reinvigorate

/ˌriˌɪnˈvɪɡəˌret//ˌriːɪnˈvɪɡəreɪt/

معنی: تجدید نیرو کردن، نیروی تازه دادن به، باز نیرو بخشیدن
معانی دیگر: باز نیرو بخشیدن، تجدید نیرو کردن، نیروی تازه دادن به

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: combined form of invigorate.

جمله های نمونه

1. All this fresh air reinvigorated me.
[ترجمه گوگل]این همه هوای تازه به من روحیه داد
[ترجمه ترگمان]همه این هوای تازه به من دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Yet the scholarly energy which reinvigorated abstract concepts of political function was identical with that which satirized them.
[ترجمه گوگل]با این حال، انرژی علمی که مفاهیم انتزاعی کارکرد سیاسی را احیا می کرد، با آن چیزی که آنها را طنز می کرد، یکسان بود
[ترجمه ترگمان]با این وجود، انرژی علمی که به مفاهیم انتزاعی عملکرد سیاسی می بخشد با آنچه آن ها را مورد هجو قرار داد، یک سان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The opening of the hospital has also reinvigorated a wider debate on the need for mental hospitals for the young.
[ترجمه گوگل]افتتاح بیمارستان همچنین بحث گسترده تری را در مورد نیاز به بیمارستان های روانی برای جوانان تقویت کرده است
[ترجمه ترگمان]گشایش بیمارستان نیز به بحث گسترده تر در مورد نیاز به بیمارستان های روانی برای جوانان می بخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. As part of a concerted effort to reinvigorate residential communities, 000 new houses have sprung up since 1990.
[ترجمه گوگل]به عنوان بخشی از یک تلاش هماهنگ برای احیای جوامع مسکونی، 000 خانه جدید از سال 1990 ایجاد شده است
[ترجمه ترگمان]از سال ۱۹۹۰، به عنوان بخشی از یک تلاش هماهنگ برای شدت بخشیدن به جوامع مسکونی، از سال ۱۹۹۰ آغاز به کار کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Advisers said Arroyo will focus initially on reinvigorating the economy, battered by the political crisis.
[ترجمه گوگل]مشاوران گفتند که آرویو در ابتدا بر تقویت مجدد اقتصاد که در اثر بحران سیاسی آسیب دیده است، تمرکز خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]مشاور اقتصادی گفت که آرویو در ابتدا بر اقتصاد و اقتصاد کشور تمرکز خواهد کرد که از بحران سیاسی به شدت آسیب دیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Reinvigorated, he would set off in pursuit . . . This sport went on for hours, well into the evening.
[ترجمه گوگل]با نشاط دوباره به تعقیب می رفت این ورزش ساعت ها ادامه داشت تا بعد از ظهر
[ترجمه ترگمان]Reinvigorated، او به تعقیب کردن این ورزش ساعت ها ادامه می داد و شب به خیر و خوشی گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We are fully committed to reinvigorating the economy of west Cornwall.
[ترجمه گوگل]ما کاملا متعهد به تقویت اقتصاد غرب کورنوال هستیم
[ترجمه ترگمان]ما کاملا متعهد هستیم که اقتصاد کورنوال غرب را تحت تاثیر قرار دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This not only alleviates boredom, it can reinvigorate you.
[ترجمه گوگل]این نه تنها خستگی را کاهش می دهد، بلکه می تواند شما را دوباره تقویت کند
[ترجمه ترگمان]، این فقط بی حوصلگی نیست می تونه تو رو تحت تاثیر قرار بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. White House officials acknowledge it is time to reinvigorate and update the U. S. - Japan relationship.
[ترجمه گوگل]مقامات کاخ سفید اذعان دارند که زمان آن فرا رسیده است که روابط ایالات متحده و ژاپن را تقویت و به روز کنند
[ترجمه ترگمان]مقامات کاخ سفید اعلام کرده اند که زمان تجدید قوا و به روز رسانی ایالات متحده فرارسیده است اس - روابط ژاپن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The first is to reinvigorate their economies.
[ترجمه گوگل]اولین مورد این است که اقتصاد خود را دوباره تقویت کنند
[ترجمه ترگمان]اولی، قوت بخشیدن به اقتصاد خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And we notice that we need to reinvigorate and repot them about every four or five years.
[ترجمه گوگل]و متوجه می‌شویم که باید هر چهار یا پنج سال یکبار آنها را دوباره تقویت کرده و مجدداً ذخیره کنیم
[ترجمه ترگمان]و ما متوجه می شویم که ما نیاز به تجدید قوا و تجدید قوا در هر چهار یا پنج سال داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We need to reinvigorate the economy of the area.
[ترجمه گوگل]ما باید اقتصاد منطقه را تقویت کنیم
[ترجمه ترگمان]ما به شدت بخشیدن به اقتصاد این منطقه نیاز داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Finally, we are seeking to reinvigorate APEC as the premier economic institution in the Asia-Pacific.
[ترجمه گوگل]در نهایت، ما به دنبال تقویت مجدد APEC به عنوان برترین نهاد اقتصادی در آسیا و اقیانوسیه هستیم
[ترجمه ترگمان]در نهایت، ما به دنبال تجدید reinvigorate اپک به عنوان دومین موسسه اقتصادی در آسیا - اقیانوسیه هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They reinvigorate me for the next nasty surprise and offer assurance that I can thrive.
[ترجمه گوگل]آنها به من برای سورپرایز بد بعدی روحیه می بخشند و به من اطمینان می دهند که می توانم پیشرفت کنم
[ترجمه ترگمان]آن ها مرا به خاطر یک سورپریز ناخوشایند بعدی صدا می کنند و به من اطمینان می دهند که می توانم پیشرفت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تجدید نیرو کردن (فعل)
fuel, reinvigorate

نیروی تازه دادن به (فعل)
rally, refresh, reinvigorate

باز نیرو بخشیدن (فعل)
reinvigorate

انگلیسی به انگلیسی

• reanimate, enliven again, reenergize, refresh

پیشنهاد کاربران

نیروی تازه بخشیدن
مثال:
A single message or declaration from the Imam would rekindle hope in despondent hearts, reinvigorate the weary, and heat up the battlefield of struggle.
یک پیام یا یک اعلامیه از طرف امام امید را در دلهای افسرده زنده می کرد، به خسته ها نیروی تازه می بخشید و میدان مبارزه را گرم می کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
Let’s reinvigorate our marketing strategy to attract more customers.
In a discussion about motivation, one might say, “Setting new goals can reinvigorate your passion for your work. ”
A person advocating for educational reforms might argue, “We need to reinvigorate our school system to better prepare students for the future. ”
...
[مشاهده متن کامل]

جان تازه ای دادن
He wanted to inspire the masses and reinvigorate their passion for science.
دامن زدن
نیرو تازه بخشیدن ، تقویت نیرو بخش بودن
Seeing you will refresh my will and effort
با دیدن تو اراده و تلاش من تازه می شود
احیا کردن
دوباره جان گرفتن
تجدیدقوا کردن

بپرس