• (1)تعریف: an act or instance of happening or appearing again or repeatedly.
- They fear a recurrence of the flooding that the city underwent the year before.
[ترجمه گوگل] آنها از تکرار سیل که سال قبل شهر متحمل شده بود بیم دارند [ترجمه ترگمان] آن ها از بازگشت سیل که شهر پیش از آن متحمل شد می ترسند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The medication should cut down on the recurrence of the symptoms.
[ترجمه گوگل] دارو باید عود علائم را کاهش دهد [ترجمه ترگمان] دارو باید در مورد عود علایم کاهش یابد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: the return of something to one's mind or attention.
- The recurrence of these morbid thoughts worried her.
[ترجمه گوگل] تکرار این افکار بیمارگونه او را نگران کرد [ترجمه ترگمان] بازگشت این افکار بیمارگونه او را نگران می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. A recurrence of this kind of illness is possible.
[ترجمه گوگل]امکان عود این نوع بیماری وجود دارد [ترجمه ترگمان]احتمال عود این نوع بیماری وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Measures must be taken to stop a recurrence of last night's violence.
[ترجمه زرینه نجاری] اقداماتی باید برای جلوگیری از تکرار خشونت شب گذشته انجام شود .
|
[ترجمه گوگل]باید تدابیری اتخاذ شود تا از تکرار خشونت های شب گذشته جلوگیری شود [ترجمه ترگمان]اقدامات باید برای جلوگیری از وقوع مجدد خشونت در شب گذشته انجام شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Police are out in force to prevent a recurrence of the violence.
[ترجمه گوگل]پلیس برای جلوگیری از تکرار خشونت در حال حاضر است [ترجمه ترگمان]پلیس به زور وارد عمل می شود تا از بروز مجدد خشونت جلوگیری کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He has suffered a recurrence of his hamstring injury.
[ترجمه گوگل]او بارها دچار آسیب دیدگی همسترینگ شده است [ترجمه ترگمان]او دچار عود آسیب hamstring شده خود شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Another useful and reliable intuition is that of recurrence of semantic contrast, or semantic proportion.
[ترجمه گوگل]شهود مفید و قابل اعتماد دیگر، تکرار تضاد معنایی یا تناسب معنایی است [ترجمه ترگمان]یک حدس مفید و قابل اعتماد دیگر، عدم تکرار کنتراست معنایی و یا نسبت معنایی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Another possibility is that the timescale represents recurrence in a physical limit-cycle, for example unstable flaring in a pair-plasma.
[ترجمه گوگل]احتمال دیگر این است که مقیاس زمانی نشان دهنده عود در یک چرخه حد فیزیکی، برای مثال شعله ور شدن ناپایدار در یک جفت پلاسما باشد [ترجمه ترگمان]یک احتمال دیگر این است که مقیاس زمانی نشان دهنده عود در یک چرخه محدود فیزیکی، برای مثال سوختن ناپایدار در یک جفت پلاسما است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. McGwire, however, suffered a recurrence of a foot injury, and his future is cloudy.
[ترجمه گوگل]مک گوایر اما دوباره دچار آسیب دیدگی پا شد و آینده او تاریک است [ترجمه ترگمان]با این حال، mcgwire دچار عود جراحت پا شد و آینده او ابری است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. This patient's stone recurrence was noted within three months of the procedure.
[ترجمه گوگل]عود سنگ این بیمار در عرض سه ماه پس از عمل مشاهده شد [ترجمه ترگمان]این رخداد مجدد سنگ بیمار در عرض سه ماه از این روند مورد توجه قرار گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. There is a recurrence of the e-a assonance at the ends of lines, but in no definable pattern.
[ترجمه گوگل]تکرار e-a در انتهای خطوط وجود دارد، اما در هیچ الگوی قابل تعریفی وجود ندارد [ترجمه ترگمان]عود ای e - a در انتهای خطوط وجود دارد، اما در هیچ الگوی قابل تعریف مشخصی وجود ندارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The recurrence rate of dysphagia, although initially high, decreases over time.
[ترجمه گوگل]میزان عود دیسفاژی، اگرچه در ابتدا زیاد است، اما با گذشت زمان کاهش می یابد [ترجمه ترگمان]نرخ بازگشتی of، اگر چه در ابتدا بالا است، در طول زمان کاهش می یابد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. All patients had a history of ulcer recurrence confirmed by endoscopy.
[ترجمه گوگل]همه بیماران سابقه عود زخم را داشتند که با آندوسکوپی تایید شد [ترجمه ترگمان]همه بیماران دارای سابقه of زخم بودند که توسط endoscopy تایید شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The recurrence of a niggling pelvic injury - plus difficulty in gaining consistent employment - turned McGahan toward the Rising Sun.
[ترجمه گوگل]عود آسیب شدید لگن - به علاوه دشواری در به دست آوردن شغل ثابت - مک گاهان را به سمت خورشید طلوع سوق داد [ترجمه ترگمان]عود یک آسیب لگنی در لگن - به همراه دشواری در بدست آوردن استخدام سازگار - به سمت بالا آمدن خورشید متمایل شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The recurrence rate was similar to that reported after two years' treatment with omeprazole.
[ترجمه گوگل]میزان عود مشابه پس از دو سال درمان با امپرازول گزارش شده بود [ترجمه ترگمان]نرخ بازگشتی مشابه آن بود که بعد از دو سال درمان با omeprazole گزارش شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Job stress may cause a recurrence of the condition.
[ترجمه گوگل]استرس شغلی ممکن است باعث عود بیماری شود [ترجمه ترگمان]استرس شغلی ممکن است باعث عود شرایط شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• repetition, return; instance of happening again, repeat occurrence; (medicine) return of cancer or its symptoms after a remission, return of cancer after treatment if there is a recurrence of something that is unpleasant or bad, it happens again; a formal word.
پیشنهاد کاربران
بازپیدایی، بازگشت، باز رخداد، عود، روی دادن مجدد، رجعت،
بازگشتی
وقوع مجدد
recurrence ( پزشکی ) واژه مصوب: عود تعریف: ظهور مجدد علائم یا نشانه های بیماری پس از فروکش