reinvent

جمله های نمونه

1. to reinvent the wheel
چرخ را دوباره اختراع کردن،کار عبث کردن،دوباره کاری کردن

2. They have tried to reinvent their retail stores.
[ترجمه گوگل]آنها سعی کرده اند فروشگاه های خرده فروشی خود را دوباره اختراع کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها تلاش کرده اند که فروشگاه های خرده فروشی خود را دوباره اختراع کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was determined to reinvent himself as a poet and writer.
[ترجمه گوگل]او مصمم بود که خود را به عنوان یک شاعر و نویسنده دوباره بسازد
[ترجمه ترگمان]مصمم بود که خود را به عنوان یک شاعر و نویسنده از نو بسازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I will try my best to reinvent my own life.
[ترجمه گوگل]من تمام تلاشم را می کنم تا زندگی خودم را دوباره اختراع کنم
[ترجمه ترگمان]بهترین کار را می کنم تا زندگی خودم را دوباره اختراع کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He's one of those sportsmen who reinvent themselves as TV presenters.
[ترجمه گوگل]او یکی از آن ورزشکارانی است که خود را به عنوان مجری تلویزیون از نو ابداع می کنند
[ترجمه ترگمان]او یکی از آن ورزش کاران است که خود را به عنوان مجریان تلویزیونی از نو اختراع می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I mean, why reinvent the wheel if it rolls?
[ترجمه گوگل]منظورم این است که اگر چرخ بغلتد چرا دوباره اختراع کنیم؟
[ترجمه ترگمان]منظورم اینه که، چرا چرخ رو دوباره اختراع می کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The company intends to reinvent itself from a leading distributor of on-line content into primarily a developer of on-line content.
[ترجمه گوگل]این شرکت قصد دارد خود را از یک توزیع کننده پیشرو محتوای آنلاین به یک توسعه دهنده محتوای آنلاین دوباره اختراع کند
[ترجمه ترگمان]این شرکت قصد دارد خود را از یک توزیع کننده عمده محتوای مبتنی بر خط به عنوان یک توسعه دهنده محتوای آنلاین دوباره اختراع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He had set out to reinvent the wheel; actually he wound up inventing it.
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفته بود تا چرخ را دوباره اختراع کند در واقع او آن را اختراع کرد
[ترجمه ترگمان]او قصد داشت که دوباره چرخ را باز کند؛ در واقع او این اختراع را اختراع کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Without mentors we have to reinvent the wheel each new generation.
[ترجمه گوگل]بدون مربیان باید هر نسل جدید چرخ را دوباره اختراع کنیم
[ترجمه ترگمان]بدون مربی باید هر نسل جدید چرخ را دوباره اختراع کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. City, state and federal governments reinvent themselves, scaling back, spending less on human services.
[ترجمه گوگل]دولت های شهری، ایالتی و فدرال خود را دوباره اختراع می کنند، کاهش می دهند و هزینه کمتری برای خدمات انسانی می کنند
[ترجمه ترگمان]شهر، دولت و دولت فدرال خودشان را از هم جدا می کنند، برمی گردند، هزینه های کمتری را صرف خدمات انسانی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They reinvent themselves, often without a model for their paternal roles.
[ترجمه گوگل]آنها خود را دوباره اختراع می کنند، اغلب بدون مدلی برای نقش های پدرانه خود
[ترجمه ترگمان]آن ها خود را تغییر می دهند، اغلب بدون یک مدل برای نقش های پدری شان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And the answer not to try to reinvent that system.
[ترجمه گوگل]و پاسخ این است که سعی نکنید آن سیستم را دوباره اختراع کنید
[ترجمه ترگمان]و پاسخ این است که سعی نکنید آن سیستم را دوباره اختراع کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Can new products, parties and sales incentive reinvent Tupperware?
[ترجمه گوگل]آیا محصولات جدید، مهمانی ها و مشوق های فروش می توانند Tupperware را دوباره اختراع کنند؟
[ترجمه ترگمان]می تواند محصولات جدید، احزاب و انگیزه فروش را دوباره اختراع کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There is no need to reinvent the wheel.
[ترجمه گوگل]نیازی به اختراع مجدد چرخ نیست
[ترجمه ترگمان]نیازی نیست که چرخ را دوباره اختراع کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• re-create, invent again, devise again, contrive again

پیشنهاد کاربران

Reinvent بازآفرینی/ باز آفرینش
re باز
invent آفریدن / آفرینش
( این یک پیشنهاد است )
تغییر در یک روش ، ایده ، سیستم به منظور بهتر و کردن و مدرن کردن
از نو ساختن
به کلی تغییر دادن
( فرهنگ پویا ) 1. احیا کردن، از نو برقرار کردن 2. [مجازی] بازآفریدن، از نو خلق کردن
باز آفرینی
"ایجاد تعییر در فرم و هدف در راستای بهبود است"= "بهسازی"
بازاکتشاف
بهبود بخشیدن
بازسازی، دوباره از نو ساختن!
You need to reinvent yourself
تو باید خودت رو از نو بسازی!
Reinvent oneself
تغییر سبک زندگی یک نفر!
As a teenager, I was always trying to reinvent myself to be cooler or more mysterious
...
[مشاهده متن کامل]

بعنوان یک نوجوان، همیشه سعی میکردم زندگیمو تغییر بدم تا باحال تر و مرموزتر بشم!

: ( reinvent ( oneself
to take up a different career or a different way of life
باز ابداع
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس