• : تعریف: having sorrow or remorse for a loss, an act, or a disappointment. • متضاد: unrepentant • مشابه: afraid, apologetic, bad, guilty, rueful, sorry
جمله های نمونه
1. he was hoodwinked by the car's appearance and now he is regretful
او گول ظاهر اتومبیل را خورد و حالا پشیمان است.
2. Mr Griffin gave a regretful smile.
[ترجمه zarir] آقای گریفین لبخندی تاسف بار زد.
|
[ترجمه گوگل]آقای گریفین لبخندی پشیمانانه زد [ترجمه ترگمان]آقای گریفین لبخندی تاسف بار به او زد و گفت: [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. It is regretful to learn of. . .
[ترجمه گوگل]مایه تاسف است [ترجمه ترگمان]در نهایت تاسف است که از چه چیزی یاد بگیرید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He is regretful for what he has done.
[ترجمه گوگل]از کاری که کرده پشیمان است [ترجمه ترگمان]برای کاری که کرده پشیمان است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. She apologized and sounded genuinely regretful.
[ترجمه گوگل]او عذرخواهی کرد و واقعاً پشیمان به نظر می رسید [ترجمه ترگمان]او معذرت خواهی کرد و واقعا پشیمان به نظر می رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. With a regretful sigh he removed his arm from its protective place around her shoulders and stepped back.
[ترجمه گوگل]با آهی پشیمانانه بازویش را از جای محافظ دور شانه هایش برداشت و عقب رفت [ترجمه ترگمان]او اهی کشید و دستش را از جای protective دور شانه های او برداشت و عقب رفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He did not crave recognition, but was understandably regretful about his lack of it.
[ترجمه گوگل]او اشتیاقی به رسمیت نداشت، اما بهطور قابلتوجهی از فقدان آن پشیمان بود [ترجمه ترگمان]او مشتاق به رسمیت شناختن نبود، اما در مورد فقدان آن اندوهگین بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. She cast a regretful look at the big double bed with its luxurious continental quilt.
[ترجمه گوگل]نگاهی پشیمانانه به تخت دونفره بزرگ با لحاف قاره ای مجللش انداخت [ترجمه ترگمان]به تخت بزرگ و تخت بزرگ خود نگاهی انداخت و پشیمان شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Whispered in reverent and regretful tones, the rumors had been floating for the past few weeks that her condition had worsened.
[ترجمه گوگل]در چند هفته گذشته شایعاتی مبنی بر بدتر شدن وضعیت او شنیده می شد که با لحنی متحیرانه و پشیمانی زمزمه می کرد [ترجمه ترگمان]در همان چند هفته اخیر که وضعیت او بدتر شده بود، شایعاتی در من جریان داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Surprisingly, she didn't feel nervous, or regretful about her actions.
[ترجمه گوگل]با کمال تعجب، او نسبت به اعمال خود احساس عصبی یا پشیمانی نداشت [ترجمه ترگمان]به طرز شگفت انگیزی، او احساس ناراحتی نمی کرد و در مورد کارهایش هم پشیمان نبود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. For the Chinese, September 21993 is a reGREtful and unforgettable day.
[ترجمه گوگل]برای چینی ها، سپتامبر 21993 یک روز تاسف بار و فراموش نشدنی است [ترجمه ترگمان]برای چینی ها در سپتامبر ۲۱۹۹۳ یک روز فراموش نشدنی و فراموش نشدنی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Can be very regretful, this square root leaves those who come out is negative number however.
[ترجمه گوگل]می تواند بسیار پشیمان باشد، این جذر از کسانی که بیرون می آیند به عدد منفی می رسد [ترجمه ترگمان]با این حال می تواند خیلی تاسف بار باشد، این ریشه دوم آن هایی را که بیرون می آیند عدد منفی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Mother was most regretful when she saw the remains of the meal.
[ترجمه گوگل]مادر با دیدن بقایای غذا بسیار پشیمان شد [ترجمه ترگمان]مادر وقتی بقایای غذا را دید پشیمان شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. How regretful I was for my carelessness the night before!
[ترجمه گوگل]چقدر از بی احتیاطی شب قبل پشیمان شدم! [ترجمه ترگمان]چقدر تاسف می خوردم که شب پیش به خاطر بی دقتی من بود! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
پشیمان (صفت)
sorry, contrite, regretful, remorseful, penitent
نادم (صفت)
regretful, remorseful, penitent
متاسف (صفت)
sorry, regretful, saddened
پر تاسف (صفت)
regretful
متاثر (صفت)
sorry, regretful, saddened
نامراد (صفت)
regretful, unhappy
انگلیسی به انگلیسی
• sorrowful, anguished, remorseful if you are regretful, you feel sorry about something.