recondite

/ˈrekənˌdaɪt//ˈrekəndaɪt/

معنی: پیچیده، نهان، پوشیده، مرموز
معانی دیگر: بغرنج، ژرف، پرمعنا، عمیق، دیر فهمیدنی، وابسته به مطالب ژرف

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: reconditely (adv.), reconditeness (n.)
(1) تعریف: involving profound concepts and complexities; not easily understood.
مترادف: abstruse, deep
مشابه: arcane, complex, complicated, dense, difficult, esoteric, involved, obscure, opaque, profound

- Astrophysics is a recondite subject that causes one to question one's conceptions of time and space.
[ترجمه گوگل] اخترفیزیک موضوعی دوباره است که باعث می‌شود فرد تصورات خود را از زمان و مکان زیر سوال ببرد
[ترجمه ترگمان] اخترفیزیک یک موضوع عمیق است که انسان را به سوال بردن از مفاهیم زمان و فضا می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: hidden; obscure.
مشابه: abstruse, concealed, hidden, inscrutable, mysterious, obscure, occult

جمله های نمونه

1. Her poems are modishly experimental in style and recondite in subject-matter.
[ترجمه گوگل]اشعار او از نظر سبک تجربی و در موضوع تجدید نظر است
[ترجمه ترگمان]شعرهای او به سبک و recondite در موضوع مورد بحث قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Such teachings are very recondite and need considerable study to understand fully.
[ترجمه گوگل]چنین آموزه هایی بسیار متناقض هستند و برای درک کامل نیاز به مطالعه قابل توجهی دارند
[ترجمه ترگمان]این آموزه ها بسیار پیچیده هستند و به مطالعه قابل توجهی نیاز دارند تا به طور کامل درک شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This recondite reinterpretation of the classics had the unlooked-for result of keeping them alive and well for many, many centuries.
[ترجمه گوگل]این بازتفسیر مجدد از کلاسیک‌ها نتیجه‌ی نامعلومی داشت که آن‌ها را برای قرن‌ها بسیار زنده نگه داشت
[ترجمه ترگمان]این تفسیر مجدد عجیب آثار کلاسیک، نتیجه غیر منتظره ای را داشت که آن ها را زنده نگه می داشت و برای بسیاری از قرون متمادی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. To a craftsman, the ancient article with recondite and scholastic words was too abstruse to understand.
[ترجمه گوگل]برای یک صنعتگر، مقاله باستانی با کلمات متحرک و مکتبی بیش از حد نامفهوم بود که قابل درک نبود
[ترجمه ترگمان]بر روی یک هنرمند، این مقاله باستانی با کلمات گران و مدرسی بسیار abstruse از آن بود که بتوان آن را درک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We had to work from material that was both complex and recondite.
[ترجمه گوگل]ما باید از موادی کار می‌کردیم که هم پیچیده و هم پیچیده بود
[ترجمه ترگمان]ما باید از موادی استفاده می کردیم که هم پیچیده و هم عجیب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Eyre's down-to-earth style was well suited to the exploration of these recondite matters.
[ترجمه گوگل]سبک زمینی ایر برای اکتشاف این موضوعات تکراری مناسب بود
[ترجمه ترگمان]سبک سر تا پا ایر برای اکتشاف این مسائل عجیب و غریب مناسب و مناسب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Although the calculation method of the average value is simple but its meaning is recondite.
[ترجمه هادی عزیزی] اگرچه روش محاسبه مقدار متوسط ساده است اما معنای آن پیچیده و مبهم است
|
[ترجمه گوگل]اگر چه روش محاسبه مقدار متوسط ​​ساده است، اما معنای آن مجدداً است
[ترجمه ترگمان]اگر چه روش محاسبه مقدار متوسط ساده است اما معنای آن recondite است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Yet the Revolution turned upon the most obscure and recondite minutiae of astronomical research.
[ترجمه گوگل]با این حال، انقلاب به مبهم ترین و مبهم ترین جزئیات تحقیقات نجومی تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]با این وصف، انقلاب the و مبهم تحقیقات نجومی را دگرگون کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We hear from mathematicians that bees have practically solved a recondite problem.
[ترجمه گوگل]ما از ریاضیدانان می شنویم که زنبورها عملاً یک مسئله را حل کرده اند
[ترجمه ترگمان]ما از ریاضی دانان می شنویم که زنبورها عملا یک مشکل عمیق را حل کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیچیده (صفت)
abstruse, complex, intricate, wrapped, twisted, involved, knotty, sigmoid, indirect, crooked, rolled, obscurant, wreathy, recondite, crabby, crimpy, unintelligible, revolute, verticillate

نهان (صفت)
secret, covert, ulterior, stealth, recondite

پوشیده (صفت)
secret, latent, private, occult, overcast, covert, recondite, impenetrable

مرموز (صفت)
mystic, weird, cryptic, enigmatic, secretive, mysterious, orphic, occult, recondite, inscrutable, hinted, unco, unaccountable

انگلیسی به انگلیسی

• profound, deep, difficult to comprehend; relatively unknown, obscure
something that is recondite is not known about by many people and is therefore difficult to understand; a formal word.

پیشنهاد کاربران

غامض، درک نشده
recondite= profound, obscure
عمیق، ژرف
مبهم، نهان، پوشیده
the poet's recondite language precluded . any understanding of her theme.
زبان ژرف ( یا زبان مبهم ) شاعر مانع فهم موضوع او شد.

بپرس