فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: redeems, redeeming, redeemed
حالات: redeems, redeeming, redeemed
• (1) تعریف: to pay off (a debt).
• مترادف: discharge, pay off, repay
• مشابه: fulfill, liquidate, offset, repair, requite, satisfy
• مترادف: discharge, pay off, repay
• مشابه: fulfill, liquidate, offset, repair, requite, satisfy
- His inheritance helped him redeem his debts.
[ترجمه ب گنج جو] ارث و میراثی که بهش رسید کمکش کرد تا قرضاشو پس بده.|
[ترجمه گوگل] ارث او به او کمک کرد تا بدهی هایش را بپردازد[ترجمه ترگمان] وراثت او به او کمک کرد تا قرض های خود را جبران کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to recover (property or the like) by paying off a debt.
• مترادف: recover, retrieve
• متضاد: pawn
• مشابه: repair
• مترادف: recover, retrieve
• متضاد: pawn
• مشابه: repair
- As soon as he got his first paycheck, he redeemed his guitar at the pawn shop.
[ترجمه مری] به محض اینکه حقوقش را گرفت، گیتارش را از گرو مغازه در آورد.|
[ترجمه ب گنج جو] اولین چک دریافت حقوقشو که گرفت مستقیم گیتارشو از مغازه ای که گرو گذاشته بود پس گرفت.|
[ترجمه گوگل] به محض دریافت اولین چک حقوق، گیتار خود را در مغازه گروفروشی بازخرید کرد[ترجمه ترگمان] به محض اینکه حقوقش را گرفت، گیتارش را در مغازه گرو گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to convert (a coupon or securities) into cash or goods.
• مترادف: exchange
• مشابه: cash, collect on, liquidate
• مترادف: exchange
• مشابه: cash, collect on, liquidate
- I redeemed my coupon for a free pizza.
[ترجمه آرینا] من کوپنم رو برای یه پیتزا رایگان گرو گذاشتم|
[ترجمه نرگس محمدی] مفهومش میشه کوپنم رو برای یه پیتزای رایگان خرج کردم ولی معنای لغویش میشه که کوپنم رو با یک پیتزای رایگان تبادل کردم|
[ترجمه گوگل] من کوپنم را برای یک پیتزا رایگان استفاده کردم[ترجمه ترگمان] من coupon رو برای یه پیتزای مجانی از گرو درآوردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to balance or make up for.
• مترادف: atone for, offset
• مشابه: alleviate, balance, compensate, defray, redress
• مترادف: atone for, offset
• مشابه: alleviate, balance, compensate, defray, redress
- Her husband's stodginess was redeemed by his good humor.
[ترجمه مهدی] بی حوصلگی شوهرش با شوخ طبعی او جبران شد|
[ترجمه اسحاقی] حالت ملال انگیز شوهرش ، با شوخ طبعی او جبران میشد.|
[ترجمه گوگل] خست شوهرش با شوخ طبعی او جبران شد[ترجمه ترگمان] شوخ طبعی شوهرش با خلق و خوی خوبش از گرو رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She made a stupid remark as they were sitting down, but she redeemed herself during dinner.
[ترجمه آرینا] وقتی که اونها نشسته بود او حرف احمقانه ای زد ، اما در هنگام شام خود را نجات داد|
[ترجمه اسحاقی] هنگامیکه نشسته بودند ، او حرف احمقانه ای بیان کرد ، اما در طول شام اشتباهش را جبران کرد.|
[ترجمه گوگل] او در حالی که آنها نشسته بودند اظهارات احمقانه ای کرد، اما هنگام شام خود را نجات داد[ترجمه ترگمان] موقعی که نشسته بودند، حرف احمقانه ای زد، اما در طول شام خود را از آن نجات داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to buy or obtain the freedom or release of, as by ransom.
• مترادف: ransom
• مشابه: deliver, free, liberate
• مترادف: ransom
• مشابه: deliver, free, liberate
• (6) تعریف: to restore the honor, worth, or reputation of.
• متضاد: disgrace, ruin
• متضاد: disgrace, ruin
- Once hated, his successful reforms redeemed him in the eyes of the people.
[ترجمه آرینا] وقتی مورد نفرت بود ، اصلاحات موفقش او رو در چشم مردم مقرب کرد|
[ترجمه گوگل] زمانی که منفور بود، اصلاحات موفقیت آمیز او او را در چشم مردم رستگار کرد[ترجمه ترگمان] هنگامی که از او نفرت داشت، اصلاحات موفق او، او را از نظر مردم نجات داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: to save or deliver from sin or divine retribution.
• مترادف: absolve, save
• مشابه: deliver, reform, rescue
• مترادف: absolve, save
• مشابه: deliver, reform, rescue