صفت ( adjective )
مشتقات: refinedly (adv.), refinedness (n.)
مشتقات: refinedly (adv.), refinedness (n.)
• (1) تعریف: displaying qualities of good breeding or sensitivity of feeling or taste.
• مترادف: cultivated, cultured, discriminating, fine, genteel, polite, well-bred, well-mannered
• متضاد: churlish, coarse, common, crass, crude, gauche, gross, inelegant, plebeian, rugged, tasteless
• مشابه: civilized, dainty, debonair, decorous, delicate, elegant, exquisite, gentlemanly, gracious, ladylike, polished, smooth, suave, tasteful, urbane
• مترادف: cultivated, cultured, discriminating, fine, genteel, polite, well-bred, well-mannered
• متضاد: churlish, coarse, common, crass, crude, gauche, gross, inelegant, plebeian, rugged, tasteless
• مشابه: civilized, dainty, debonair, decorous, delicate, elegant, exquisite, gentlemanly, gracious, ladylike, polished, smooth, suave, tasteful, urbane
- He worried that he was not good enough for such a refined young lady.
[ترجمه نون الف] او نگران این بود که برای چنین خانم جوان آراسته ای به اندازه کافی مناسب نباشد.|
[ترجمه گوگل] او نگران بود که برای چنین بانوی جوان باصفای کافی نیست[ترجمه ترگمان] او نگران این بود که برای چنین خانم جوان آراسته ای برای او مناسب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His taste in wine is more refined than mine.
[ترجمه گوگل] ذائقه او در شراب از من تصفیه شده تر است
[ترجمه ترگمان] سلیقه او در شراب بهتر از مال من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سلیقه او در شراب بهتر از مال من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: without coarseness, roughness, or vulgarity.
• مترادف: decent, elegant
• متضاد: cheap, churlish, coarse, common, crass, crude, earthy, gross, raw
• مشابه: couth, debonair, exquisite, polite, tasteful, urbane
• مترادف: decent, elegant
• متضاد: cheap, churlish, coarse, common, crass, crude, earthy, gross, raw
• مشابه: couth, debonair, exquisite, polite, tasteful, urbane
- Eating with your feet propped on the table is not at all refined behavior.
[ترجمه گوگل] غذا خوردن در حالی که پاهای خود را روی میز قرار داده اید، اصلاً رفتار تصفیه شده ای نیست
[ترجمه ترگمان] خوردن با پاهای خود روی میز هیچ رفتار مطلوبی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خوردن با پاهای خود روی میز هیچ رفتار مطلوبی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She finds these symphony concerts and other refined entertainments utterly boring.
[ترجمه گوگل] او این کنسرت های سمفونیک و دیگر سرگرمی های تصفیه شده را کاملا خسته کننده می یابد
[ترجمه ترگمان] او این کنسرت های سمفونی و سایر تفریحات refined را به کلی خسته کننده می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او این کنسرت های سمفونی و سایر تفریحات refined را به کلی خسته کننده می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: precise or exact to a fine degree.
• مترادف: exact, precise
• متضاد: crude
• مشابه: discriminating, subtle
• مترادف: exact, precise
• متضاد: crude
• مشابه: discriminating, subtle
- This issue deserves a refined explanation.
[ترجمه گوگل] این موضوع شایسته توضیح دقیق است
[ترجمه ترگمان] این موضوع سزاوار یک توضیح کامل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این موضوع سزاوار یک توضیح کامل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید