reign

/ˈreɪn//reɪn/

معنی: سلطنت، حکمفرمایی، حکمرانی، حکومت، حکمفرما بودن، سلطنت یا حکمرانی کردن
معانی دیگر: پادشاهی، 2 - چیرگی، سلطه، تسلط، حکمروایی، 3 - دوران پادشاهی، دوران سلطنت، 4 - سلطنت کردن، پادشاهی کردن، 5 - چیره شدن یا بودن، فرمانروایی کردن، حاکم بودن، حکومت کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: rule by a monarch.
مترادف: monarchy

(2) تعریف: the period of a particular monarch's rule.
مترادف: dynasty, rule

(3) تعریف: complete and pervasive dominance, or the period during which such dominance is exercised.
مترادف: rule, tyranny
مشابه: domination

- The first nuclear bombing initiated a reign of fear.
[ترجمه گوگل] اولین بمباران هسته ای حکومت ترس را آغاز کرد
[ترجمه ترگمان] اولین بمب گذاری هسته ای یک دوره وحشت را آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: reigns, reigning, reigned
(1) تعریف: to exercise the authority of a monarch; act as an absolute ruler.
مترادف: rule
مشابه: dominate, govern, tyrannize

- Queen Elizabeth I of England reigned from 1558 to 1603.
[ترجمه امیر] ملکه الیزابت اول انگلستان از سال ۱۵۵۸ الی ۱۶۰۳ بر مسند قدرت بود.
|
[ترجمه گوگل] ملکه الیزابت اول انگلستان از 1558 تا 1603 سلطنت کرد
[ترجمه ترگمان] ملکه الیزابت اول انگلستان از سال ۲۰۰۸ تا ۱۶۰۳ بر سلطنت سلطنت تسلط داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to have complete and pervasive control or influence; prevail or predominate.
مترادف: prevail, rule
مشابه: dominate, govern, obtain, permeate, predominate

- Terror reigned after the bomb attack.
[ترجمه گوگل] پس از بمب گذاری، وحشت حاکم شد
[ترجمه ترگمان] بعد از حمله این بمب وحشت حکمفرما شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the reign of common sense and of good will
چیرگی عقل سلیم و حسن نیت

2. during the reign of anooshirvan
در دوران پادشاهی انوشیروان

3. during the twentieth year of his reign
در بیستمین سال سلطنت او

4. Better to reign in hell than serve in heaven.
[ترجمه امیر] بهتر است در جهنم فرمانروا باشی تا در بهشت خدمتکار
|
[ترجمه گوگل]سلطنت در جهنم بهتر از خدمت در بهشت ​​است
[ترجمه ترگمان]از خدمت در جهنم بهتر از خدمت در بهشت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The fiercest agonies have shorest reign.
[ترجمه امیر] شدیدترین غم ها کوتاهترین دوره تسلط را دارند.
|
[ترجمه گوگل]سخت ترین رنج ها کوتاه ترین سلطنت را دارند
[ترجمه ترگمان]The agonies سلطنت shorest دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Let freedom reign. The sun never set on so glorious a human achievement.
[ترجمه گوگل]بگذار آزادی حاکم شود خورشید هرگز غروب نکرد تا این چنین دستاورد بشری باشکوه باشد
[ترجمه ترگمان]بگذارید آزادی برقرار شود آفتاب هرگز به چنین شکوه انسانی تبدیل نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. How long did Queen Victoria reign?
[ترجمه گوگل]ملکه ویکتوریا چه مدت سلطنت کرد؟
[ترجمه ترگمان]زمان سلطنت \"کوئین\" چقدر طول کشید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Archaeologists have dated the fort to the reign of Emperor Antoninus Pius.
[ترجمه گوگل]باستان شناسان قدمت این قلعه را به دوران سلطنت امپراتور آنتونینوس پیوس می دانند
[ترجمه ترگمان]باستان شناسان این قلعه را در زمان سلطنت امپراطور آنتونینوس پیوس قرار داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He made many enemies during his brief reign.
[ترجمه گوگل]او در طول سلطنت کوتاه خود دشمنان زیادی پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]او در دوران حکومت کوتاه خود دشمنان زیادی به وجود آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The commanders accused him of carrying out a reign of terror.
[ترجمه گوگل]فرماندهان او را به انجام یک حکومت وحشت متهم کردند
[ترجمه ترگمان]فرماندهان او را متهم به انجام یک دوره وحشت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The dictator's ten-year reign of terror left over 100,000 dead.
[ترجمه گوگل]حکومت ده ساله وحشت دیکتاتور بیش از 100000 کشته بر جای گذاشت
[ترجمه ترگمان]دوران حکومت رعب و وحشت دیکتاتور در ۱۰ سال گذشته بیش از ۱۰۰۰۰۰ کشته بر جای گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Night resumes her reign.
[ترجمه گوگل]شب سلطنت او را از سر می گیرد
[ترجمه ترگمان]شب به فرمان روایی او پایان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His 12-year reign of terror left thousands dead.
[ترجمه گوگل]حکومت 12 ساله وحشتناک او هزاران کشته برجای گذاشت
[ترجمه ترگمان]حکومت ۱۲ ساله او باعث کشته شدن هزاران نفر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He can trace his ancestors back to the reign of James the First.
[ترجمه گوگل]او می تواند اجداد خود را به دوران سلطنت جیمز اول بازگرداند
[ترجمه ترگمان]او می تواند اجداد خود را به دوران جیمز اول برگردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سلطنت (اسم)
reign, power, raj, domination, kingship, monarchy, sultanate

حکمفرمایی (اسم)
reign, predomination

حکمرانی (اسم)
reign, ruling

حکومت (اسم)
regimen, administration, government, reign, power, dominion, raj

حکمفرما بودن (فعل)
reign, dominate

سلطنت یا حکمرانی کردن (فعل)
reign

انگلیسی به انگلیسی

• rule, government; period of rule, period of time that a particular government is in control
possess sovereign power, rule, control, govern; predominate, prevail, be widespread
when a king or queen reigns, he or she is the leader of the country.
the reign of a king or queen is the period during which he or she is the leader of the country.
you can say that something reigns when it is the strongest or most noticeable feature of a situation or period of time; a literary use.
see also reigning.

پیشنهاد کاربران

Russian Railways wants free reign on Far East railway : راه آهن روسیه خواستار سلطنت آزاد در راه آهن خاور دور است
زمام داری ( اسم ) / حکومت کردن ( فعل )
فرمانروایی کردن
حکم کردن
حرف اول را زدن
and production for profit, rather than use and social benefit reigns.
به جای اینکه تولید برای استفاده و منافع اجتماعی در اولویت باشد، تولید برای سود حرف اول را می زند.
reign \ˈreɪn\
noun
[count]
1 : the period of time during which a king, queen, emperor, etc. , is ruler of a country
• She was a popular ruler throughout her reign.
• the reign of Queen Elizabeth
...
[مشاهده متن کامل]

2 : the period of time during which someone is in charge of a group or organization
• his reign as department chairperson
• her reign as team president
3 : the period of time during which someone or something is the best or the most important, powerful, etc.
• his reign as heavyweight boxing champion
• the reign of digital technology
Other forms: plural reigns
verb
[no obj]
1 : to rule as a king, queen, emperor, etc.
• The king reigned in a time of peace and prosperity
— often over
• She reigned over her kingdom for many decades
2 : to be the best or the most powerful or important person or thing
• The lion reigns as king of the jungle
• [As a director, he still reigns supreme. [=he is still the best
3 — used to say that a quality exists to such a degree in a place or situation that it affects everything about that place or situation
• Silence reigns in the old library's dusty aisles
• Chaos reigned in the city [=chaos was everywhere in the city] after the military coup
Other forms: reigns; reigned; reign�ing
reigning adjective
▪ the reigning king/queen
▪ She remains the reigning diva of pop music.
▪ the reigning champion

Rain : باران
Ring : حلقه
Reign :
سلطنت - پادشاهی / دوران سلطنت
سلطنت کردن - فرمانروایی کردن
حکومت کردن - حاکم بودن - حکم فرمایی کردن
It's the dawn of a new reign : این طلوع یک سلطنت و فرمانروایی جدیده
...
[مشاهده متن کامل]

- during the reign of Anooshirvan : در دوران پادشاهی انوشیروان
- the reign of common sense and of good will : چیرگی عقل سلیم و حسن نیت
- during the twentieth year of his reign : در بیستمین سال سلطنت او
- He reigned for thirty years. او سی سال سلطنت کرد.
- The British monarch reigns but does not rule. پادشاه انگلیس سلطنت می کند؛ ولی حکومت نمی کند.
- Where justice reigns strife seldom enters. آنجا که عدالت حاکم است، کشمکش به ندرت راه می یابد.
- Now that peace reigns over the night. اکنون که آرامش بر شب حکم فرماست.

kingship, government
فرمان راندن
ریاست

بپرس