فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: recovers, recovering, recovered
حالات: recovers, recovering, recovered
• (1) تعریف: to get back or regain.
• مترادف: regain, retrieve
• مشابه: find, recoup, recuperate, redeem, retake, salvage
• مترادف: regain, retrieve
• مشابه: find, recoup, recuperate, redeem, retake, salvage
- She recovered her lost wallet.
[ترجمه گوگل] کیف پول گمشده اش را پس گرفت
[ترجمه ترگمان] کیف پولش رو پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کیف پولش رو پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It took him months to recover his health after the illness.
[ترجمه گوگل] ماه ها طول کشید تا سلامتی خود را پس از این بیماری به دست آورد
[ترجمه ترگمان] بعد از بیماری، ماه ها طول کشید تا حالش خوب شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بعد از بیماری، ماه ها طول کشید تا حالش خوب شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to receive in compensation for loss.
• مترادف: recoup
• مشابه: get, obtain, receive
• مترادف: recoup
• مشابه: get, obtain, receive
- We recovered damages from our insurance company after the fire.
[ترجمه گوگل] ما خسارات وارده را پس از آتش سوزی از شرکت بیمه خود دریافت کردیم
[ترجمه ترگمان] پس از آتش سوزی خسارات وارده به شرکت بیمه ما را جبران کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پس از آتش سوزی خسارات وارده به شرکت بیمه ما را جبران کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to gain back the former condition of (oneself).
• مشابه: collect, rally, recuperate, restore, revive
• مشابه: collect, rally, recuperate, restore, revive
- He fell as he walked across the stage, but he quickly recovered himself.
[ترجمه Farzaneh] هنگام عبور از روی صحنه زمین خورد ، اما خیلی زود خودش را جمع و جور کرد|
[ترجمه گوگل] او در حالی که از روی صحنه می رفت زمین خورد، اما به سرعت خودش را به دست آورد[ترجمه ترگمان] او به سرعت از روی سکو پایین آمد، اما به سرعت خود را بازیافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She fortunately recovered herself after she broke into laughter during the wedding.
[ترجمه گوگل] او خوشبختانه پس از خنده در طول عروسی خود را بهبود بخشید
[ترجمه ترگمان] خوشبختانه بعد از اینکه موقع عروسی شروع به خندیدن کرد خوشبختانه خودش را جمع و جور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خوشبختانه بعد از اینکه موقع عروسی شروع به خندیدن کرد خوشبختانه خودش را جمع و جور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to gain (some usable material) from garbage or refuse.
• مترادف: reclaim
• مشابه: recycle, salvage
• مترادف: reclaim
• مشابه: recycle, salvage
- I recovered this great old picture frame that was being thrown out.
[ترجمه گوگل] من این قاب عکس قدیمی را که در حال بیرون انداختن بود، بازیابی کردم
[ترجمه ترگمان] من این قاب عکس قدیمی رو که انداختنش بیرون پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من این قاب عکس قدیمی رو که انداختنش بیرون پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: recoverable (adj.), recovering (adj.)
مشتقات: recoverable (adj.), recovering (adj.)
• : تعریف: to return to a normal condition or state, esp. of health.
• مترادف: mend, revive
• متضاد: sicken, sink, worsen
• مشابه: bounce back, convalesce, heal, pull through, rally, rebound, recuperate
• مترادف: mend, revive
• متضاد: sicken, sink, worsen
• مشابه: bounce back, convalesce, heal, pull through, rally, rebound, recuperate
- She is slowly recovering from her illness.
[ترجمه گوگل] او کم کم از بیماری خود بهبود می یابد
[ترجمه ترگمان] او به آرامی از بیماری خود در حال بهبود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به آرامی از بیماری خود در حال بهبود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: re-covers, re-covering, re-covered
حالات: re-covers, re-covering, re-covered
• : تعریف: to cover again.