refine

/rəˈfaɪn//rɪˈfaɪn/

معنی: تصفیه کردن، تصحیح کردن، تهذیب کردن، پالودن، خالص کردن، پالاییدن
معانی دیگر: تصفیه کردن یا شدن، پالایش کردن، پالیدن، بیختن، وش کردن، تخلیص کردن، (با: out) صافی کردن، گرفتن، کشیدن، بیرون آوردن (از راه بیختن و غیره)، تزکیه کردن، ادب کردن، تربیت کردن، منزه کردن، پاکاندن، پیراستن، ناب کردن، سره کردن، بهبود بخشیدن، بسامان کردن، اصلاح کردن، ظریف تر و بهتر کردن، بهسازی کردن، پاک شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: refines, refining, refined
(1) تعریف: to make pure or fine by removing unwanted elements.
مترادف: purify, rarefy
متضاد: adulterate
مشابه: clarify, clean, cultivate, distill, filter, filtrate, fine, isolate, process, rectify, sift, strain, treat

- Raw cane juice is refined to make sugar.
[ترجمه گوگل] آب نیشکر خام برای تولید شکر تصفیه می شود
[ترجمه ترگمان] عصاره نیشکر خام برای تولید شکر تصفیه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Wheat is refined by removing the natural bran surrounding the kernel.
[ترجمه گوگل] گندم با حذف سبوس طبیعی اطراف هسته تصفیه می شود
[ترجمه ترگمان] گندم با پاک کردن سبوس طبیعی اطراف هسته تصفیه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to bring to a more polished, elegant, or cultured state.
مترادف: cultivate
متضاد: coarsen
مشابه: civilize, cleanse, elevate, ennoble, improve, perfect, polish, purge, purify

- If you want to fit in with her family, you'll have to refine your table manners.
[ترجمه ترانه] اگر می خواهید در خانواده او جا بیافتید، باید رفتارهایتان سر میز غذا را اصلاح کنید.
|
[ترجمه زیام] اگه میخوای با خانواده او تناسب داشته باشی باید آداب غذا خوردنتو بهبود ببخشی
|
[ترجمه گوگل] اگر می خواهید با خانواده او هماهنگ شوید، باید آداب سفره خود را اصلاح کنید
[ترجمه ترگمان] اگر می خواهید با خانواده اش جا به جا کنید، باید ادب your را اصلاح کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: of writing or speaking, to make clearer or more sophisticated through precision, subtlety, or elegance of wording.

- This is just the first draft of my essay; I'm planning to refine it.
[ترجمه گوگل] این فقط اولین پیش نویس مقاله من است من قصد دارم آن را اصلاح کنم
[ترجمه ترگمان] این اولین پیش نویس مقاله من است؛ من قصد اصلاح آن را دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: refined (adj.), refiner (n.)
• : تعریف: to make subtle or precise distinctions in language or thought.
مترادف: subtilize
مشابه: discriminate, split hairs

جمله های نمونه

1. refine on (or upon) something
(به ویژه جزئیات چیزی را) بهتر کردن،بهبود بخشیدن،بسامان کردن،سامان بخشیدن

2. to refine one's method of analysis
روش تجزیه و تحلیل خود را دقیق تر و بهتر کردن

3. she was sent to a special school to refine her taste and manners
او را به مدرسه ی ویژه فرستادند تا سلیقه و رفتارش پیراسته شود.

4. a number of oil companies formed a consortium to explore and refine oil
چند شرکت به منظور اکتشاف و پالایش نفت کنسرسیوم تشکیل دادند.

5. They refine sugar using this way.
[ترجمه گوگل]آنها شکر را با این روش تصفیه می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها با استفاده از این روش شکر را تصفیه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Their daily work is to refine crude oil.
[ترجمه گوگل]کار روزانه آنها پالایش نفت خام است
[ترجمه ترگمان]کار روزانه آن ها پالایش نفت خام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You must refine your manners.
[ترجمه گوگل]شما باید آداب خود را اصلاح کنید
[ترجمه ترگمان] تو باید ادب رو اصلاح کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Modern medical techniques refine on those of the past.
[ترجمه گوگل]تکنیک‌های پزشکی مدرن با تکنیک‌های گذشته اصلاح می‌شوند
[ترجمه ترگمان]روش های نوین پزشکی از گذشته اصلاح شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The inhabitant of two dimensional space could also refine the use of his measurement to make a quantitive determination of curvature.
[ترجمه گوگل]ساکن فضای دو بعدی همچنین می تواند استفاده از اندازه گیری خود را برای تعیین کمی انحنا اصلاح کند
[ترجمه ترگمان]ساکن فضای دو بعدی نیز می تواند استفاده از اندازه گیری خود را به گونه ای اصلاح کند که یک تعیین quantitive برای انحنا داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Merton helped to refine the work and made it more broadly applicable to other financial instruments.
[ترجمه گوگل]مرتون به اصلاح کار کمک کرد و آن را به طور گسترده تری برای سایر ابزارهای مالی قابل استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]مرتون به اصلاح کار کمک کرده و آن را به طور گسترده برای دیگر ابزارهای مالی قابل استفاده کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The authors suggest that new experiments to refine the system parameters should be carried out to achieve real global minimum.
[ترجمه گوگل]نویسندگان پیشنهاد می‌کنند که آزمایش‌های جدید برای اصلاح پارامترهای سیستم باید برای دستیابی به حداقل جهانی واقعی انجام شود
[ترجمه ترگمان]نویسندگان پیشنهاد می کنند که آزمایش ها جدید برای اصلاح پارامترهای سیستم باید برای رسیدن به حداقل جهانی واقعی انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Their main aim is to refine the present rules by matching risks more closely with expected losses to determine the capital charge.
[ترجمه گوگل]هدف اصلی آنها اصلاح قوانین فعلی با تطبیق بیشتر ریسک ها با زیان های مورد انتظار برای تعیین هزینه سرمایه است
[ترجمه ترگمان]هدف اصلی آن ها اصلاح قوانین فعلی از طریق تطبیق با ریسک های مورد انتظار برای تعیین هزینه سرمایه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The dealers buy raw cocaine in the south, refine it here, and smuggle it into the north.
[ترجمه گوگل]دلالان کوکائین خام را در جنوب می خرند، در اینجا تصفیه می کنند و به شمال قاچاق می کنند
[ترجمه ترگمان]فروشندگان کوکائین خام را در جنوب می خرند، اینجا را تصفیه می کنند و آن را به شمال قاچاق می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Update and refine your skills, preferably in adult education programs at a local college.
[ترجمه گوگل]مهارت های خود را ترجیحاً در برنامه های آموزش بزرگسالان در یک کالج محلی به روز کنید و اصلاح کنید
[ترجمه ترگمان]مهارت های خود را به روز رسانی و اصلاح کنید، ترجیحا در برنامه های آموزش بزرگسالان در یک کالج محلی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تصفیه کردن (فعل)
settle, clean, purify, cleanse, accord, refine, clean up, filter, purge, establish, administer, administrate, rarefy, sublimate, filtrate

تصحیح کردن (فعل)
correct, rectify, refine, red-pencil, emend, emendate

تهذیب کردن (فعل)
refine, edify, regenerate

پالودن (فعل)
purify, refine, filter, strain

خالص کردن (فعل)
purify, refine

پالاییدن (فعل)
refine

تخصصی

[شیمی] تصفیه کردن یا شدن، پالودن، پالایش کردن، پالیدن، بیختن، وش کردن، تخلیص کردن
[مهندسی گاز] تصفیه کردن
[ریاضیات] تظریف کردن، تظریف، دقیق کردن، ظریف کردن، ریز کردن

انگلیسی به انگلیسی

• purify, filter, distill; cultivate, civilize, improve one's manners or style
when a substance is refined, it is made pure by the removal of other substances from it.
if you refine something such as a theory or an idea, you improve it by making small alterations to it.
see also refined.

پیشنهاد کاربران

مثال؛
We need to refine the code to make it more efficient.
A chef might say, “I’m going to refine this recipe by adjusting the seasoning. ”
In a business setting, a manager might say, “Let’s refine our marketing strategy to target a more specific audience. ”
۱. تصفیه کردن. پالودن ۲. تربیت کردن. ادب کردن ۳. اصلاح کردن. بهبود بخشیدن
مثال:
Their daily work is to refine crude oil.
کار روزانه آن ها تصفیه کردن نفت خام است.
refine 2 ( v ) =to improve sth by making small changes to it, e. g. He has refined her playing technique over the years. This theory still needs a little refining. refinement 2 ( n )
refine
refine 1 ( v ) ( rɪˈfaɪn ) =to make a substance pure by taking other substances out of it, e. g. the process of refining oil. refined 1 ( adj ) e. g. refined sugar. refinement 1 ( n ) , refiner ( n )
refine
Perfect, purify
پالایش
اصلاح کردن
متمایز کردن/ غربال
ارتقا دادن یک محصول، . . .
They have refined the products over several years.
خرد کردن، ریز کردن
بهسازی
بی عیب، اصلاح
تصحیح کردن
تدقیق، غربال کردن، از کل مسأله به جزء آن رسیدن
شفاف سازی
شیمی: تصفیه کردن. پالایش کرددن
تسویه - تصفیه
در علم مکانیک در ابعاد گذاری و تلرانس گذاری هندسی زمانیکه بخواهیم یک تلرانس را محدود تر و سختگیرانه اعمال کنیم. اصطلاح refined بکار برده میشود
اصلاح کردن، بهبود بخشیدن
بهبود بخشیدن و رفع عیوب
پالایش کردن. تصفیه کردن. خالص کردن
واضح یا اصلاح کردن یک نظریه یا روش
[صنعت]
زُدودن ، حباب زُدایی ، حباب زدودن
پالاییدن
صیقل دادن، جلا دادن
مرور کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس