اسم ( noun )
• : تعریف: a strong and unpleasant odor.
• مترادف: malodorousness, stench, stink
• مشابه: fume
• مترادف: malodorousness, stench, stink
• مشابه: fume
- the reek of the pig farm
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: reeks, reeking, reeked
حالات: reeks, reeking, reeked
• (1) تعریف: to emit or be permeated by a strong, disagreeable odor (often fol. by of).
• مترادف: smell, stink
• مشابه: fume
• مترادف: smell, stink
• مشابه: fume
- His breath reeked of alcohol.
[ترجمه گوگل] نفسش بوی الکل می داد
[ترجمه ترگمان] نفسش بوی الکل می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نفسش بوی الکل می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to be pervaded by something disagreeable.
• مشابه: emanate, exude, smack, stink
• مشابه: emanate, exude, smack, stink
- an agreement that reeks of duplicity
[ترجمه گوگل] توافقی که بوی دوگانگی می دهد
[ترجمه ترگمان] تفاهم نامه ای که بوی دورویی را می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تفاهم نامه ای که بوی دورویی را می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید