فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to point to something, or say something about, in speech or writing; speak of; allude.
• مترادف: advert, allude
• مشابه: cite, mention, name, quote, reference, touch on
• مترادف: advert, allude
• مشابه: cite, mention, name, quote, reference, touch on
- She referred to his book in her speech.
[ترجمه m...] او در سخنرانی اش به کتابش مراجعه کرد|
[ترجمه گوگل] او در سخنرانی خود به کتاب او اشاره کرد[ترجمه ترگمان] او در سخنرانی اش به کتابش اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- When you say "Mrs. Todd," are you referring to his wife or his mother?
[ترجمه Edward] وقتی می گویید خانم تاد، دارید به مادرش یا همسرش اشاره میکنید؟|
[ترجمه گوگل] وقتی می گویید "خانم تاد" به همسرش یا مادرش اشاره می کنید؟[ترجمه ترگمان] وقتی میگی \"خانم تاد\" داری به زنش یا مادرش اشاره می کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to relate or pertain.
• مترادف: apply, pertain, relate
• مشابه: appertain, concern
• مترادف: apply, pertain, relate
• مشابه: appertain, concern
- Words with the Latin root "cardi" such as "cardiac" and "cardiology" refer to the heart.
[ترجمه گوگل] واژه هایی با ریشه لاتین «cardi» مانند «قلبی» و «قلب شناسی» به قلب اشاره دارند
[ترجمه ترگمان] کلمات با ریشه لاتین \"cardi\" مانند \"قلب\" و \"قلب\" به قلب مراجعه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کلمات با ریشه لاتین \"cardi\" مانند \"قلب\" و \"قلب\" به قلب مراجعه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to describe or call.
- He doesn't like it when she refers to him as her "assistant."
[ترجمه گوگل] وقتی او از او به عنوان "دستیار" خود یاد می کند، دوست ندارد
[ترجمه ترگمان] زمانی که او به عنوان دستیار خود به او اشاره می کند، از آن خوشش نمی اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زمانی که او به عنوان دستیار خود به او اشاره می کند، از آن خوشش نمی اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: refers, referring, referred
مشتقات: referable (referrable) (adj.)
حالات: refers, referring, referred
مشتقات: referable (referrable) (adj.)
• (1) تعریف: to direct to a source for assistance.
• مترادف: connect with
• مشابه: direct, recommend, send
• مترادف: connect with
• مشابه: direct, recommend, send
- He referred me to a good doctor.
[ترجمه A.A] او من را به یک دکتر خوب ارجاع داد|
[ترجمه گوگل] او مرا به یک دکتر خوب معرفی کرد[ترجمه ترگمان] اون منو به یه دکتر خوب معرفی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to give over for consideration.
• مترادف: relegate, submit
• مشابه: assign, consign, entrust, hand over
• مترادف: relegate, submit
• مشابه: assign, consign, entrust, hand over
- We referred the dispute to a mediator.
[ترجمه گوگل] ما اختلاف را به یک میانجی ارجاع دادیم
[ترجمه ترگمان] ما بحث را به یک میانجی ارجاع دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما بحث را به یک میانجی ارجاع دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید