فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: regulates, regulating, regulated
مشتقات: regulative (adj.), regulatory (adj.)
حالات: regulates, regulating, regulated
مشتقات: regulative (adj.), regulatory (adj.)
• (1) تعریف: to control or direct by means of a rule or method.
• مترادف: methodize, regiment, systematize, systemize
• مشابه: control, meter, organize, standardize
• مترادف: methodize, regiment, systematize, systemize
• مشابه: control, meter, organize, standardize
- The government regulates gambling.
[ترجمه گوگل] دولت قمار را تنظیم می کند
[ترجمه ترگمان] دولت قمار را تنظیم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دولت قمار را تنظیم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to control so that a required level or standard is maintained.
• مترادف: conform, standardize, tune
• مشابه: adjust, coordinate, key, modulate, realign, scale, square with, synchronize, uniform
• مترادف: conform, standardize, tune
• مشابه: adjust, coordinate, key, modulate, realign, scale, square with, synchronize, uniform
- A pacemaker regulates a person's heartbeat.
[ترجمه گوگل] ضربان ساز ضربان قلب فرد را تنظیم می کند
[ترجمه ترگمان] A ضربان قلب فرد را تنظیم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] A ضربان قلب فرد را تنظیم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to adjust in order to assure accuracy of operation.
• مترادف: adjust, set, tune
• مشابه: align, balance, realign
• مترادف: adjust, set, tune
• مشابه: align, balance, realign
- He regulated all of the clocks in our house.
[ترجمه گوگل] او تمام ساعت های خانه ما را تنظیم کرد
[ترجمه ترگمان] اون همه ساعت های خونه رو مرتب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون همه ساعت های خونه رو مرتب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید