فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: recuperates, recuperating, recuperated
حالات: recuperates, recuperating, recuperated
• (1) تعریف: to recover one's health after an illness.
• مترادف: mend, recover, revive
• مشابه: bounce back, convalesce, heal, pull through, rally
• مترادف: mend, recover, revive
• مشابه: bounce back, convalesce, heal, pull through, rally
- The child's mother read stories to her while she was recuperating from the measles.
[ترجمه گوگل] مادر کودک در حالی که او در حال بهبودی از سرخک بود برای او داستان می خواند
[ترجمه ترگمان] مادر کودک برای او داستان ها می خواند در حالی که او در حال بهبودی از سرخک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مادر کودک برای او داستان ها می خواند در حالی که او در حال بهبودی از سرخک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The doctor was pleased to see that his patient was recuperating well.
[ترجمه گوگل] دکتر از اینکه دید بیمارش به خوبی بهبود می یابد خوشحال شد
[ترجمه ترگمان] دکتر خوشحال بود که بیمار بهبودی یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دکتر خوشحال بود که بیمار بهبودی یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to regain financial well-being after a loss.
• مترادف: recoup
• مشابه: rally, recover
• مترادف: recoup
• مشابه: rally, recover
- After a dismal period of four years, the company began to recuperate.
[ترجمه گوگل] پس از یک دوره اسفناک چهار ساله، شرکت شروع به احیا کرد
[ترجمه ترگمان] پس از گذشت مدت چهار سال، این شرکت به استراحت پرداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پس از گذشت مدت چهار سال، این شرکت به استراحت پرداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: recuperation (n.), recuperator (n.)
مشتقات: recuperation (n.), recuperator (n.)
• (1) تعریف: to restore to health or well-being.
• مترادف: restore
• مشابه: rally, revive
• مترادف: restore
• مشابه: rally, revive
- I'm sure a long period of rest will recuperate him.
[ترجمه گوگل] من مطمئن هستم که یک دوره استراحت طولانی او را بهبود می بخشد
[ترجمه ترگمان] مطمئنم که یک دوره طولانی برای استراحت او را بهبود خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مطمئنم که یک دوره طولانی برای استراحت او را بهبود خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to regain.
• مترادف: recover, regain, retrieve
• مشابه: recoup, redeem
• مترادف: recover, regain, retrieve
• مشابه: recoup, redeem
- The company seems to have recuperated its position in the market.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد این شرکت جایگاه خود را در بازار بازیابی کرده است
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد که این شرکت موقعیت خود را در بازار تغییر داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد که این شرکت موقعیت خود را در بازار تغییر داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید