rejuvenated

جمله های نمونه

1. the long vacation seems to have rejuvenated her
چنین می نماید که تعطیلات طولانی او را جوان کرده است.

تخصصی

[زمین شناسی] نوگشته، جوان شده - به یک عارضه ساختاری، مانند یک تندان گسل گویند که در امتداد آن، جابجایی اولیه، تجدید گشته است. مترادف: احیا شده، جوان شده، نوگشته.

پیشنهاد کاربران

در علم پزشکی بمعنی جوان شده است. مثال : rejuvenated RBC یعنی گلبول قرمز جوان شده
۱. نشاط بخشیدن به
۲. زنده کردن
۳. نونوار کردن، نوسازی کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : rejuvenate
✅️ اسم ( noun ) : rejuvenation
✅️ صفت ( adjective ) : rejuvenated
✅️ قید ( adverb ) : _
احیا شود ( واکنش های شیمیایی )
یعنی کسی یا چیزی ک باعث میشه جوانتر جذاب تر و مدرن تر به نظر برسی

بپرس