• : تعریف: a person forced to leave his or her home or native land to seek safe refuge, usu. as a result of war, persecution, or the like.
جمله های نمونه
1. a refugee camp
اردوگاه پناهندگان
2. the refugee camp has sprawled
اردوگاه آوارگان بی رویه رشد کرده است.
3. The author portrays life in a refugee camp very vividly.
[ترجمه ویدا] نویسنده زندگی را در اردوگاه پناهندگان به صورت زنده به تصویر کشیده است.
|
[ترجمه سوده کیا] نویسنده زندگی در اردوگاه پناهندگان را واضح وروشن به تصویر کشید.
|
[ترجمه گوگل]نویسنده زندگی در یک کمپ پناهندگان را بسیار واضح به تصویر می کشد [ترجمه ترگمان]نویسنده زندگی را در اردوگاه پناهندگان بسیار خوب توصیف می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The refugee problem has now reached immeasurable proportions.
[ترجمه گوگل]مشکل پناهجویان اکنون به ابعاد غیر قابل اندازه گیری رسیده است [ترجمه ترگمان]مشکل پناهندگان در حال حاضر به نسبت های بی پایان رسیده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Refugee workers said such action was a violation of medical ethics.
[ترجمه گوگل]کارگران پناهنده گفتند که چنین اقدامی نقض اخلاق پزشکی است [ترجمه ترگمان]کارگران پناهنده گفتند که چنین اقداماتی نقض اصول اخلاقی پزشکی بوده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Many of the refugee villages are in isolated areas.
[ترجمه گوگل]بسیاری از روستاهای پناهنده در مناطق دور افتاده هستند [ترجمه ترگمان]بسیاری از روستاهای پناهندگان در مناطق دورافتاده می باشند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Dysentery and malaria are rife in the refugee camps.
[ترجمه گوگل]اسهال خونی و مالاریا در کمپ های پناهندگان شایع است [ترجمه ترگمان]Dysentery و مالاریا در اردوگاه های پناهندگان شایع است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The Home Office has refused him refugee status.
[ترجمه گوگل]وزارت کشور پناهندگی او را رد کرده است [ترجمه ترگمان]اداره داخله از وضعیت پناهندگی او سرباز زده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. In the refugee centres we saw many children whose stomachs were distended because of lack of food.
[ترجمه گوگل]در مراکز پناهندگی کودکان زیادی را دیدیم که شکمشان به دلیل کمبود غذا متورم شده بود [ترجمه ترگمان]در مراکز پناهندگان، ما بسیاری از کودکانی را دیدیم که شکمشان به خاطر فقدان غذا در باد بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The refugee situation must now be addressed as a matter of urgency.
[ترجمه گوگل]اکنون باید به وضعیت پناهندگان به عنوان یک موضوع فوری رسیدگی شود [ترجمه ترگمان]در حال حاضر وضعیت پناهندگان باید به عنوان ماده ضروری مورد توجه قرار گیرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. His early years in the refugee camp left a deep psychological scar.
[ترجمه گوگل]سالهای اولیه او در اردوگاه پناهندگان یک زخم روانی عمیق بر جای گذاشت [ترجمه ترگمان]اولین سال های او در اردوگاه پناهندگان یک جای زخم روانی عمیق گذاشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The refugee camps have reached saturation point.
[ترجمه گوگل]کمپ های پناهندگان به نقطه اشباع رسیده اند [ترجمه ترگمان]اردوگاه های پناهندگان به نقطه اشباع رسیده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Her experience as a refugee informs the content of her latest novel.
[ترجمه گوگل]تجربه او به عنوان یک پناهنده از محتوای آخرین رمان او خبر می دهد [ترجمه ترگمان]تجربه او به عنوان یک پناهنده از محتوای آخرین رمان او آگاه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Many illnesses in these temporary refugee camps are the result of inadequate sanitation.
[ترجمه گوگل]بسیاری از بیماری ها در این کمپ های موقت پناهندگان نتیجه بهداشت نامناسب است [ترجمه ترگمان]بسیاری از بیماری ها در این اردوگاه های موقت پناهندگان ناشی از بهداشت ناکافی هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The refugee camps sprawl across the landscape.
[ترجمه گوگل]اردوگاه های پناهندگان در سراسر مناظر پراکنده شده اند [ترجمه ترگمان]اردوگاه های پناهندگان در سراسر چشم انداز پخش می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
expatriate, fugitive, colonist, refugee, emigrant, emigre, evacuee, out-migrant, remittance man
پناهنده سیاسی (اسم)
refugee
انگلیسی به انگلیسی
• one who flees for safety, one who seeks protection, one who seeks asylum refugees are people who have been forced to leave their country because there is a war there or because of their political or religious beliefs.
پیشنهاد کاربران
- پناهنده - آواره ✅ در معنی پناهنده: شخصی که کشور خود را ترک کرده و به دنبال پناهندگی در کشوری دیگری است به دلایل ( سیاسی، جنگی، مذهبی، اقلیمی، قومی، جنسیتی، خانوادگی ) اما ✅ در معنی آواره : ... [مشاهده متن کامل]
کسی که خانه و محل زندگی خود را ترک کرده به دلایل ( زلزله، سیل، طوفان، آتش سوزی، خشکسالی یا تغییرات اقلیمی، بلایای طبیعی ) اما ممکن است در داخل کشور یا خارج از آن جابجا شود.
Refugee مهاجر ( غیر قانونی ) Migrant قانونی
پناهنده، پناه جو مثال: The refugees fled their war - torn country in search of safety. پناهندگان از کشوری که درگیر جنگ بود، برای یافتن امنیت فرار کردند.
refugee: پناهنده
Refugee پناهنده Refugeپناهگاه Asylum پناهندگی
Citizen : شهروند Asylum Seeker : پناهجو - متقاضی پناهندگی Refugee : پناهنده وضعیتی که بین شرایط �شهروندی� و �پناهندگی� است و به آن �پناهجویی� ( asylum ) اطلاق می شود.
مهاجر
uprooted
پناهنده - کسی که به دلیل امنیتی و دینی یا جنگ مجبور به ترک کشور خود و مهاجرت به کشور دیگه ای میشه
در واقع پناهنده س معنیش که من جمعشو گفت ; ) ^ - ^
پناهندگان اردوگاه پناهندگان
بی خانمان ( دراثرزلزله و. . . ) مثال:tent cities of refugees
( refugee is ( n ) and in farse we say پناهنده or پناهجو )
فرقش با immigrant اینست که refugee یا پناهنده فردی هست که مجبور به مهاجرت میشود ولی مهاجر فردی هست که با میل خودش مهاجرت میکند.