rekindle

جمله های نمونه

1. He blew hard on the ashes to rekindle the fire.
[ترجمه گوگل]او به شدت بر خاکستر دمید تا آتش دوباره شعله ور شود
[ترجمه ترگمان]او به شدت به خاکستر ضربه زد تا آتش را روشن کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They tried to rekindle the flames of romance.
[ترجمه گوگل]آنها سعی کردند دوباره شعله های عاشقانه را روشن کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها سعی کردند شعله های عشق را ازسر بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Is there anything could rekindle his extinct passion?
[ترجمه گوگل]آیا چیزی وجود دارد که بتواند اشتیاق منقرض شده او را دوباره زنده کند؟
[ترجمه ترگمان]آیا چیزی هست که بتواند احساسات خاموش او را ازسر بگیرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The holiday was a last chance to rekindle their love.
[ترجمه گوگل]تعطیلات آخرین فرصت برای احیای دوباره عشق آنها بود
[ترجمه ترگمان]تعطیلات آخرین فرصتی بود که بتواند عشق خود را ازسر بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He has never been able to rekindle her love since then.
[ترجمه گوگل]از آن زمان او هرگز نتوانست عشق او را دوباره زنده کند
[ترجمه ترگمان]اون از اون موقع تا حالا نتونسته عشقش رو ازسر بگیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Nothing could rekindle her extinct passion.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمی توانست اشتیاق منقرض شده او را دوباره زنده کند
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی توانست احساسات خاموش او را ازسر بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There are fears that the series could rekindle animosity between the two countries.
[ترجمه گوگل]این نگرانی وجود دارد که این سریال بتواند دوباره خصومت بین دو کشور را برانگیزد
[ترجمه ترگمان]ترس هایی وجود دارند مبنی بر این که این مجموعه می تواند دشمنی میان دو کشور را شعله ور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Others say Honda is keen to rekindle its old love affair.
[ترجمه گوگل]برخی دیگر می گویند هوندا مشتاق است تا رابطه عاشقانه قدیمی خود را دوباره زنده کند
[ترجمه ترگمان]برخی دیگر می گویند که هوندا برای یادآوری ماجرای عشقی قدیمی اش مشتاق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Countless pop artists have gone to Nashville to rekindle their songwriting skills in recent years.
[ترجمه گوگل]هنرمندان پاپ بی‌شماری در سال‌های اخیر به نشویل رفته‌اند تا مهارت‌های ترانه‌سرایی خود را احیا کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از هنرمندان پاپ به نشویل رفته اند تا مهارت های songwriting را در ساله ای اخیر باز گردانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The problem since then has been how to rekindle a spirit of democratic inquiry without provoking another conservative backlash.
[ترجمه گوگل]مشکل از آن زمان تا کنون این بوده است که چگونه می توان روحیه تحقیق دموکراتیک را بدون برانگیختن واکنش محافظه کارانه دیگر احیا کرد
[ترجمه ترگمان]مشکل از آن زمان این بوده است که چگونه یک روح پرسشگری دموکراتیک را، بدون تحریک کردن یک واکنش محافظه کارانه دیگر، باز گرداند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There is now a need to rekindle the idea that teaching is a vocation which makes a whole series of complex demands.
[ترجمه گوگل]اکنون نیاز به احیای مجدد این ایده وجود دارد که تدریس حرفه ای است که مجموعه ای کامل از خواسته های پیچیده را ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]اکنون نیاز به rekindle این ایده وجود دارد که تدریس شغلی است که مجموعه کاملی از خواسته های پیچیده را می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Hoping to rekindle the fire Sally accepted, but it was no use.
[ترجمه گوگل]سالی به امید برافروختن مجدد آتش پذیرفت، اما فایده ای نداشت
[ترجمه ترگمان]به امید این که آتش را ازسر بگیرد، سلی قبول کرد، اما بی فایده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Please tell me your guy's not trying to rekindle things with my sister again.
[ترجمه گوگل]لطفاً به من بگویید که پسر شما سعی نمی کند دوباره اوضاع را با خواهرم روشن کند
[ترجمه ترگمان]خواهش می کنم به من بگو که اون دوست نداره دوباره با خواهر من سر و کله بزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Earth day 1990 helped to rekindle the excitement of the green movement.
[ترجمه گوگل]روز زمین 1990 به احیای دوباره هیجان جنبش سبز کمک کرد
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۹۰ به to هیجان جنبش سبز کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• set on fire again, kindle again, relight
if something rekindles an interest, feeling, or thought that you used to have, it makes you think about it or feel it again; a literary word.

پیشنهاد کاربران

مثال؛
They rekindled their friendship after years of not speaking.
In a romantic context, “They decided to rekindle their love and give their relationship another chance. ”
A person might say, “I want to rekindle my love for playing the piano. ”
{آتش} از نو روشن کردن. دوباره برافروختن ۲. {مجازی} زنده کردن. برانگیختن. شعله ور ساختن
مثال:
He blew hard on the ashes to rekindle the fire.
او به شدت در خاکسترها دمید تا آتش را دوباره روشن کند.
...
[مشاهده متن کامل]

but we just can't seem to rekindle the feeling we used to have.
اما به نظر می رسد ما درست نمی توانیم احساساتی را که سابقا داشتیم زنده کنیم.

rekindle feelings or hopes ; means to make s. o have a particular feeling
شعله ور کردن خاطرات
Rekindle memories
وادار کردن کسی که دوباره احساس، فکر و غیره خاصی داشته باشد
he tried to rekindle Christianity in a
. secularized Europe
او سعی کرد که مسیحیت رو در اروپای سکولار دوباره احیا کند
به یاد آوردن خاطره، تصاویر ذهنی و . . .
متردف Reawaken
Evoke
دوباره فعال کردن
reawaken - احیا کردن
از سر گرفتن
دوباره برافروختن
دوباره شروع کردن
برانگیختن - دوباره روشن کردن - تحریک کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس