reflectively


با اندیشه، فکورانه، بطور منعکس شونده

جمله های نمونه

1. Sitting in his wicker chair, he gazed reflectively at the fire.
[ترجمه گوگل]روی صندلی حصیری خود نشسته بود و با تأمل به آتش خیره شد
[ترجمه ترگمان]در حالی که در صندلی حصیری خود نشسته بود اندیشمندانه به آتش خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He speaks softly and very reflectively, with few flights of passion.
[ترجمه گوگل]او به آرامی و بسیار متفکرانه صحبت می کند، با چند پرواز شور
[ترجمه ترگمان]او آهسته و با حالتی اندیشمندانه صحبت می کند، با چند پرواز پر شور و هیجان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Jim stroked his beard reflectively.
[ترجمه گوگل]جیم ریشش را بازتابی نوازش کرد
[ترجمه ترگمان]جیم متفکرانه ریش خود را نوازش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She paused in applying her make-up and stared reflectively at the mirror.
[ترجمه گوگل]در آرایش کردنش مکث کرد و به آینه خیره شد
[ترجمه ترگمان]مکثی کرد و با حالتی متفکرانه به آینه خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She sipped her wine reflectively.
[ترجمه گوگل]او شراب خود را تامل برانگیز می نوشید
[ترجمه ترگمان]او متفکرانه شراب خود را نوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He gazed reflectively at his companion.
[ترجمه گوگل]با تأمل به همراهش خیره شد
[ترجمه ترگمان]با حالتی متفکرانه به رفیق خود نگریست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I spoke reflectively, glancing back at Jessica's face.
[ترجمه گوگل]با تأمل صحبت کردم و به صورت جسیکا نگاه کردم
[ترجمه ترگمان]متفکرانه به صورت جسیکا نگاه کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He watched her reflectively.
[ترجمه گوگل]او با تأمل به او نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]او اندیشمندانه به او نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Conn drummed his paunch reflectively.
[ترجمه گوگل]کان به طور انعکاسی تکانش را کوبید
[ترجمه ترگمان]کن اندیشمندانه به شکم او ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He tries putting them behind his back and looking at the floor, smiling reflectively.
[ترجمه گوگل]او سعی می کند آنها را پشت سرش بگذارد و به زمین نگاه کند، لبخندی تامل برانگیز بزند
[ترجمه ترگمان]او سعی می کند آن ها را پشت سرش بگذارد و با حالتی اندیشمندانه به زمین نگاه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Riven saw Bragad gesticulating at Bicker, who sipped wine reflectively.
[ترجمه گوگل]ریون براگاد را دید که به بیکر اشاره می‌کند و او به طرز تأملی شراب می‌نوشید
[ترجمه ترگمان]riven را دید که در bicker دست تکان می دهد و با حالتی متفکرانه شراب می نوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. " We might, though, put you at finishing, " he concluded reflectively.
[ترجمه گوگل]او با تأمل نتیجه گیری کرد: «اما ممکن است شما را در پایان کار قرار دهیم
[ترجمه ترگمان]وی اندیشمندانه ادامه داد: \" با این حال، ما ممکن است شما را در پایان قرار دهیم \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. "The first part of her life hasn't been all that good," he said reflectively.
[ترجمه گوگل]او با تأمل گفت: «بخش اول زندگی او چندان خوب نبوده است
[ترجمه ترگمان]او اندیشمندانه گفت: \" بخش اول زندگی او همه چیز خوب نبوده است \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She put out her foot and looked at her shoe reflectively.
[ترجمه گوگل]پایش را بیرون آورد و با تأمل به کفشش نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]پایش را دراز کرد و اندیشمندانه به کفشش نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• by sending back a mirror image; by returning energy from a surface; thoughtfully, meditatively, contemplatively

پیشنهاد کاربران

In a way that shows that you are thinking carefully and quietly.
متفکرانه، آرام، بادقت.
مثال:
He chewed reflectively.
ترجمه تحت اللفظی پیشنهادی: متفکرانه لقمه اش را جوید
ترجمه آزاد پیشنهادی:
لقمه اش را جوید و فکر کرد.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : reflect / reflectorize
✅️ اسم ( noun ) : reflection / reflectance / reflector / reflectiveness / reflectivity / reflex / reflexion / reflexology / reflexivity
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : reflective / reflexive / reflexible
✅️ قید ( adverb ) : reflectively / reflexively

تأملی
اندیشمندانه

بپرس