regularly

/ˈreg.jə.lər.li//ˈrɛgjʊləli/

مرتبا، منظما

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: at fixed intervals of time.

(2) تعریف: according to plan or rule.
مشابه: generally

جمله های نمونه

1. a regularly henpecked husband
شوهری که مرتب مورد سرزنش زنش قرار می گیرد

2. he regularly gouged his customers
او مرتبا زیادی پای مشتری هایش حساب می کرد.

3. he regularly massacres the english grammar
او مرتبا گرامر انگلیسی را زیرپا می گذارد.

4. inspectors regularly sample our products for quality
بازرسان مرتبا فراورده های ما را از نظر کیفیت نمونه برداری می کنند.

5. they regularly harvest whales to keep their population down
آنان مرتبا نهنگ ها را شکار می کنند تا شمار آنها زیاد نشود.

6. the grandchildren regularly milked their grandmother for money
نوه ها مرتبا از مادر بزرگشان پول در می کشیدند.

7. his speech was regularly punctuated by the clapping of the audience
کف زدن حضار مرتبا نطق او را قطع می کرد.

8. the shopkeeper who regularly nicked his elderly customers
مغازه داری که مرتبا مشتریان سالخورده ی خود را تیغ می زد

9. i pay my rent regularly
اجاره ی خود را مرتبا می پردازم.

10. they wrested my words regularly
آنها مرتبا حرف های مرا تحریف کردند.

11. a high fever that intermitted regularly
تب شدیدی که مرتبا تکرار می شد

12. he went back and forth regularly between tehran and paris
او مرتبا بین تهران و پاریس رفت و آمد می کرد.

13. the tip of the wall was regularly indented
سر دیوار دارای دندانه های منظمی بود.

14. his father had the habit of coughing regularly and spitting on the ground
پدرش عادت داشت مرتب سرفه کند و روی زمین تف بیاندازد.

15. He regularly consorted with known drug-dealers.
[ترجمه گوگل]او مرتباً با فروشندگان معروف مواد مخدر معاشرت می کرد
[ترجمه ترگمان]او به طور مرتب با فروشندگان شناخته شده مواد مخدر معاشرت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Wash regularly to ensure personal hygiene.
[ترجمه گوگل]برای اطمینان از بهداشت شخصی، به طور منظم بشویید
[ترجمه ترگمان]مرتب بشویید تا بهداشت فردی را تضمین کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Villages along the border are regularly raided.
[ترجمه گوگل]روستاها در امتداد مرز مرتبا مورد حمله قرار می گیرند
[ترجمه ترگمان]روستاها در امتداد مرز به طور منظم مورد حمله قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. People used to listen in regularly before the days of television.
[ترجمه گوگل]مردم قبل از روزهای تلویزیون به طور مرتب به آن گوش می دادند
[ترجمه ترگمان]مردم قبل از روز تلویزیون به طور منظم گوش می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The crops are regularly sprayed with pesticides.
[ترجمه گوگل]محصولات به طور مرتب با سموم سمپاشی می شوند
[ترجمه ترگمان]محصولات به طور منظم با آفت کش ها اسپری می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Take the medicine regularly three times a day.
[ترجمه گوگل]دارو را به طور منظم سه بار در روز مصرف کنید
[ترجمه ترگمان]دارو را به طور منظم سه بار در روز بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The army regularly patrol the border.
[ترجمه گوگل]ارتش به طور منظم در مرز گشت زنی می کند
[ترجمه ترگمان]ارتش به طور منظم در مرز گشت زنی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] به طور مرتب، به ترتیب، به طور منظم

انگلیسی به انگلیسی

• at fixed intervals, at evenly-spaced intervals; usually, customarily

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : regulate / regularize
✅️ اسم ( noun ) : regulation / regulator / regularity / regularization
✅️ صفت ( adjective ) : regulatory / regulation / regular
✅️ قید ( adverb ) : regularly
منظم، با قاعده
مستمر
. at the same time each day, week, month etc
یکدست
زیاد
به طور مرتب و منظم
regularly ( adv ) = periodically ( adverb )
به معناهای : متناوباً، مرتباً، منظماً، هر چند وقت یک بار، گهگاه، به صورت دوره ای، در فواصل معین، مکرراً
به طور منظم یا مرتب

it means every day, or every year or every week etc
با نظم با قاعده
منظماً
مکرراً، به کرات
منظم
با قاعده

بافواصل مساوی ومنظم
معمولا، عادی
به طورمنظم
What do you do regularly in your free ⌚?
باقاعده
مرتباً، اغلب، به طورمنظم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس