reflection

/rəˈflekʃn̩//rɪˈflekʃn̩/

معنی: تامل، اندیشه، تفکر، باز گشت، پژواک، انعکاس، باز تاب، انعکس
معانی دیگر: هر چیز منعکس شده: تصویر، فرتور، عکس، غور، فکر، آبروریزی، خرده گیری، اندیشه ی منفی، نشان، نشانگر، باز رخش، پستافت، (صدا) پژواک، بازتابش، بازرخشش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: reflectional (adj.), reflectionless (adj.)
(1) تعریف: the act of reflecting or state of being reflected.
مشابه: image

(2) تعریف: the throwing back of heat, light, or an image off an object or surface.
مترادف: image

(3) تعریف: the process of intent thought or meditation, or a particular thought arising from this process.
مترادف: contemplation, musing, rumination
مشابه: thought

(4) تعریف: the image produced by the reflecting of light off a surface.

جمله های نمونه

1. the reflection of my face appeared on the water
بازتاب صورت من در آب ظاهر شد.

2. upon further reflection i decided not to buy the house
پس از تفکر بیشتر تصمیم گرفتم خانه را نخرم.

3. our decision not to buy your painting is no reflection on the quality of your work
تصمیم ما راجع به نخریدن نقاشی شما ربطی به کیفیت کار شما ندارد.

4. the rise in the rate of crime is a reflection of the breakdown of the family
افزایش میزان تبهکاری نشانگر فروپاشی خانواده ها است.

5. To read without reflection is like eating without digestion.
[ترجمه گوگل]خواندن بدون تأمل مانند غذا خوردن بدون هضم است
[ترجمه ترگمان]خواندن بدون تفکر مثل خوردن بدون هضم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was looking at her reflection in the mirror.
[ترجمه A.A] او به تصویرش در آینه نگاه کرد
|
[ترجمه Anya Forger] او در حال مشاهده کردن به بازتاب خودش در آینه بود.
|
[ترجمه گوگل]او به انعکاس خود در آینه نگاه می کرد
[ترجمه ترگمان]او داشت به بازتاب خودش در آینه نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She grimaced at her reflection in the mirror.
[ترجمه A.A] او برای تصویرش در آینه شکلک درآورد
|
[ترجمه گوگل]او به انعکاس خود در آینه لبخند زد
[ترجمه ترگمان]او در آینه به خودش دهن کجی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The reflection of the sun on the glass wall was blinding.
[ترجمه گوگل]انعکاس خورشید روی دیوار شیشه ای کور کننده بود
[ترجمه ترگمان]انعکاس نور خورشید روی دیوار شیشه ای کور کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The outer world you see is a reflection of your inner self.
[ترجمه گوگل]دنیای بیرونی که می بینید بازتابی از درون شماست
[ترجمه ترگمان]دنیای بیرونی که می بینید انعکاسی از خود شماست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was studying her reflection in the mirror.
[ترجمه گوگل]او در حال مطالعه انعکاس خود در آینه بود
[ترجمه ترگمان]او در آینه تصویر خودش را بررسی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Meg stared at her reflection in the bedroom mirror.
[ترجمه گوگل]مگ به انعکاس خود در آینه اتاق خواب خیره شد
[ترجمه ترگمان]مگ به تصویر خودش در آینه اتاق خواب خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Your clothes are often a reflection of your personality.
[ترجمه گوگل]لباس های شما اغلب بازتابی از شخصیت شما هستند
[ترجمه ترگمان]لباس هایتان اغلب بازتاب شخصیت شما هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She could see her reflection in the water, shimmering in the moonlight.
[ترجمه گوگل]او می توانست انعکاس خود را در آب ببیند که در نور ماه می درخشد
[ترجمه ترگمان]انعکاس خود را در آب می دید که در نور مهتاب می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The film is a reflection of the violence that pervades American culture.
[ترجمه گوگل]این فیلم بازتاب خشونتی است که فرهنگ آمریکایی را فرا گرفته است
[ترجمه ترگمان]این فیلم انعکاسی از خشونتی است که در فرهنگ آمریکا نفوذ کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تامل (اسم)
indecision, deliberation, advisement, reflection, contemplation, hesitation

اندیشه (اسم)
deliberation, opinion, reflection, thought, anxiety, worry, idea, solicitude, notion, device, meditation, plan, reflexion, mentality

تفکر (اسم)
reflection, contemplation, thought, meditation, thinking, cerebration, reflexion, considering, recollection, self-contemplation

باز گشت (اسم)
recess, reflection, reference, return, recurrence, comeback, reflexion, recidivism, recession, recursion

پژواک (اسم)
reflection, echo, reflexion

انعکاس (اسم)
reflection, replication, repercussion, reflexion, reaction, reflectance

باز تاب (اسم)
reflection, reflexion

انعکس (اسم)
reflection

تخصصی

[شیمی] بازتاب، باز رخش، پستافت، انعکاس، (صدا) پژواک، بازتابش، بازرخشش ،هر چیز منعکس شده : تصویر، فرتور، عکس ،نشان، نشانگر
[سینما] بازتاب - فاکتور انعکاس
[عمران و معماری] انعکاس - انکسار - بازتاب
[برق و الکترونیک] بازتابش برگشت یا تغییر جهت امواج نور، صدا، رادار یا رادیو دربرخورد به سطح ف یا عبور از محیطی به محیط دیگحر، اگر سطح بازتابشی در همان صفحه باش، این اثر بازتابش مستقیم، منظم و اینه ای نامیده می شود . اگر سطح به قدری ناصفا باشدکه پرتوهای بازتابیده در تمام جهتها بر طبق قانون کسینوس پراکنده شوند، این اثر بازتابشی پخشی نامیده می شود . در خطوط انتقال دارای تطبیق نادرست انرژِ ی الکترومغناطیس بازتابیده می شود . و سبب ایجاد امواج ایستاده می شود . - انعکاس، بازتاب
[ریاضیات] بازتابی
[پلیمر] بازتاب، انعکاس
[آب و خاک] انعکاس بازتاب

انگلیسی به انگلیسی

• act of casting back a mirror image; act of sending back energy from a surface; state of being reflected; image that is reflected; idea, concept; thought, notion; act of placing blame, accusation
if something is a reflection of a person's attitude or a situation, it indicates that the attitude or situation exists.
a reflection on something is also a situation or event which has the effect of making people aware of a particular aspect of someone or something.
a reflection is an image that you can see in a mirror or in water.
reflection is the process by which light and heat are sent back from a surface and do not pass through it; a technical use.
reflection is thought. you can refer to your thoughts about something as your reflections.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: Serious thought or consideration, often about one's actions or experiences 🤔🪞
🔍 مترادف: Meditation
✅ مثال: His reflection on the past year helped him make better decisions for the future.
کوچینگ: بازتاب اندیشی
برون ریزی
( اسم ) : 1. انعکاس : تصویر کسی یا چیزی که در آینه یا آب ساکن دیده می شود 2. پژواک: فرآیند بازگرداندن چیزی به ویژه نور، صدا یا گرما 3. اندیشه: تفکر دقیق 4. پس خَمِش: وضعیتی که در آن یک ساختار تشریحی به پشت برروی خودش خم می شود.
انعکاس، تامل
مثال: She gazed at her reflection in the mirror.
او به انعکاس خود در آینه نگاه کرد.
اندیشه
مثال: goals and reflections
اهداف و اندیشه ها
بازتاب، انعکاس،
تامل کردن، دربارۀ چیزی فکر کردن
self reflection= خود بازاندیشی
تأمل
در مباحث توسعه و رهبری، reflection به معنی نگاه به گذشته و بررسی رفتارهای گذشته شخص ( رهبر ) است، اما detection به معنی شناسایی هست و در سطح عمیق تر اتفاق میفته و به معنی اینست که شخص، رفتارها، استراتژی
...
[مشاهده متن کامل]
ها و ویژگی های شخصی خودش و تاثیر اونها روی دیگران رو بررسی می کنه، اینکه آیا این ویژگی ها به افراد کمک کرده که با مشکلات و چالشهای واقعی روبرو بشن و اونها رو حل کنند یا برعکس، مانعی شده برای حل مشکلات.

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : reflect / reflectorize
✅️ اسم ( noun ) : reflection / reflectance / reflector / reflectiveness / reflectivity / reflex / reflexion / reflexology / reflexivity
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : reflective / reflexive / reflexible
✅️ قید ( adverb ) : reflectively / reflexively

بازتاب - تامل؛ واژه ای که اشاره به بازاندیشی تجربیات و رفتارهای روزمره ما دارد. در نظریات آنتونی گیدنز، مارگارت آرچر و امثالهم در معنای تامل و بازتاب مدنظر است.
reflexivity: بازاندیش بودن، قابلیت بازاندیشی، بازاندیشمندی، بازاندیشی
به معنای پرسشگری عمیق از پیشفرضهایی است که پژوهشگر در طول انجام پژوهش آنها را بدیهی فرض میکند. مبتنی بر این ایده است که ما به طور پیوسته معناهای جهان�هایمان و خودمان را برمی - سازیم ( تعریف واقعیت به عنوان برساخته ای اجتماعی )
...
[مشاهده متن کامل]

reflection: بازتاب
در طول فرایند پژوهش، واقعیت به عنوان امری بیرونی در نظر گرفته میشود که پژوهشگر آن را به صورت یک تصویر آینه ای به درون خود می تاباند و در مورد آن تامل میکند. ( تعریف واقعیت به عنوان امری بیرونی و مجزا از پژوهشگر )

ژرف اندیشی
on
reflection:
در نتیجه
Serious and careful thought
reflection ( noun ) = تصویر، عکس/بازتاب، انعکاس، پیامد، عکس العمل/نشانه، نماد، مظهر/تامل، تفکر، اندیشه، تعمق/نظر، شرح، توصیف
مترادف است با کلمه : image ( noun )
examples:
1 - His bright smile was a reflection of his satisfaction.
...
[مشاهده متن کامل]

لبخند پرنشاط او بازتابی از رضایتمندی او بود.
2 - The fact that soldiers are on the streets is a reflection of how terrified the government is.
این واقعیت که سربازان در خیابان ها حضور دارند، نشانه ای از وحشت دولت است.
3 - In Greek mythology, Narcissus fell in love with his own reflection in a pool of water.
در اساطیر یونانی، نرگس عاشق تصویر خود در حوض آب شد.
4 - He put silver foil around the fire to increase heat reflection.
او ورقه فلزی نقره ای را دور آتش قرار داد تا بازتاب حرارت را افزایش دهد.
5 - She was looking at her reflection in the mirror.
او به تصویر خود در آینه نگاه می کرد.
6 - On reflection ( = after considering it ) , I decided I had been wrong.
با تأمل ( = پس از در نظر گرفتن آن ) ، به این نتیجه رسیدم که اشتباه کرده ام.
7 - After 30 years as a judge, her reflections on/about justice were well worth listening to.
پس از 30 سال به عنوان قاضی، نظرات او در مورد/درباره عدالت ارزش شنیدن را داشت.
8 - Low test scores are a sad reflection on our school system.
نمرات پایین آزمون پیامد فجیعی در سیستم مدرسه ما است.
9 - Their finely decorated home is a reflection of their good taste.
خانه آنها که به زیبایی تزئین شده اند نشانه ای از سلیقه خوب آنهاست.
10 - The team’s losses of late seem to be a reflection on the coaching.
به نظر می رسد باخت های اخیر تیم بازتابی از مربیگری باشد.
11 - Standing on the dock, we could see the reflection of the sky in the still water.
با ایستادن روی اسکله، می توانستیم انعکاس آسمان را در آب راکد ببینیم.
12 - Her reflections on life are recorded in her journal.
نظرات او در مورد زندگی در مجله او ثبت شده است.

عملکرد
reflection ( شیمی )
واژه مصوب: بازتاب 1
تعریف: بازگشت پرتو یا موج صوتی یا گرما در برخورد به سطح مشترک دو محیط
تامل درباره موضوع از نقطه نظر خود . . در زبان فارسی طبق معمول معادلش نیست
بیابن کلمه کلمه معنی کنیم منم احتمالی میگم که این باشه اما بالاخره
As:بعنوان
A:یک
Reflection:بازتاب یا انعکاس ( the image that u see when u look in a mirror or other shiny surface )
Of:از
This:این
خب حالا تو جمله قرارش بدیم:بعنوان یک بازتاب از این
نشانه هم میتونه معنی بده
بازخورد
در درس های آزمون سازی
تفکر
پیامد
عبارت زیر در ابتدای جملات زیادی دیده می شه، لطفا راهنمایی کنید؛
As a reflection of this
خودم حدس می زنم این باشه:
یک نشانه از این موضوع، بعنوان شاهد این مدعا
انعکاس، بازتاب
Reflection of society ( انعکاسی /بازتابی از جامعه )
باز اندیشی
بازتاب، انعکاس
تفکر، بازتاب، عکس العمل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس