reenter

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: re-enters, reenters, re-entering, reentering, re-entered, reentered
مشتقات: reentrance (re-entrance) (n.)
• : تعریف: to enter again.

جمله های نمونه

1. The force of friction affects the speed at which spacecraft can re-enter the earth's atmosphere.
[ترجمه گوگل]نیروی اصطکاک بر سرعتی که فضاپیماها می توانند دوباره وارد جو زمین شوند تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]نیروی اصطکاک بر سرعتی که فضاپیما می تواند وارد اتمسفر زمین شود تاثیر می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He reentered the reading room by another door.
[ترجمه گوگل]از دری دیگر وارد اتاق مطالعه شد
[ترجمه ترگمان]دوباره وارد اتاق مطالعه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The satellite re-entered the atmosphere and burned up.
[ترجمه گوگل]ماهواره دوباره وارد جو شد و سوخت
[ترجمه ترگمان]ماهواره وارد جو شد و به سوختن ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Spacecraft re-entering the earth's atmosphere are affected by g forces.
[ترجمه گوگل]فضاپیماهایی که دوباره وارد جو زمین می شوند تحت تأثیر نیروهای g قرار می گیرند
[ترجمه ترگمان]سفینه های فضایی وارد اتمسفر زمین شده، تحت تاثیر نیروهای گرم قرار گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The force of friction slows the spacecraft down as it re-enters the earth's atmosphere.
[ترجمه گوگل]نیروی اصطکاک سرعت فضاپیما را با ورود مجدد به جو زمین کاهش می دهد
[ترجمه ترگمان]نیروی اصطکاک فضاپیما را با ورود دوباره به اتمسفر زمین کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. When a divorced woman re-enters the world of dating and romance, she's likely to feel as though she has entered a time warp.
[ترجمه گوگل]هنگامی که یک زن مطلقه دوباره وارد دنیای دوستیابی و عاشقانه می شود، احتمالاً احساس می کند که وارد یک پیچ زمانی شده است
[ترجمه ترگمان]زمانی که یک زن مطلقه وارد دنیای دوست یابی و روابط عاشقانه می شود، احتمالا احساس می کند که به یک پیچ وتاب زمانی وارد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His name was reentered on the official payroll.
[ترجمه گوگل]نام او دوباره در لیست حقوق و دستمزد رسمی ثبت شد
[ترجمه ترگمان]نامش دوباره به لیست حقوق رسمی وارد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She reentered the Labour Party last year.
[ترجمه گوگل]او سال گذشته دوباره وارد حزب کارگر شد
[ترجمه ترگمان]او سال گذشته دوباره وارد حزب کارگر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Ten minutes later he re-entered the hotel.
[ترجمه گوگل]ده دقیقه بعد دوباره وارد هتل شد
[ترجمه ترگمان]ده دقیقه بعد وارد هتل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The spaceship should re-enter the earth's atmosphere later today.
[ترجمه گوگل]سفینه فضایی باید اواخر امروز دوباره وارد جو زمین شود
[ترجمه ترگمان]سفینه فضایی باید بعد از امروز وارد جو زمین شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We would not rule out the possibility of re-entering the B2C market if conditions change.
[ترجمه گوگل]در صورت تغییر شرایط، احتمال ورود مجدد به بازار B2C را رد نمی کنیم
[ترجمه ترگمان]در صورت تغییر شرایط امکان ورود مجدد به بازار B۲C را رد نمی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The space shuttle has reentered the Earth's atmosphere.
[ترجمه گوگل]شاتل فضایی دوباره وارد جو زمین شده است
[ترجمه ترگمان]شاتل فضایی وارد جو زمین شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The satellite will burn up as it re-enters the earth's atmosphere.
[ترجمه گوگل]ماهواره با ورود مجدد به جو زمین می سوزد
[ترجمه ترگمان]ماهواره آن طور که دوباره به اتمسفر زمین وارد می شود منفجر خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was going to reenter for TOEFL.
[ترجمه گوگل]او قرار بود دوباره برای تافل شرکت کند
[ترجمه ترگمان]اون می خواست به خاطر \"TOEFL\" دوباره به هوش بیاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• come in again, go into again

پیشنهاد کاربران

مجددا وارد شدن
1 - دوباره وارد شدن ۲ - از سر گرفتن، دوباره به عرصه ای وارد شدن ۳ - از نو وارد کردن، دوباره ثبت و ضبط کردن
dictionary. com
1 - to enter again:
The guests reentered the reception room after dinner.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - to participate in once more; resume:
to reenter politics after a long absence;
mothers reentering the workforce after their children are grown.
3 - to record again, as in a list or account.

باز رسیدن
دوباره رسیدن :
وگر گوید بشیرین کی رسم باز
بگو با روزه ٔ مریم همی ساز.
نظامی.

بپرس