reforming
قانون ـ فقه : اصلاح شیمى : تبدیل

جمله های نمونه
1. the job of reforming the government
کار اصلاح دولت
2. one of the proponents of reforming the election laws
یکی از هواداران اصلاح قانون انتخابات
3. an institution that is dedicated to reforming criminals
موسسه ای که وقف اصلاح تبهکاران شده است
تخصصی
[شیمی] تبدیل
[نساجی] تبدیل - تغییر فرم
[پلیمر] تشکیل مجدد
[نساجی] تبدیل - تغییر فرم
[پلیمر] تشکیل مجدد
پیشنهاد کاربران
اصلاح کننده
reforming ( شیمی )
واژه مصوب: تبدیل 4
تعریف: فرایندی که در آن نفت به فراوردههای فرّارتر که عدد اکتان بالاتری دارند تغییر یابد
واژه مصوب: تبدیل 4
تعریف: فرایندی که در آن نفت به فراوردههای فرّارتر که عدد اکتان بالاتری دارند تغییر یابد