regulatory

/ˈreɡjələˌtɔːri//ˈreɡjələtəri/

معنی: تنظیمی
معانی دیگر: تنظیمی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: pertaining to or having the purpose of making or enforcing regulations.

- A regulatory agency controls the fishing industry.
[ترجمه گوگل] یک آژانس نظارتی صنعت ماهیگیری را کنترل می کند
[ترجمه ترگمان] یک اداره نظارتی صنعت ماهیگیری را کنترل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Too strict a regulatory system will stifle innovation.
[ترجمه گوگل]یک سیستم نظارتی بیش از حد سختگیرانه، نوآوری را خفه می کند
[ترجمه ترگمان]یک سیستم نظارتی بیش از حد بر نوآوری غلبه خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The profession is policed by its own regulatory body.
[ترجمه گوگل]این حرفه توسط نهاد نظارتی خودش کنترل می شود
[ترجمه ترگمان]این حرفه توسط هیات قانونگذاری خود اداره می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. New drugs have been approved by the regulatory authority.
[ترجمه گوگل]داروهای جدید توسط مرجع نظارتی تایید شده است
[ترجمه ترگمان]داروهای جدید توسط مرجع قانونی تایید شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There have been sixteen drug regulatory actions worldwide against triazolam since 1980 aimed at the manufacturer's recommended doses.
[ترجمه گوگل]از سال 1980، شانزده اقدام نظارتی دارویی در سراسر جهان علیه تریازولام با هدف دوزهای توصیه شده سازنده انجام شده است
[ترجمه ترگمان]از سال ۱۹۸۰ تا کنون شانزده اقدام تنظیمی در سراسر جهان علیه triazolam صورت گرفته است که هدف از آن کاهش دوز توصیه شده توسط سازنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. S., where it has received certain regulatory approvals for the drug.
[ترجمه گوگل]S, جایی که تاییدیه های نظارتی خاصی برای دارو دریافت کرده است
[ترجمه ترگمان]این در حالی است که این سازمان، مصوبات قانونی خاصی را برای این دارو دریافت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Wright said lobbying to keep red tape and regulatory cost to a minimum for local companies will be a priority.
[ترجمه گوگل]رایت گفت که لابی برای کاهش تشریفات اداری و هزینه های نظارتی برای شرکت های محلی در اولویت قرار دارد
[ترجمه ترگمان]رایت گفت که لابی کردن برای حفظ نوار قرمز و هزینه تنظیمی به حداقل برای شرکت های محلی یک اولویت محسوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The legislative and regulatory framework applied to gas exploration is also included in the study.
[ترجمه گوگل]چارچوب قانونی و نظارتی اعمال شده برای اکتشاف گاز نیز در این مطالعه گنجانده شده است
[ترجمه ترگمان]چارچوب قانون گذاری و قانونگذاری بکار گرفته شده برای اکتشاف گاز نیز در این مطالعه گنجانده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Describes the regulatory system and considers how sponsors, directors, investors and advisers interact in funding, establishing and maintaining HITs.
[ترجمه گوگل]سیستم نظارتی را توصیف می کند و نحوه تعامل حامیان مالی، مدیران، سرمایه گذاران و مشاوران در تامین مالی، ایجاد و نگهداری HIT ها را در نظر می گیرد
[ترجمه ترگمان]تنظیم سیستم نظارتی و در نظر گرفتن این که چگونه حامیان، مدیران، سرمایه گذاران و مشاوران در سرمایه گذاری، ایجاد و حفظ hits تعامل دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Roosevelt's New Deal programme was an exercise in regulatory government and led to a major growth in regulation by administrative agencies.
[ترجمه گوگل]برنامه نیو دیل روزولت تمرینی در دولت نظارتی بود و منجر به رشد عمده در مقررات توسط سازمان های اداری شد
[ترجمه ترگمان]برنامه نیو دیل در روزولت یک ورزش در دولت تنظیمی بود و منجر به رشد عمده ای در مقررات توسط ادارات اجرایی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Insurers, financial institutions, regulatory agencies, libraries, museums and dealers in mechanical parts in a range of spheres.
[ترجمه گوگل]بیمه‌گران، مؤسسات مالی، سازمان‌های نظارتی، کتابخانه‌ها، موزه‌ها و فروشندگان قطعات مکانیکی در طیف وسیعی از حوزه‌ها
[ترجمه ترگمان]Insurers، موسسات مالی، ادارات تنظیمی، کتابخانه ها، موزه ها و فروشندگان در بخش های مکانیکی در گستره وسیعی از حوزه ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Supporters of this kind of regulatory machismo held out hope that this agreement will revolutionize our efforts to control tobacco.
[ترجمه گوگل]حامیان این نوع ماشیزم نظارتی امیدوار بودند که این توافق انقلابی در تلاش های ما برای کنترل دخانیات ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]حامیان این نوع مقررات قانونی اظهار امیدواری کردند که این قرارداد در تلاش های ما برای کنترل تنباکو متحول خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Like most regulatory debates, this one involves a lot of arguments between accountants.
[ترجمه گوگل]مانند بسیاری از بحث های نظارتی، این مورد نیز شامل بحث های زیادی بین حسابداران است
[ترجمه ترگمان]مانند اکثر مباحثات قانونی، این یکی بحث های زیادی را بین حسابداران مطرح می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. After regulatory scrutiny and several court challenges, the rescue package for Executive Life was approved in August 199
[ترجمه گوگل]پس از بررسی نظارتی و چندین چالش دادگاه، بسته نجات Executive Life در آگوست 199 تصویب شد
[ترجمه ترگمان]پس از بررسی های قانونی و چندین چالش دادگاهی، بسته نجات برای زندگی اجرایی در ماه اوت ۱۹۹ مورد تایید قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Second, non-compliance with regulatory rules may be a ground upon which the court will refuse to enforce a stipulation of confidence.
[ترجمه گوگل]ثانیاً، عدم انطباق با قوانین نظارتی ممکن است دلیلی باشد که دادگاه بر اساس آن از اجرای شرط اطمینان امتناع کند
[ترجمه ترگمان]دوم، عدم انطباق با قوانین تنظیمی می تواند زمینی باشد که دادگاه از اجرای شرط اعتماد به نفس امتناع خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تنظیمی (صفت)
regulative, regulatory

انگلیسی به انگلیسی

• controlling, managing, directing; adjusting to a specific level or condition
regulatory authorities or measures are intended to control the activities of companies and other organizations, usually by means of rules.

پیشنهاد کاربران

۱. ناظر. نظارت کننده. کنترل کننده ۲. نظارتی
مثال:
massive regulatory changes
تغییرات گسترده نظارتی
گاهی، نظم دهنده هم معنا می دهد.
انطباق
تنظیم کننده
ناظم
سیستم تنظیماتregulatory system
کنترل و هدایت بر پایه قاعده، اصل، روش یا قانون
توجیه یک سازوکار برای کارکرد
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : regulate / regularize
✅️ اسم ( noun ) : regulation / regulator / regularity / regularization
✅️ صفت ( adjective ) : regulatory / regulation / regular
✅️ قید ( adverb ) : regularly
منظم
نظم بخشی
مقتدر ( در تجارت و کنترل آن )
مقرراتی
Regulatory risk ریسک سیاستی
تنظیم مقررات - قانون گذاری - مقررات گذاری
تنظیم شده
نظارتی
کنترل کننده

نظارتی - مدیریتی
قانون گذاری ، مقررات گذاری
تنظیم گری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس