اسم ( noun )
• (1) تعریف: rule by a monarch.
• مترادف: monarchy
• مترادف: monarchy
• (2) تعریف: the period of a particular monarch's rule.
• مترادف: dynasty, rule
• مترادف: dynasty, rule
• (3) تعریف: complete and pervasive dominance, or the period during which such dominance is exercised.
• مترادف: rule, tyranny
• مشابه: domination
• مترادف: rule, tyranny
• مشابه: domination
- The first nuclear bombing initiated a reign of fear.
[ترجمه گوگل] اولین بمباران هسته ای حکومت ترس را آغاز کرد
[ترجمه ترگمان] اولین بمب گذاری هسته ای یک دوره وحشت را آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اولین بمب گذاری هسته ای یک دوره وحشت را آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: reigns, reigning, reigned
حالات: reigns, reigning, reigned
• (1) تعریف: to exercise the authority of a monarch; act as an absolute ruler.
• مترادف: rule
• مشابه: dominate, govern, tyrannize
• مترادف: rule
• مشابه: dominate, govern, tyrannize
- Queen Elizabeth I of England reigned from 1558 to 1603.
[ترجمه امیر] ملکه الیزابت اول انگلستان از سال ۱۵۵۸ الی ۱۶۰۳ بر مسند قدرت بود.|
[ترجمه گوگل] ملکه الیزابت اول انگلستان از 1558 تا 1603 سلطنت کرد[ترجمه ترگمان] ملکه الیزابت اول انگلستان از سال ۲۰۰۸ تا ۱۶۰۳ بر سلطنت سلطنت تسلط داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to have complete and pervasive control or influence; prevail or predominate.
• مترادف: prevail, rule
• مشابه: dominate, govern, obtain, permeate, predominate
• مترادف: prevail, rule
• مشابه: dominate, govern, obtain, permeate, predominate
- Terror reigned after the bomb attack.
[ترجمه گوگل] پس از بمب گذاری، وحشت حاکم شد
[ترجمه ترگمان] بعد از حمله این بمب وحشت حکمفرما شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بعد از حمله این بمب وحشت حکمفرما شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید