dream and reality
وابستگی خواب به واقعیت

3. the relation of father to son
رابطه ی پدر و پسری

4. the relation of the members of a tribe
پیوستگی اعضای قبیله

5. adversative relation
رابطه ی معکوس

6. a priest's relation of his journeys through africa
شرح سفرهای یک کشیش در آفریقا

7. in (or with) relation to
درباره ی،مربوط به

8. they were tall in relation to their breadth
نسبت به پهنای هیکلشان بلند بالا به نظر می رسیدند.

9. Your answer has no relation to the question.
[ترجمه گوگل]پاسخ شما ربطی به سوال ندارد
[ترجمه ترگمان]پاسخ شما هیچ ارتباطی با این سوال ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I have a lot to say in relation to that affair.
[ترجمه گوگل]من در رابطه با آن ماجرا حرف های زیادی برای گفتن دارم
[ترجمه ترگمان]من خیلی چیزها برای گفتن به این قضیه دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. For many software packages, the price bears little relation to cost.
[ترجمه گوگل]برای بسیاری از بسته های نرم افزاری، قیمت رابطه کمی با هزینه دارد
[ترجمه ترگمان]برای بسیاری از بسته های نرم افزاری، قیمت رابطه کمی با هزینه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I understand him to be a distant relation.
[ترجمه گوگل]من او را یک رابطه دور می دانم
[ترجمه ترگمان]می فهمم که او از بستگان دور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Steve is a distant relation of my wife.
[ترجمه گوگل]استیو از نزدیکان دور همسرم است
[ترجمه ترگمان]استیو خویشاوندی دور از دور زن من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He's called Brady too, but we're no relation .
[ترجمه گوگل]او را برادی هم می نامند، اما ما هیچ نسبتی نداریم
[ترجمه ترگمان]اون هم به \"بردی\" زنگ زده، اما ما با هم ارتباط نداریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The study shows the close relation between poverty and ill health.
[ترجمه گوگل]این مطالعه رابطه نزدیک بین فقر و بیماری را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]این مطالعه رابطه نزدیکی بین فقر و سلامت بیمار را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. What relation are you to Jessica?
[ترجمه گوگل]چه نسبتی با جسیکا داری؟
[ترجمه ترگمان]با جسیکا چه نسبتی داری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The things she says bear little relation to what she actually does.
[ترجمه گوگل]چیزهایی که او می گوید ارتباط کمی با آنچه او واقعا انجام می دهد دارد
[ترجمه ترگمان]چیزهایی که او می گوید نسبت به کارهایی که واقعا انجام می دهد، ارتباط کمی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. It is a question of the relation of ethics to economics.
[ترجمه گوگل]بحث رابطه اخلاق با اقتصاد است
[ترجمه ترگمان]این مساله مربوط به رابطه اخلاق با اقتصاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شرح (اسم)
treatise, circumstance, account, story, description, explanation, exposition, statement, narrative, tale, innuendo, gloss, interpretation, presentment, relation, recitation, sketch, delineation, legend, footnote, geography

علاقه (اسم)
attachment, affection, interest, sympathy, concern, fondness, penchant, tie, estate, relation, tenure, communication

وابستگی (اسم)
affinity, connection, attachment, association, dependence, dependency, coherence, coherency, affiliation, interdependence, vassalage, pertinence, pertinency, relation, relationship, contiguity, kindred, connexion, interdependency

طرز برخورد (اسم)
attitude, relation

نسبت (اسم)
format, connection, scale, proportion, relation, bearing, ratio, relationship, respect, blood, cognation, kinship, connexion, rapport

رابطه (اسم)
connection, linkage, bond, tie, relation, respect, relevance, nexus, dash, relevancy, connexion, liaison, contingence

نقل قول (اسم)
quotation, passage, relation, citation, paraphrase

ارتباط (اسم)
connection, coherence, coherency, correlation, relation, relationship, relevance, communication, correspondence, relevancy, connexion, liaison, correspondency, hookup, intercommunication

مناسبت (اسم)
connection, reason, motive, urge, relation, relationship, persuasive, rapport

خویش (اسم)
connection, relation, kindred, connexion, kinswoman

خویشاوند (اسم)
relative, relation, kindred, kinswoman, kinsman, kin, kinfolk

کارها (اسم)
relation

تخصصی

[کامپیوتر] نسبت ؛ رابطه
[برق و الکترونیک] رابطه
[نساجی] ارتباط - رابطه
[ریاضیات] ارتباط، نسبت، بستگی، رابطه، ممتنع

انگلیسی به انگلیسی

• narration, act of telling; kinsman, family member; connection, association; connection between two persons, relationship
relations between people, groups, or countries are contacts between them and the way they behave towards each other.
the relation of one thing to another is the connection between them.
when you are comparing one thing with another, you can use in relation to as a way of introducing the second thing.
your relations are the members of your family.

پیشنهاد کاربران

اضافه ( فلسفه )
Illuminative relation
اضافه اشراقی
1. نقل. روایت 2. ربط. بستگی. ارتباط 3. نسبت. خویشی 4. خویشاوند 5. ( بصورت جمع ) روابط. مناسباط
مثال:
a near relation
یک خویشاوند نزدیک و صمیمی
رابطه
مثال: There's no relation between the two incidents.
بین دو حادثه رابطه ای وجود ندارد.
ریاضی:
relation=a set of ordered pairs
order pair= ( x, y )
🔗 فرق relation و relationship
واژه relation ارتباط بین افراد، کشورها، سازمان ها، قاره ها و غیره را نشان می دهد. توجه داشته باشید که این یک نوع ارتباط رسمی است. برعکس، relationship نشان دهنده نوع ارتباط غیررسمی و کوچکتر بین افرادی مانند بستگان نزدیک، زوج ها و غیره است
بررسیِ واژگانِ " هیتَن/های":
در زبانِ اوستایی " ها ( ی ) ha ( y ) " به چمِ " بستَن" بوده است. مجهولی/گذشته یِ این واژه "هیتَ" بوده است ( PPfP در فرتورِ زیر نشاندهنده همین موضوع است ) .
چمهایِ واژه یِ " ها ( ی ) " :
...
[مشاهده متن کامل]

1 - بَستَن، به بند کشیدن ( دست و پای کسی را بستن )
2 - به هم بَستَن، ارتباط دادن، اتصال دادن، با یکدیگر ارتباط/اتصال برقرار کردن، در ارتباط/اتصال قرار دادن
3 - بستَن ( اسب ) به گاری، به گاری وصل کردن، یوغ کردن
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
نکته:
1 - " هیتَن" با واژه یِ " hitch " در زبانهای اروپایی به چمِ " بستَن، کشاندن" همریشه است.
2 - در زبانِ آلمانی به "رابطه" در مزداهی ( =ریاضی ) ، " beziehung" می گویند که " be" پیشوند است و " ziehung" از کارواژه " ziehen" به چمِ " کِشیدن، کِشاندن" است. درزبانِ انگلیسی به "رابطه" در مزداهی " relation" از کارواژه یِ " relate" می گویند.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهاد:
1 - همانطور که در بالا گفته شد، مجهولی/گذشته یِ این واژه " هیتَ" بوده است که اگر آن را به پارسیِ کنونی برگردانیم "هیته" از کارواژه یِ " هیتَن" را خواهیم داشت. بُن کنونیِ کارواژه " هیتَن" نیز " های hay" خواهد بود که در بالا به آن اشاره شد.
2 - بنابر نکته هایِ 1 ، 2 و چمهایِ 2 ، 3 در بالا، می توان به جایِ واژگانِ "رابطه، رابطه داشتن" در مزداهی ( ریاضی ) از کارواژه یِ " هیتَن" بهره ببریم. ما همچنین می توانیم پیشوندهایی همچون ( فر، در، پَر، وا، پی و. . . ) را با کارواژه یِ " هیتَن" همراه سازیم و نوواژگانی را پدید آوریم.
3 - جدای از اینکه با پیشنهادِ شماره 2 همسو باشید یا نَه، کارواژه یِ " هیتَن" با بُن کنونیِ " های" تواناییِ کاربست پذیریِ بالایی در زبانِ پارسی دارد؛ برای نمونه می توان به جای واژه یِ communicate از ان بهره برد که برابرِ آن در آلمانی " sich in Verbindung setzen ( ارتباط برقرار کردن، خود را در ارتباط قرار دادن ) می شود، چنانکه فرتورِ زیر شماره یِ 2 گویایِ آن است.
4 - درصورتِ ناگذرا دانستَنِ کارواژه یِ "هیتَن" چه بسا می توانیم کارواژه یِ " هایانیدن ( گذرایِ " هیتَن" ) " را از آن بسازیم و واژگانی همچون "هایانِش" را از آن بیرون بکشیم.
5 - چمهایِ واژگانِ اروپاییِ بالا و واژه یِ " هیتَن" گویایِ یک چیز است:
" کشاندَن یا هدایت به قصدِ ارتباط یا اتصال ( برای نمونه: کشاندَن اسب ( یا هر چارپایِ دیگر ) برایِ بستَن به گاری )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشت ( reference ) :
بخشِ 1801 و 1802 از نبیگِ " فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ باستان" نوشته یِ " کریستین بارتولومه"

relation
رابطه احساسی بین دو نفر مطرح است
relation ( noun ) = رابطه، ارتباط، نسبت، ربط، بستگی/فامیل، خویشاوند
exmaples:
1 - There was little relation between the book and the movie.
ارتباط کمی بین آن کتاب و آن فیلم بود.
2 - a distant relation of mine
یکی از فامیل های دور من
مترادفاش
association
bearing
concern
connection
link
pertinence
reference
relation
relationship
relevance
رابط
رابطه
ارتباط و رابطه
نسبت خانوادگی
مثل عمو دایی عمه و . . .
بستگی ( در ریاضیات= انگارش )
حوزه
نسبت خویشاوندی، رابطه فامیلی
روابط

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس