regulate

/ˈreɡjəˌlet//ˈreɡjʊleɪt/

معنی: تعدیل کردن، درست کردن، تنظیم کردن، میزان کردن، مرتب کردن، منظم کردن
معانی دیگر: بهسامان کردن، نظم دادن، تحت قاعده در آوردن، سامان دادن، مهار کردن، تحت نظارت در آوردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: regulates, regulating, regulated
مشتقات: regulative (adj.), regulatory (adj.)
(1) تعریف: to control or direct by means of a rule or method.
مترادف: methodize, regiment, systematize, systemize
مشابه: control, meter, organize, standardize

- The government regulates gambling.
[ترجمه گوگل] دولت قمار را تنظیم می کند
[ترجمه ترگمان] دولت قمار را تنظیم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to control so that a required level or standard is maintained.
مترادف: conform, standardize, tune
مشابه: adjust, coordinate, key, modulate, realign, scale, square with, synchronize, uniform

- A pacemaker regulates a person's heartbeat.
[ترجمه گوگل] ضربان ساز ضربان قلب فرد را تنظیم می کند
[ترجمه ترگمان] A ضربان قلب فرد را تنظیم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to adjust in order to assure accuracy of operation.
مترادف: adjust, set, tune
مشابه: align, balance, realign

- He regulated all of the clocks in our house.
[ترجمه گوگل] او تمام ساعت های خانه ما را تنظیم کرد
[ترجمه ترگمان] اون همه ساعت های خونه رو مرتب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to regulate a clock
ساعت را میزان کردن

2. a law to regulate the activities of banks
قانونی برای منظم کردن فعالیت بانک ها

3. the power to regulate commerce shall not be qualified in any way
اختیار تنظیم (امور) بازرگانی به هیچ وجه قابل تعدیل نیست.

4. he asked students to regulate their conduct
از دانشجویان خواست که رفتار خود را اصلاح کنند.

5. is it the government's duty to regulate the country's industries?
آیا وظیفه ی دولت سامان دادن به صنایع کشور است ؟

6. You can regulate the temperature in the house by adjusting the thermostat.
[ترجمه گوگل]با تنظیم ترموستات می توانید دمای خانه را تنظیم کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید با تنظیم ترموستات دمای خانه را تنظیم کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Police can invoke the law of trespass to regulate access to these places.
[ترجمه گوگل]پلیس می تواند برای تنظیم دسترسی به این مکان ها از قانون تجاوز استناد کند
[ترجمه ترگمان]پلیس می تواند از قانون اجازه ورود به این مکان ها استفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We must try our best to regulate our expenditure.
[ترجمه گوگل]ما باید تمام تلاش خود را بکنیم تا هزینه های خود را تنظیم کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید تلاشمون رو بکنیم تا هزینه ها رو تنظیم کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Fighting is to start at 5 o'clock. Please regulate your watch.
[ترجمه گوگل]دعوا باید از ساعت 5 شروع شود لطفا ساعت خود را تنظیم کنید
[ترجمه ترگمان]جنگیدن در ساعت ۵ شروع می شود لطفا ساعت خود را تنظیم کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Efforts were made to regulate the conduct of crowds at football games.
[ترجمه گوگل]تلاش‌هایی برای تنظیم رفتار جمعیت در بازی‌های فوتبال انجام شد
[ترجمه ترگمان]تلاش هایی برای منظم کردن رفتار مردم در بازی های فوتبال صورت گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This system can regulate the temperature of the room.
[ترجمه گوگل]این سیستم می تواند دمای اتاق را تنظیم کند
[ترجمه ترگمان]این سیستم می تواند دمای اتاق را تنظیم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The AA called for laws to regulate clamping firms.
[ترجمه گوگل]AA خواستار قوانینی برای تنظیم شرکت های گیره شد
[ترجمه ترگمان]AA خواستار قوانینی شد که شرکت ها را تحت فشار قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. People sweat to regulate their body heat.
[ترجمه گوگل]افراد برای تنظیم گرمای بدن خود عرق می کنند
[ترجمه ترگمان]مردم عرق بدن خود را منظم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We ought to regulate our daily life.
[ترجمه گوگل]ما باید زندگی روزمره خود را تنظیم کنیم
[ترجمه ترگمان]باید زندگی روزمره مون رو تنظیم کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Its role is to oversee and regulate the activities of the different financial institutions.
[ترجمه گوگل]نقش آن نظارت و تنظیم فعالیت های موسسات مالی مختلف است
[ترجمه ترگمان]نقش آن نظارت و نظارت بر فعالیت های موسسات مالی مختلف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Jay knew how to regulate the flow, to ask questions, to make suggestions, to focus and direct our energy.
[ترجمه گوگل]جی می دانست که چگونه جریان را تنظیم کند، سوال بپرسد، پیشنهاد بدهد، تمرکز کند و انرژی ما را هدایت کند
[ترجمه ترگمان]جی می دانست چطور جریان را تنظیم کند، سوالاتی بپرسد، تا پیشنهادها را مطرح کند، تمرکز کند و انرژی ما را هدایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. State authorities attempting to regulate youth culture are seen as little more than parent substitutes.
[ترجمه گوگل]مقامات ایالتی که تلاش می کنند فرهنگ جوانان را تنظیم کنند، چیزی بیشتر از جایگزین های والدین تلقی می شوند
[ترجمه ترگمان]مقامات دولتی که تلاش می کنند فرهنگ جوانان را منظم کنند بیشتر از جایگزین های والد دیده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. If Congress has the power to regulate it, that power must be exercised whenever the subject exists.
[ترجمه گوگل]اگر کنگره قدرت تنظیم آن را دارد، این قدرت باید هر زمان که موضوع وجود دارد اعمال شود
[ترجمه ترگمان]اگر کنگره قدرت تنظیم آن را داشته باشد، هر زمان که سوژه وجود داشته باشد، قدرت باید اعمال شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعدیل کردن (فعل)
modify, adapt, adjust, moderate, dampen, modulate, regulate, collimate, coordinate

درست کردن (فعل)
right, clean, agree, make, adapt, address, fix, devise, trim, regulate, fettle, organize, gully, make up, weave, build, fashion, concoct, integrate, compose, indite, emend, mend, redd, straighten

تنظیم کردن (فعل)
order, adjust, modulate, regulate, redact, formulate, frame, control, regularize, regiment, make out, edit, line up

میزان کردن (فعل)
range, tune, adjust, modulate, temper, regulate, collimate, focus, orient

مرتب کردن (فعل)
order, range, regulate, arrange, set, serialize, dispose, marshal, collocate, put in order, regularize, classify, tidy, draw up, redd, line up, straighten

منظم کردن (فعل)
order, regulate, arrange, put in order, make regular, regularize, tidy

تخصصی

[مهندسی گاز] میزان کردن، منظم کردن
[حقوق] تنظیم کردن، نظم دادن، اداره کردن، کنترل کردن
[نساجی] مرتب کردن - تنظیم کردن - منظم کردن
[ریاضیات] تنظیم کردن

انگلیسی به انگلیسی

• control, govern, manage; adjust to a specific level or condition
to regulate an activity or process means to control it, usually by means of rules.
if you regulate a machine or device, you adjust it to control the way it operates.

پیشنهاد کاربران

Control according to set of rules
اداره کردن
تنظیم کردن
مثال: The thermostat regulates the temperature in the room.
ترموستات دما را در اتاق تنظیم می کند.
ساماندهی کردن
نظم دهی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : regulate / regularize
✅️ اسم ( noun ) : regulation / regulator / regularity / regularization
✅️ صفت ( adjective ) : regulatory / regulation / regular
✅️ قید ( adverb ) : regularly
برخورد کردن - رفتار کردن
مقررات وضع کردن بر . . .
regulate ( حمل‏ونقل درون شهری - جاده ای )
واژه مصوب: تسطیح
تعریف: هموارسازی سطح اولیۀ راه برای لایه‏کوبی
( حقوق ) مقررات گذاری
تنظیم
تنسیق، نسق دادن
قانونمندسازی، قاعده مندسازی، در قالب/تحت/به قانون درآوردن، ایجاد قانون ( برای )
تنظیم کردن
Regulate the temperature
نظارت کردن
کنترل کردن
قانونمند کردن
قاعده مند کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس