related

/rəˈleɪtəd//rɪˈleɪtɪd/

معنی: وابسته، منسوب، مربوط، خودمانی، منتسب، مقارن
معانی دیگر: خویشاوند، همبسته، گفته، روایت شده، حکایت شده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: relatedness (n.)
(1) تعریف: associated; connected.
متضاد: different, separate, unrelated
مشابه: allied, associate, connected, incident, near

(2) تعریف: connected by blood; kin.
متضاد: unrelated
مشابه: akin, cognate, kin, kindred, natural

جمله های نمونه

1. related subjects
موضوعات مربوطه

2. he related the story of how he first came to america
او داستان اولین باری را که به آمریکا آمده بود تعریف کرد.

3. superstitions related to number thirteen
خرافات مربوط به عدد سیزده

4. her lecture related to the causes of cancer
نطق او مربوط به علل سرطان بود.

5. we are related through our grandfather
از طریق پدر بزرگمان با هم نسبت داریم.

6. we are related through our mothers
از طرف مادر باهم نسبت داریم.

7. she is distantly related to me
او با من خویشی کمی دارد.

8. the physical evidence related to this crime
شواهد عینی مربوط به این جنایت

9. to be nearly related
قوم و خویشی نزدیک داشتن

10. they agreed on the broad outlines of the matters related to the contract
آنان درباره ی رئوس مطالب کلی وابسته به قرارداد توافق کردند.

11. The two ideas are very closely related.
[ترجمه گوگل]این دو ایده بسیار به هم مرتبط هستند
[ترجمه ترگمان]این دو ایده بسیار با هم مرتبط هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He related what he had seen in the theatre.
[ترجمه گوگل]او آنچه را که در تئاتر دیده بود تعریف کرد
[ترجمه ترگمان]آنچه را که در تئاتر دیده بود نقل می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Much of the violence is related to drugs and gang warfare.
[ترجمه گوگل]بیشتر خشونت ها مربوط به مواد مخدر و جنگ باند است
[ترجمه ترگمان]بخش عمده ای از خشونت مربوط به مواد مخدر و جنگ باندها بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The related publications are far too numerous to list individually.
[ترجمه گوگل]تعداد نشریات مرتبط بسیار زیاد است و نمی توان آنها را به صورت جداگانه فهرست کرد
[ترجمه ترگمان]نشریات مربوط به آن ها بسیار زیاد است تا به صورت انفرادی فهرست شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The unemployment figures are not necessarily related to the rise in prices.
[ترجمه گوگل]ارقام بیکاری لزوماً با افزایش قیمت ها مرتبط نیست
[ترجمه ترگمان]ارقام بیکاری ضرورتا مربوط به افزایش قیمت ها نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Are they by any chance related?
[ترجمه گوگل]آیا آنها به طور تصادفی به هم مرتبط هستند؟
[ترجمه ترگمان]آیا آن ها به هیچ وجه ارتباطی با هم دارند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. My trip is business related.
[ترجمه گوگل]سفر من مربوط به تجارت است
[ترجمه ترگمان]سفر من مربوط به کسب وکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The cat and the lion are related species.
[ترجمه گوگل]گربه و شیر گونه های خویشاوندی هستند
[ترجمه ترگمان]گربه و شیر گونه دیگری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. How do you explain the existence of closely related species in widely separated locations?
[ترجمه گوگل]چگونه وجود گونه‌های نزدیک به هم در مکان‌های جدا از هم را توضیح می‌دهید؟
[ترجمه ترگمان]شما چگونه وجود گونه های نزدیک به هم را در مکان هایی که به طور گسترده از هم جدا شده اند را توضیح می دهید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. His father's distantly related to the Royal family.
[ترجمه گوگل]پدرش از دور با خانواده سلطنتی رابطه دارد
[ترجمه ترگمان]پدرش با خانواده سلطنتی خویشاوند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وابسته (صفت)
relative, subordinate, associate, adjective, relevant, affiliate, dependent, related, interdependent, attached, attendant, akin, federate, appurtenant, germane

منسوب (صفت)
related, allied

مربوط (صفت)
relative, relevant, dependent, related, attached, connected, pertaining, linked, pertinent, depending, coherent

خودمانی (صفت)
close, related, friendly, private, bosom, inner, intimate, familiar, comradely, heart-to-heart, hob-and-nob, hob-a-nob

منتسب (صفت)
bound, related, connected

مقارن (صفت)
related, simultaneous, contemporaneous

تخصصی

[ریاضیات] مرتبط

انگلیسی به انگلیسی

• connected, having a relationship; connected by kinship or marriage
if two or more things are related, there is a connection between them.
people who are related belong to the same family.
see also relate.

پیشنهاد کاربران

"consist" و "related" دو کلمه با معانی تقریبا یکسان و کاربردهای مختلف هستند.
اولاً، "consist" یک فعل است که برای نشان دادن از اینکه یک چیز از بخش های دیگر تشکیل شده یا ساختارش از چیزهای دیگری تشکیل شده به کار می رود، معمولاً با "of" بکار می رود. مثلاً:
...
[مشاهده متن کامل]

- "The salad consists of lettuce, tomatoes, and cucumbers. " به معنای "سالاد از کاهو، گوجه فرنگی و خیار تشکیل شده است. "
بنابراین، "consist" به کار می رود تا بیان کند که یک چیز به چه چیزهای دیگری تقسیم می شود یا از چه چیزهایی تشکیل شده است.
از سوی دیگر، "related" صفتی است که برای نشان دادن ارتباط یا ارتباطاتی که یک چیز به یک چیز دیگر دارد به کار می رود. مثلاً:
- "The two books are related to each other. " به معنای "دو کتاب با یکدیگر ارتباط دارند. "
در اینجا، "related" نشان می دهد که دو چیز یک ارتباط یا اتصالی با یکدیگر دارند.
منبع:
https://www. grammarly. com/blog/consist - of - vs - consist - in/
https://www. merriam - webster. com/dictionary/related

مربوط
ارتباط
be related to somebody =متعلق به
attendant
مرتبط
Related Organizations : سازمان های مرتبط
related ( adj ) = /خویشاوند، فامیل/مرتبط، مربوط، مربوطه/
examples:
1 - Of course Elise and Linda are related to each other.
البته الیز و لیندا با هم خویشاوند هستند.
2 - We're related by marriage only.
...
[مشاهده متن کامل]

ما فقط از طریق ازدواج با یکدیگر خویشاوند هستیم.
3 - There's been an increase in criminal activities related to drugs.
افزایشی در فعالیت های مجرمانه مرتبط با موادمخدر وجود داشته است.
4 - We discussed unemployment and related issues.
ما در مورد بیکاری و مسائل مربوط به آن بحث کردیم.

مرتبط، وابسته
مربوط - مرتبط
شیمی: مرتبط
They are related to the devils
انها با شیاطین در ارتباط هستند
مرتبط
مرتبط، مربوط به هم
مرتبط = مربوط
اقوام
فامیل
از این دست، مشابه
مرتبط

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس