اسم ( noun )
• (1) تعریف: a cylinder, spool, or the like that usu. turns on an axis, and on which cord, wire, tape, film, or the like can be wound.
• مشابه: roll
• مشابه: roll
- He mounted a new reel on his fishing rod.
[ترجمه گوگل] او یک قرقره جدید روی چوب ماهیگیری خود نصب کرد
[ترجمه ترگمان] یک چرخ جدید از چوب ماهیگیری خود بالا گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک چرخ جدید از چوب ماهیگیری خود بالا گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the amount of material that is or can be wound on such a device.
• مشابه: roll
• مشابه: roll
- I have only one more reel of film.
[ترجمه شادکام نصرت اله] من فقط یک حلقهء دیگر فیلم ر ا دارم|
[ترجمه گوگل] من فقط یک حلقه فیلم دیگر دارم[ترجمه ترگمان] من فقط یه فیلم دیگه از فیلم دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: reels, reeling, reeled
عبارات: reel off
حالات: reels, reeling, reeled
عبارات: reel off
• (1) تعریف: to wind on, or as though on, a reel.
- It took him time to reel the fishing line because it was tangled.
[ترجمه علیرضا محمودی] بدلیل اینکه نخ قلاب ماهیگیری بهم ریخته ، برای مرتب کردن آن خیلی وقت از او گرفته شد|
[ترجمه گوگل] زمان زیادی طول کشید تا نخ ماهیگیری را بچرخاند زیرا درهم بود[ترجمه ترگمان] وقتش بود که قلاب ماهیگیری را جمع کند، چون درهم و برهم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to capture or recover by winding in with a reel.
- She reeled in a huge fish.
[ترجمه Yousef] او از بزرگی ماهی گیج شد.|
[ترجمه چاقال زاویه فک] او ماهی را در باسن فرو برد|
[ترجمه گوگل] او در یک ماهی بزرگ حلقه زد[ترجمه ترگمان] او در حالی که ماهی بزرگی در دست داشت، تلوتلو می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: reels, reeling, reeled
حالات: reels, reeling, reeled
• (1) تعریف: to waver or be thrown back.
• مشابه: stagger
• مشابه: stagger
- The troops reeled under the bombardment.
[ترجمه گوگل] نیروها زیر بمباران چرخیدند
[ترجمه ترگمان] سربازان زیر بمباران سست شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سربازان زیر بمباران سست شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to sway or stagger, as from fatigue or intoxication.
• مشابه: lurch, stagger, teeter
• مشابه: lurch, stagger, teeter
- The exhausted runner was reeling after the marathon.
[ترجمه گوگل] دونده خسته پس از ماراتن در حال چرخیدن بود
[ترجمه ترگمان] دونده کاملا خسته بعد از ماراتن گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دونده کاملا خسته بعد از ماراتن گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to turn in circles; whirl.
• مشابه: circle
• مشابه: circle
- We twirled so fast that the room seemed to reel around us.
[ترجمه علیرضا محمودی] آنقدر سریع چرخیدیم که انگار اتاق دور سر ما میچرخد|
[ترجمه گوگل] آنقدر سریع می چرخیدیم که به نظر می رسید اتاق به دور ما می چرخید[ترجمه ترگمان] چنان سریع حرکت کردیم که گویی اتاق به دور ما می چرخد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to feel dizzy, as from whirling.
• مشابه: swirl, turn, whirl
• مشابه: swirl, turn, whirl
- I have to sit down because my head is reeling.
[ترجمه گوگل] باید بشینم چون سرم می پیچه
[ترجمه ترگمان] من باید بشینم چون سرم گیج میره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من باید بشینم چون سرم گیج میره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to reel.
• مشابه: stagger
• مشابه: stagger
اسم ( noun )
• : تعریف: an act, movement, or sensation of reeling.
اسم ( noun )
• : تعریف: a lively folk dance of Scottish origin, or the music that accompanies it.