مقررات ( قوانین و دستورالعمل های رسمی - اسم )
"The new safety regulations are very important. "آیین نامه ( مجموعه قوانین یا اصولی مشخص - اسم )
" New industry wide standard regulations have just passed. "
... [مشاهده متن کامل]
نظم ( مرتب سازی و هماهنگ سازی برای یکسان شدن روال - اسم )
" He was not good at implementing or demonstrating good self regulation. "
کنترل کردن ( به عمل منظم و درست چیزی پرداختن - اسم )
"Our team are always very careful and meticulous when undertaking regulations "
قانون/مقرره؛ قانونمندسازی؛ قانونمندی؛ کنترل قانونی؛ زمان قانونی بازی؛ قانونی
↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم reg
📌 این ریشه، معادل "rule" "guide" و "direct" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "rule, " "guide, " یا "direct" مربوط هستند.
... [مشاهده متن کامل]
📂 مثال:
🔘 incorrigible: Someone who cannot be guided or corrected due to bad habits or behavior
🔘 regime: The ruling system or governing group in power
🔘 regimented: Organized or controlled strictly by rules or guidelines
🔘 irregular: Not following normal rules or patterns, behaving unusually
🔘 regulation: A rule that guides or directs how people should behave
🔘 region: An area or section distinguished from others by specific characteristics
🔘 reign: The period during which a monarch rules or guides a kingdom
🔘 regal: Pertaining to the rule or style of a supreme ruler
🔘 regalia: Items or paraphernalia associated with royalty or high office
🔘 regency: The period during which a regent governs or rules in place of a monarch
🔘 regent: A ruler or guide acting on behalf of a monarch
🔘 regicide: The act of killing a monarch or someone who rules
🔘 regimen: A systematic plan for guidance, often in medicine or therapy
🔘 regiment: To subject to strict discipline, rules, and organization
🔘 regnant: Exercising power or authority, typically in ruling
🔘 regular: Conforming to set rules or patterns
🔘 regularity: The quality of having consistent, equal sides or angles in polygons
🔘 regulate: To adjust or control according to a set of rules or principles
🔘 regulatory: Guiding or restricting actions based on rules or principles
در بحث حکمرانی که در حوزه حقوق عمومی است، این اصطلاح نامتعارف پیشنهاد می شود:
تنظیم نامه ( :
قانون
ساماندهی / ضابطه مندسازی / قانونمندسازی / تنظیم گری / نظم دهی / قاعده گذاری / کنترل / مهار
There are increasing calls for the regulation of AI, both to protect human rights and safety and to ensure that AI is developed in a responsible and ethical manner.
ضابطه. قانون. کنترل، نظارت. مقررات و نظامات، نظام، نظامنامه، تنظیم، تعدیل، قاعده، دستور، قانون، آیین نامه، مقرره، علوم مهندسی: آیین نامه، الکترونیک: تنظیم، معماری: مقررات،
قانون هایی که کنترل میشوند
مقررات
مثال: The new regulation requires all employees to wear safety helmets.
مقررات جدید نیازمند به پوشیدن کلاه ایمنی توسط تمامی کارمندان است
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
کنترل، نظارت. مقررات و نظامات، نظام، نظامنامه، تنظیم، تعدیل، قاعده، دستور، قانون، آیین نامه، مقرره، علوم مهندسی: آیین نامه، الکترونیک: تنظیم، معماری: مقررات، قانون فقه: تنظیم
شیوه نامه
دستورالعمل
مقررات
آئین نامه
منشور
آیین نامه ( حقوقی )
به عنوان صفت می تواند ترجمه روان و آزادی معادل: متحدالشکل، یکسان، مشابه، سازمانی و یا فرم داشته باشد:
The girls were all wearing regulation shoes
دخترها همگی کفش متحدالشکل پوشیده بودند.
rule , law
1. [countable] an official rule or order
2. [uncountable] control over something, especially by rules
- تنظیمات
- کنترل
- سازگاری
تنظیم
در اقتصاد: تنظیم گری، قاعده گذاری
کنترل و هدایت بر پایه قاعده، اصل، روش یا قانون
توجیه یک سازوکار برای کارکرد
نظارت قانونی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : regulate / regularize
✅️ اسم ( noun ) : regulation / regulator / regularity / regularization
✅️ صفت ( adjective ) : regulatory / regulation / regular
✅️ قید ( adverb ) : regularly
نظارت همراه با کنترل
نظارت
سامان دادن، تنظیم کردن، به رشته درآوردن، رگولاسیون
در حقوق، به قانون گذاری های محدود به مسئولیت نهادها گفته می شود؛ مانند دستورات اجرایی گمرک برای کنترل های اقتصادی که به آن اقدامات رگولاسیونی می گویند.
نظم دهی، شکل دهی، تاثیرگذاری
انتظام
Adjective :
( چیزِ ) استفاده شده یا پوشیده شده بر اساس قوانین رسمی
منطبق بر مقررات
مطابق اصول
بر طبق قوانین
Used or worn because of official rules
به عنوان مثال :
The girls were all wearing regulation shoes
قانون، قاعده
An official rule
Building/ health/traffic regulations
قوانین، مقررات، آئین نامه
تعدیل ( سهام )
Regulation risk ریسک تعدیل
تنظیم تعدیل
تنظیم گری
عملکرد، روند فعالیت
آیین نامه ، قاعده، قانون ، تنظیم
قوانین
قانون، آئین نامه
an official rule
مقررات
an official rule یعنی آیین نامه یا قانون مثل building/health/traffic/ regulation
اندازه گذاری ، اندازه دهی ، اندازه سازی
قانون گذاری ، قانونمندسازی
ضابطه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)