relapse

/riˈlæps//rɪˈlæps/

معنی: عود، برگشت، بحال نخستین برگشتن، عود کردن
معانی دیگر: (پس از بهتر شدن یا پیشرفت ) پسرفت کردن، (بیماری) عود کردن، برگشتن، دوباره بیمار شدن، فرو رفتن، فروکش کردن، پسرفت، رجعت، بازگشت، رجوع شود به: lapse، عودت، مرتد

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: relapses, relapsing, relapsed
(1) تعریف: to revert, esp. to a former negative condition, habit, or mode of conduct.
مترادف: backslide, retrogress, revert
مشابه: degenerate, lapse, regress, slip

(2) تعریف: to suffer a worsening of a disease after partial recovery.
مشابه: decline, degenerate, sicken
اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or result of reverting, esp. to a former negative condition; reversion.
مترادف: regression, reversion
متضاد: recovery

(2) تعریف: the worsening of a disease after partial recovery.

جمله های نمونه

1. relapse into barbarism
بازگشت به توحش

2. reformed addicts often relapse
معتادان اصلاح شده اغلب دوباره دچار می شوند.

3. We were afraid he might relapse into a coma.
[ترجمه گوگل]می ترسیدیم که دوباره به کما برود
[ترجمه ترگمان]ما می ترسیدیم که ممکنه دوباره به کما رفته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. After making some progress, he suffered a relapse.
[ترجمه گوگل]پس از پیشرفت، دچار عود شد
[ترجمه ترگمان]پس از آن که پیشرفتی حاصل کرد، دچار بازگشت دوباره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She had a relapse and died soon after.
[ترجمه گوگل]او عود کرد و خیلی زود فوت کرد
[ترجمه ترگمان]کمی بعد برگشت و بعد از آن مرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Even in relapse there will be times when the patient's general condition improves.
[ترجمه گوگل]حتی در عود، مواقعی وجود خواهد داشت که وضعیت عمومی بیمار بهبود می یابد
[ترجمه ترگمان]حتی در بازگشت به آن زمانی خواهد بود که شرایط عمومی بیمار بهبود یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Isabel: Laugh, Ah thought Ah'd hud a relapse of my cystitis.
[ترجمه گوگل]ایزابل: بخند، آه فکر کرد که عود سیستیت من را هد کرده است
[ترجمه ترگمان]ایزابل: بخند، فکر کردم Ah دوباره عود کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Neither recovery nor relapse is a straight line.
[ترجمه گوگل]نه بهبودی و نه عود، یک خط مستقیم نیست
[ترجمه ترگمان]نه بهبودی، نه بازگشتی، یک خط مستقیم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She had no relapse during 18 months' follow up, and results of lung function tests were normal.
[ترجمه گوگل]او طی 18 ماه پیگیری هیچ عودی نداشت و نتایج آزمایش‌های عملکرد ریه طبیعی بود
[ترجمه ترگمان]او در طول ۱۸ ماه هیچ بازگشتی نداشت و نتایج تست های کارکرد ریه طبیعی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He suffered a relapse after the car crash in 198
[ترجمه گوگل]او پس از تصادف اتومبیل در سال 198 دچار عود بیماری شد
[ترجمه ترگمان]او پس از سقوط خودرو در ۱۹۸ بیمار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. As emphasised, sufferers in relapse do not necessarily return to use of the substance or behaviour of addiction.
[ترجمه گوگل]همانطور که تاکید شد، مبتلایان به عود لزوماً به مصرف مواد یا رفتار اعتیاد بر نمی گردند
[ترجمه ترگمان]همان طور که تاکید شده است، مبتلایان به این بیماری لزوما به استفاده از مواد و یا رفتار اعتیاد باز نمی گردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It should be remembered that one can not relapse unless one has first been in recovery.
[ترجمه گوگل]باید به خاطر داشت که فرد نمی تواند عود کند مگر اینکه ابتدا در دوران نقاهت بوده باشد
[ترجمه ترگمان]باید به خاطر داشت که کسی نمی تواند عود کند مگر این که اولی در حالت بازیابی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We discussed ways of dealing with a relapse and made follow-up arrangements for three, six, nine and 12 months.
[ترجمه گوگل]ما راه های مقابله با عود را مورد بحث قرار دادیم و ترتیبات پیگیری را برای سه، شش، نه و 12 ماه انجام دادیم
[ترجمه ترگمان]ما در مورد روش های برخورد با بازگشت مجدد بحث کردیم و ترتیبات پی گیری را برای سه، شش، نه و ۱۲ ماه انجام دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Most drug abusers relapse within a year.
[ترجمه گوگل]بیشتر مصرف کنندگان مواد در عرض یک سال دوباره عود می کنند
[ترجمه ترگمان]اغلب مصرف کنندگان مواد مخدر در عرض یک سال به این کشور بازگشته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The most characteristic feature of clinical relapse is the increased flux of neutrophils into the intestine.
[ترجمه گوگل]بارزترین ویژگی عود بالینی افزایش جریان نوتروفیل ها به روده است
[ترجمه ترگمان]مشخص ترین ویژگی برگشت بالینی، افزایش شار neutrophils در روده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عود (اسم)
backset, recurrence, relapse, lute, reversion, regression, recidivism, recrudescence

برگشت (اسم)
tergiversation, reprise, return, repercussion, backstroke, relapse, regression, regress, reflux, reversal, turnover, revert, coming back, recrudescence, regurgitation, retrogression, refluence, upturn

بحال نخستین برگشتن (فعل)
recoil, relapse

عود کردن (فعل)
return, relapse, recur, recrudesce

انگلیسی به انگلیسی

• regression, reversion to a former state; recurrence of an illness after an initial recovery
regress, revert to a former state (esp. a negative one); recur, reappear (illness)
if someone relapses into undesirable behaviour, they start to behave that way again. verb here but can also be used as a count noun. e.g. ...india's relapse into chaos and anarchy.
if a sick person has a relapse, their health suddenly gets worse after it had been improving.

پیشنهاد کاربران

* عود یا بازگشت به حالت یا رفتار قبلی پس از یک دوره بهبود یا بهبودی است، که معمولاً در زمینه اعتیاد یا بیماری استفاده می شود.
** یک پسرفت یا بازگشت پس از پیشرفت
*** عود بخشی معمول از فرآیند بهبودی در درمان اعتیاد است. این موضوع نشانه ای از شکست نیست، بلکه نشان دهنده این است که برنامه درمانی نیاز به تنظیم دارد. گروه های حمایتی، درمان و استراتژی های مقابله ای برای جلوگیری از بازگشت و حفظ بهبودی بلندمدت بسیار مهم هستند. درک محرک ها و توسعه یک سیستم حمایتی قوی می تواند به افراد کمک کند تا از طریق بازگشت ها به مسیر بهبودی خود ادامه دهند.
...
[مشاهده متن کامل]

مترادف: Setback, regression, backslide.
متضاد: Progress, improvement, recovery.
مثال؛
After months of sobriety, he experienced a relapse and started drinking again.
She worked hard to avoid relapse by attending support groups regularly.
The doctor warned that stress could trigger a relapse of the illness.

دوباره برگشتن سر نقطه ی اول
لغزش
ناپرهیزی
شکست
برای کسی که معتاد بوده و ترک کرده، ولی دوباره معتاد شده استفاده میکنن
relapse ( پزشکی )
واژه مصوب: بازگشت
تعریف: ظهور مجدد علائم بیماری، چند هفته تا چند ماه پس از بهبود ظاهری
Also : laps
عود The return of symptoms
برگشت To slip back to a former state or practice
قهقرا Regression
Recurrence
• Relapses are bound to occur

بپرس