recurrence

/rɪˈkɜːrəns//rɪˈkʌrəns/

معنی: عود، باز گشت، باز رخداد، رویدادن مجدد، خاصیت بازگشت
معانی دیگر: تکرار، بازکرد، بازآیند، بازبود، بازگیری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an act or instance of happening or appearing again or repeatedly.

- They fear a recurrence of the flooding that the city underwent the year before.
[ترجمه گوگل] آنها از تکرار سیل که سال قبل شهر متحمل شده بود بیم دارند
[ترجمه ترگمان] آن ها از بازگشت سیل که شهر پیش از آن متحمل شد می ترسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The medication should cut down on the recurrence of the symptoms.
[ترجمه گوگل] دارو باید عود علائم را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان] دارو باید در مورد عود علایم کاهش یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the return of something to one's mind or attention.

- The recurrence of these morbid thoughts worried her.
[ترجمه گوگل] تکرار این افکار بیمارگونه او را نگران کرد
[ترجمه ترگمان] بازگشت این افکار بیمارگونه او را نگران می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. A recurrence of this kind of illness is possible.
[ترجمه گوگل]امکان عود این نوع بیماری وجود دارد
[ترجمه ترگمان]احتمال عود این نوع بیماری وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Measures must be taken to stop a recurrence of last night's violence.
[ترجمه زرینه نجاری] اقداماتی باید برای جلوگیری از تکرار خشونت شب گذشته انجام شود .
|
[ترجمه گوگل]باید تدابیری اتخاذ شود تا از تکرار خشونت های شب گذشته جلوگیری شود
[ترجمه ترگمان]اقدامات باید برای جلوگیری از وقوع مجدد خشونت در شب گذشته انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Police are out in force to prevent a recurrence of the violence.
[ترجمه گوگل]پلیس برای جلوگیری از تکرار خشونت در حال حاضر است
[ترجمه ترگمان]پلیس به زور وارد عمل می شود تا از بروز مجدد خشونت جلوگیری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He has suffered a recurrence of his hamstring injury.
[ترجمه گوگل]او بارها دچار آسیب دیدگی همسترینگ شده است
[ترجمه ترگمان]او دچار عود آسیب hamstring شده خود شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Another useful and reliable intuition is that of recurrence of semantic contrast, or semantic proportion.
[ترجمه گوگل]شهود مفید و قابل اعتماد دیگر، تکرار تضاد معنایی یا تناسب معنایی است
[ترجمه ترگمان]یک حدس مفید و قابل اعتماد دیگر، عدم تکرار کنتراست معنایی و یا نسبت معنایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Another possibility is that the timescale represents recurrence in a physical limit-cycle, for example unstable flaring in a pair-plasma.
[ترجمه گوگل]احتمال دیگر این است که مقیاس زمانی نشان دهنده عود در یک چرخه حد فیزیکی، برای مثال شعله ور شدن ناپایدار در یک جفت پلاسما باشد
[ترجمه ترگمان]یک احتمال دیگر این است که مقیاس زمانی نشان دهنده عود در یک چرخه محدود فیزیکی، برای مثال سوختن ناپایدار در یک جفت پلاسما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. McGwire, however, suffered a recurrence of a foot injury, and his future is cloudy.
[ترجمه گوگل]مک گوایر اما دوباره دچار آسیب دیدگی پا شد و آینده او تاریک است
[ترجمه ترگمان]با این حال، mcgwire دچار عود جراحت پا شد و آینده او ابری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This patient's stone recurrence was noted within three months of the procedure.
[ترجمه گوگل]عود سنگ این بیمار در عرض سه ماه پس از عمل مشاهده شد
[ترجمه ترگمان]این رخداد مجدد سنگ بیمار در عرض سه ماه از این روند مورد توجه قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There is a recurrence of the e-a assonance at the ends of lines, but in no definable pattern.
[ترجمه گوگل]تکرار e-a در انتهای خطوط وجود دارد، اما در هیچ الگوی قابل تعریفی وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]عود ای e - a در انتهای خطوط وجود دارد، اما در هیچ الگوی قابل تعریف مشخصی وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The recurrence rate of dysphagia, although initially high, decreases over time.
[ترجمه گوگل]میزان عود دیسفاژی، اگرچه در ابتدا زیاد است، اما با گذشت زمان کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان]نرخ بازگشتی of، اگر چه در ابتدا بالا است، در طول زمان کاهش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. All patients had a history of ulcer recurrence confirmed by endoscopy.
[ترجمه گوگل]همه بیماران سابقه عود زخم را داشتند که با آندوسکوپی تایید شد
[ترجمه ترگمان]همه بیماران دارای سابقه of زخم بودند که توسط endoscopy تایید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The recurrence of a niggling pelvic injury - plus difficulty in gaining consistent employment - turned McGahan toward the Rising Sun.
[ترجمه گوگل]عود آسیب شدید لگن - به علاوه دشواری در به دست آوردن شغل ثابت - مک گاهان را به سمت خورشید طلوع سوق داد
[ترجمه ترگمان]عود یک آسیب لگنی در لگن - به همراه دشواری در بدست آوردن استخدام سازگار - به سمت بالا آمدن خورشید متمایل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The recurrence rate was similar to that reported after two years' treatment with omeprazole.
[ترجمه گوگل]میزان عود مشابه پس از دو سال درمان با امپرازول گزارش شده بود
[ترجمه ترگمان]نرخ بازگشتی مشابه آن بود که بعد از دو سال درمان با omeprazole گزارش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Job stress may cause a recurrence of the condition.
[ترجمه گوگل]استرس شغلی ممکن است باعث عود بیماری شود
[ترجمه ترگمان]استرس شغلی ممکن است باعث عود شرایط شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عود (اسم)
backset, recurrence, relapse, lute, reversion, regression, recidivism, recrudescence

باز گشت (اسم)
recess, reflection, reference, return, recurrence, comeback, reflexion, recidivism, recession, recursion

باز رخداد (اسم)
recurrence

رویدادن مجدد (اسم)
recurrence

خاصیت بازگشت (اسم)
recurrence

تخصصی

[برق و الکترونیک] بازگشت، وقوع مکرر، تکرار
[ریاضیات] تراجع، بازگشت، بازگشتی، تسلسل، تکراری

انگلیسی به انگلیسی

• repetition, return; instance of happening again, repeat occurrence; (medicine) return of cancer or its symptoms after a remission, return of cancer after treatment
if there is a recurrence of something that is unpleasant or bad, it happens again; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بازپیدایی، بازگشت، باز رخداد، عود، روی دادن مجدد، رجعت،
بازگشتی
وقوع مجدد
recurrence ( پزشکی )
واژه مصوب: عود
تعریف: ظهور مجدد علائم یا نشانه های بیماری پس از فروکش
رجعت
تکرارپذیری

بپرس