rediscover

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: combined form of discover.

- After retiring from her desk job, she rediscovered her love of painting.
[ترجمه مسعود] بعد از پایان دوران کارمندی، او دوباره علاقه خود به نقاشی را پیدا کرد.
|
[ترجمه سامان صابری] بعد از اینکه میز کاری اش را ترک کرد به نقاشی رو اورد
|
[ترجمه گوگل] او پس از بازنشستگی از کار میز کار، عشق خود به نقاشی را دوباره کشف کرد
[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه کار میزش را ترک کرد، دوباره عاشق نقاشی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Or rediscover the drama of the big screen at one of Brighton's luxury cinemas.
[ترجمه گوگل]یا درام نمایش بزرگ را در یکی از سینماهای مجلل برایتون دوباره کشف کنید
[ترجمه ترگمان]یا کشف دوباره نمایش صفحه بزرگ در یکی از سینماهای لوکس برای تن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I had to rediscover and assert my Jamaicanness but qualify it with references to my London upbringing.
[ترجمه گوگل]من مجبور بودم جامائیکایی بودن خود را دوباره کشف کنم و ادعا کنم، اما آن را با ارجاع به تربیتم در لندن واجد شرایط می دانستم
[ترجمه ترگمان]من مجبور بودم دوباره امتحان کنم و Jamaicanness را پیدا کنم، اما آن را با اشاره به پرورش و پرورش در لندن حفظ کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Exercising your creativity and imagination will help you rediscover your science sparkle without losing sight of your learning objectives.
[ترجمه گوگل]به کارگیری خلاقیت و تخیل به شما کمک می کند تا درخشش علمی خود را بدون از دست دادن اهداف یادگیری خود دوباره کشف کنید
[ترجمه ترگمان]ورزش کردن خلاقیت و تخیل شما به شما کمک می کند که درخشش دانش خود را بدون از دست دادن اهداف یادگیری خود دوباره کشف کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. To reconstruct his thought and rediscover its movement is as difficult as investigating his secretive life.
[ترجمه گوگل]بازسازی اندیشه او و کشف مجدد حرکت آن به اندازه بررسی زندگی پنهانی او دشوار است
[ترجمه ترگمان]بازسازی اندیشه و کشف دوباره حرکت آن به همان اندازه که درباره زندگی secretive خود تحقیق می کند دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The key is whether Richardson can rediscover his form after averaging only 18 in the World Cup.
[ترجمه گوگل]نکته کلیدی این است که آیا ریچاردسون می تواند پس از میانگین تنها 18 در جام جهانی، فرم خود را دوباره کشف کند
[ترجمه ترگمان]کلید این است که آیا ریچاردسون می تواند شکل خود را پس از میانگین گیری تنها ۱۸ در جام جهانی دوباره کشف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They might rediscover the space between words and the gulf between them and those with whom they live.
[ترجمه گوگل]آنها ممکن است فضای بین کلمات و شکاف بین آنها و کسانی که با آنها زندگی می کنند را دوباره کشف کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها ممکن است فاصله بین کلمات و جدایی بین آن ها و آن هایی که با آن ها زندگی می کنند را دوباره کشف کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Scientists are now trying to rediscover if this is possible.
[ترجمه گوگل]اکنون دانشمندان در تلاش هستند تا در صورت امکان، دوباره کشف کنند
[ترجمه ترگمان]دانشمندان در حال حاضر تلاش می کنند که آیا این کار ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Run command cfgmgr to rediscover disks.
[ترجمه گوگل]دستور cfgmgr را برای کشف مجدد دیسک ها اجرا کنید
[ترجمه ترگمان]اجرای فرمان cfgmgr برای کشف مجدد دیسک ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Your love has helped me to rediscover myself. Your love is an effective antidote to despair.
[ترجمه گوگل]عشق تو به من کمک کرد تا خودم را دوباره کشف کنم عشق شما پادزهر موثری برای ناامیدی است
[ترجمه ترگمان]عشق تو به من کمک کرد که خودم رو دوباره پیدا کنم عشق تو یه پادزهر موثر برای ناامیدی - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Or get playful. Tickle, laugh, be silly. Rediscover the playmate in your partner.
[ترجمه گوگل]یا بازیگوش شوید غلغلک دادن، بخند، احمق بودن همبازی را در شریک زندگی خود دوباره کشف کنید
[ترجمه ترگمان] یا اینکه سرحال بیاد قلقلک، بخند، احمق باش همبازی تو، همبازی - ت - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And now we may stop, look inward and rediscover the amber warmth of family and conversation.
[ترجمه گوگل]و اکنون ممکن است توقف کنیم، به درون نگاه کنیم و گرمای کهربایی خانواده و گفتگو را دوباره کشف کنیم
[ترجمه ترگمان]و حالا می توانیم بایستیم و به داخل نگاه کنیم و گرمای کهربایی رنگ خانواده را پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Let's rediscover life in the slow lane.
[ترجمه گوگل]بیایید زندگی را در مسیر آهسته دوباره کشف کنیم
[ترجمه ترگمان]بیایید زندگی را در مسیر کند دوباره کشف کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He has to rediscover that quality.
[ترجمه گوگل]او باید آن کیفیت را دوباره کشف کند
[ترجمه ترگمان]او باید آن کیفیت را دوباره کشف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Rediscover a part of yourself that has lain dormant for years or decades.
[ترجمه گوگل]بخشی از خود را که سال ها یا دهه ها خاموش مانده است، دوباره کشف کنید
[ترجمه ترگمان]بخشی از خود را که برای سال ها و یا دهه ها به خواب رفته است، بازسازی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. May you rediscover each other, listen carefully and always have open minds and hearts.
[ترجمه گوگل]باشد که دوباره یکدیگر را کشف کنید، با دقت گوش کنید و همیشه ذهن و قلب باز داشته باشید
[ترجمه ترگمان]می توانید یکدیگر را کشف کنید، به دقت گوش دهید و همیشه ذهن و قلب باز داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• discover again, find again, gain knowledge of for a second time

پیشنهاد کاربران

دوباره به دست اوردن
احیا
بازیابی
کشف کردن مجدد، پی بردن دو باره، فهمیدن و متوجه شدندمجدد، از نو یاد گرفتن، دو باره سر در آورد ن، از سر پیداکردن، آشکار کردن مجدد

بپرس