regime

/rəˈʒiːm//reɪˈʒiːm/

معنی: سازمان، رژیم، روش حکومت پرهیز غذایی
معانی دیگر: رژیم، روش حکومت پرهیز غذایی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a system of rule, government, or administration.
مترادف: governance, regimen

- The people suffered under the dictator's oppressive regime.
[ترجمه علی پاک روان] مردم تحت روش سرکوبگرانه حکومت در رنج بسر می بردند.
|
[ترجمه مهدی توکلی] مردم زیر حکومت سرکوبگرانه دیکتاتور رنج بردند.
|
[ترجمه گوگل] مردم تحت رژیم ستمشاهی دیکتاتور رنج بردند
[ترجمه ترگمان] مردم تحت تاثیر رژیم سرکوبگر دیکتاتور قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a ruling government.
مترادف: administration, government, rule

- The new regime has begun to institute reforms.
[ترجمه گوگل] رژیم جدید شروع به ایجاد اصلاحات کرده است
[ترجمه ترگمان] رژیم جدید شروع به انجام اصلاحات کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a social, managerial, or administrative pattern.
مترادف: administration, management, modus operandi, system

- The present regime at the agency makes good work impossible.
[ترجمه گوگل] رژیم فعلی در آژانس کار خوب را غیرممکن می کند
[ترجمه ترگمان] رژیم کنونی در این آژانس کار خوبی را غیر ممکن می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a new regime
حکومت تازه روی کار آمده

2. an intolerant regime that wanted to impose one belief on everyone else
نظام سنگاشگری که می خواست یک اعتقاد را بر همه تحمیل کند

3. hitler's dictatorial regime
حکومت دیکتاتوری هیتلر

4. the communist regime
رژیم کمونیستی

5. his death shook the regime to its foundations
مرگ او پایه های حکومت را به لرزه درآورد.

6. the most beneficent political regime in the world
خیرخواهانه ترین نظام سیاسی جهان

7. a partisan of the present regime
هوادار دو آتشه ی رژیم کنونی

8. the people overturned his military regime
مردم رژیم نظامی او را سرنگون کردند.

9. their agents are trying to subvert our regime
عوامل آنها می کوشند که حکومت ما را فرو بپاشند.

10. dissident elements within the navy tried to overthrow his regime
عوامل مخالف در نیروی دریایی سعی می کردند رژیم او را سرنگون کنند.

11. the appropriation of the property of those who were against his regime
تصاحب (غیر قانونی) اموال کسانی که با حکومت او مخالف بودند.

12. He had presided over a brutal regime in which thousands of people had 'disappeared'.
[ترجمه گوگل]او بر رژیمی وحشی که در آن هزاران نفر «ناپدید شده بودند» ریاست کرده بود
[ترجمه ترگمان]او ریاست یک حکومت خشن را بر عهده داشت که در طی آن هزاران نفر ناپدید شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The old corrupt, totalitarian regime was overthrown.
[ترجمه گوگل]رژیم فاسد و توتالیتر قدیمی سرنگون شد
[ترجمه ترگمان]رژیم فاسد و مستبد سرنگون شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His regime was tarnished by human rights abuses.
[ترجمه گوگل]رژیم او با نقض حقوق بشر لکه دار شد
[ترجمه ترگمان]رژیم او از سو استفاده از حقوق بشر لکه دار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The regime got rid of most of its opponents.
[ترجمه گوگل]رژیم از شر اکثر مخالفان خود خلاص شد
[ترجمه ترگمان]این رژیم از بسیاری از مخالفان خود خلاص شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Opponents of the regime had been subject to arbitrary detention, torture and execution.
[ترجمه گوگل]مخالفان رژیم مورد بازداشت، شکنجه و اعدام خودسرانه قرار گرفته بودند
[ترجمه ترگمان]مخالفان حکومت تحت بازداشت خودسرانه، شکنجه و اعدام قرار داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The overthrow of the regime was followed by a period of anarchy.
[ترجمه گوگل]سرنگونی رژیم با دوره ای از هرج و مرج همراه شد
[ترجمه ترگمان]سرنگونی رژیم به دنبال یک دوره هرج و مرج به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سازمان (اسم)
conformation, structure, infrastructure, formation, establishment, organization, regime

رژیم (اسم)
regime

روش حکومت پرهیز غذایی (اسم)
regime

تخصصی

[عمران و معماری] رژیم
[برق و الکترونیک] حالت کار، رژیم
[زمین شناسی] رژیم، نظام - الف) یک الگوی منظم ظهور یا عمل، یا یک شرایط یا نحوه ای را گویند که دارای تاثیر گسترده است؛ مثلاً یک رژیم رسوبگذاری. - ب) وجود تعادل در یک کانال رودخانه بین فرسایش و ته نشینی در طول سال ها. ج) شرایط یک رود با توجه به آهنگ جریان میانگین آن، وقتی که توسط حجم آبی که از مقاطع عرضی مختلف در یک دوره زمانی مشخص می گذرد، اندازه گیری شود. در این معنا، این اصطلاح به اشتباه به عنوان مترادفی برای regimen حاکمیت (رژیم) استفاده می شود. - د) در یخچال شناسی مترادفی برای تعادل است.
[آب و خاک] رژیم، نظام طبیعی

انگلیسی به انگلیسی

• mode of rule, system of government, form of government
a regime is a group of people who rule a country; used showing disapproval.
a regime is also a system or method of government; used showing disapproval.
a regime is also a system or method of achieving something; a formal use.
a regime is also the same as a regimen.

پیشنهاد کاربران

🔊 دوستان دقت کنید که تلفظ درست این کلمه {رِیژییم} می باشد
❗️آن را به اشتباه ( رِجیم ) نخوانید
✍ توضیح: A system or method of government or rule 🏛️
🔍 مترادف: Government
✅ مثال: The new regime focused on economic reforms and improving public welfare.
دستگاه حاکم، دستگاه حکومت، دستگاه حاکمیت، حاکمیت
الگو، رویه، نظام
customs regimes : رویه های گمرکی
رژیم
مثال: The new regime implemented several reforms.
رژیم جدید چندین اصلاح را اجرا کرد.
الگو
نظام
رویه
حالت
رژیم
وضعیت و شرایط و حالت
شرایط
گروه مدیریتی , نظام مدیریتی
رویه حکمرانی
پرکاربرد ترین معنی هاش
حکومت ، رژیم ، نظام
regime ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: نظام 1
تعریف: تشکیلاتی با چارچوب حقوقی و قانونی منظم و سامان‏یافته برای تنظیم مناسبات داخلی یا بین‏المللی
دستگاه حاکم
《 پارسی را پاس بِداریم 》
regime
پَرهیزِ غذایی = بِخورنَخور ، بِهخوری
رِژیم ( حُکومَت ) = سِتَم رَوایی ، بی داد فَرمایی / مَداری
ریشه شِناسی :
regime : reg - ime
reg = سِتاکی که هُم ریشه با نامِ کُهَن رِی : راگا یا پایِتَختی به نامِ ریگا وَ واژه یِ هِندیِ راجا وَ راجِستان وَ راست و رای به مینه یِ نَظم ( نِظام= نِگام ) ، سامان ، رَوِش وَ رویِ هَم رَفته اَنجامِ کاری بَر پایه یِ راه وُ رَوِشی سامانمَند وَ نِگاموار
...
[مشاهده متن کامل]

ime - = پَس وَندِ نام ساز
پیش نَهاد بَر این پایه :
راستمان ، رایمان

برنامه
محدوده
مثلا محدوده طیفی 400تا600 نانومتر
سازوکار
حالت
طرح
روش، حالت
در نیروگاههای برق به معنی رژیمیا وضعیت و شرایط و حالت است. مثل رژیم شیمیایی آب، رژیمهای مختلف کاری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس