reconnect

بررسی کلمه
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
• : تعریف: combined form of connect.
به انگلیسی
• join again, reattach; be rejoined, be reattached
پیشنهاد کاربران
راه اندازی دوباره اتصال
لطفا ترجمه ذیل را ارسال فرمایید.
No 1 ink to base Reconnect AC adaptor
No 1 ink to base Reconnect AC adaptor
دوباره وصل شدن
اتصال دوباره، دوباره متصل شدن
مصالحه
آشتی
آشتی
connect یعنی اتصال
Reیعنی دوباره
Reconnect اتصال دوباره
Reیعنی دوباره
Reconnect اتصال دوباره
پیوندِ دوباره، بازپیوند
مثال:
Food reconnects us with elusive parts of ourselves
غذا ما را به بخش هایی دست نیافتنی از خودمان، پیوندی دوباره می زند.
مثال:
Food reconnects us with elusive parts of ourselves
غذا ما را به بخش هایی دست نیافتنی از خودمان، پیوندی دوباره می زند.
مجدد
تقویت رابطه
بهبود رابطه