فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: refines, refining, refined
حالات: refines, refining, refined
• (1) تعریف: to make pure or fine by removing unwanted elements.
• مترادف: purify, rarefy
• متضاد: adulterate
• مشابه: clarify, clean, cultivate, distill, filter, filtrate, fine, isolate, process, rectify, sift, strain, treat
• مترادف: purify, rarefy
• متضاد: adulterate
• مشابه: clarify, clean, cultivate, distill, filter, filtrate, fine, isolate, process, rectify, sift, strain, treat
- Raw cane juice is refined to make sugar.
[ترجمه گوگل] آب نیشکر خام برای تولید شکر تصفیه می شود
[ترجمه ترگمان] عصاره نیشکر خام برای تولید شکر تصفیه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] عصاره نیشکر خام برای تولید شکر تصفیه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Wheat is refined by removing the natural bran surrounding the kernel.
[ترجمه گوگل] گندم با حذف سبوس طبیعی اطراف هسته تصفیه می شود
[ترجمه ترگمان] گندم با پاک کردن سبوس طبیعی اطراف هسته تصفیه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گندم با پاک کردن سبوس طبیعی اطراف هسته تصفیه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to bring to a more polished, elegant, or cultured state.
• مترادف: cultivate
• متضاد: coarsen
• مشابه: civilize, cleanse, elevate, ennoble, improve, perfect, polish, purge, purify
• مترادف: cultivate
• متضاد: coarsen
• مشابه: civilize, cleanse, elevate, ennoble, improve, perfect, polish, purge, purify
- If you want to fit in with her family, you'll have to refine your table manners.
[ترجمه ترانه] اگر می خواهید در خانواده او جا بیافتید، باید رفتارهایتان سر میز غذا را اصلاح کنید.|
[ترجمه زیام] اگه میخوای با خانواده او تناسب داشته باشی باید آداب غذا خوردنتو بهبود ببخشی|
[ترجمه گوگل] اگر می خواهید با خانواده او هماهنگ شوید، باید آداب سفره خود را اصلاح کنید[ترجمه ترگمان] اگر می خواهید با خانواده اش جا به جا کنید، باید ادب your را اصلاح کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: of writing or speaking, to make clearer or more sophisticated through precision, subtlety, or elegance of wording.
- This is just the first draft of my essay; I'm planning to refine it.
[ترجمه گوگل] این فقط اولین پیش نویس مقاله من است من قصد دارم آن را اصلاح کنم
[ترجمه ترگمان] این اولین پیش نویس مقاله من است؛ من قصد اصلاح آن را دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این اولین پیش نویس مقاله من است؛ من قصد اصلاح آن را دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: refined (adj.), refiner (n.)
مشتقات: refined (adj.), refiner (n.)
• : تعریف: to make subtle or precise distinctions in language or thought.
• مترادف: subtilize
• مشابه: discriminate, split hairs
• مترادف: subtilize
• مشابه: discriminate, split hairs