reconciliation

/ˌrekənˌsɪliˈeɪʃn̩//ˌrekənˌsɪlɪˈeɪʃn̩/

معنی: مصالحه، اصلاح، تلفیق، اشتی
معانی دیگر: آشتی، دوست واری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of reconciling, or the condition of being reconciled, esp. in a personal relationship.
مشابه: accommodation

(2) تعریف: the process of bringing into agreement or consistency.
مشابه: settlement

جمله های نمونه

1. she scorned offers of reconciliation from her former husband
پیشنهاد آشتی از سوی شوهر سابقش را با تحقیر رد کرد.

2. war belied any hope for reconciliation
جنگ هرگونه امید برای آشتی را از بین برد.

3. Can your self-esteem and my stubborn reconciliation?
[ترجمه گوگل]آیا عزت نفس شما و آشتی سرسختانه من می تواند؟
[ترجمه ترگمان]آیا عزت نفس شما و آشتی my می تواند اعتماد به نفس داشته باشد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He sought reconciliation with those he had stolen from.
[ترجمه گوگل]او به دنبال آشتی با کسانی بود که از آنها دزدیده بود
[ترجمه ترگمان]با کسانی که از آن دزدی کرده بودند آشتی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her ex-husband had always hoped for a reconciliation.
[ترجمه گوگل]شوهر سابق او همیشه به آشتی امیدوار بود
[ترجمه ترگمان]شوهر سابقش همیشه امیدوار بود که آشتی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She attempted reconciliation with her estranged brother.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد با برادر جدا شده اش آشتی کند
[ترجمه ترگمان]سعی کرد با برادر estranged آشتی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They informed him that they wished reconciliation.
[ترجمه گوگل]به او خبر دادند که آرزوی آشتی دارند
[ترجمه ترگمان]آن ها به او اطلاع دادند که می خواهند آشتی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Their change of policy brought about a reconciliation with Britain.
[ترجمه گوگل]تغییر سیاست آنها باعث آشتی با بریتانیا شد
[ترجمه ترگمان]تغییر سیاست آن ها باعث ایجاد صلح با بریتانیا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They aimed to secure a lasting reconciliation between the two countries.
[ترجمه گوگل]هدف آنها ایجاد آشتی پایدار بین دو کشور بود
[ترجمه ترگمان]هدف آن ها تضمین صلح پایدار بین دو کشور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Reconciliation services can take the heat out of the dispute.
[ترجمه گوگل]خدمات آشتی می تواند داغ اختلاف را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]خدمات آشتی می توانند گرما را از بحث خارج کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was taken up with the reconciliation of husband and wife.
[ترجمه گوگل]او با آشتی زن و شوهر گرفته شد
[ترجمه ترگمان]با آشتی همسر و همسرش درگیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He made a misplaced attempt at reconciliation.
[ترجمه گوگل]او تلاش نابجا برای آشتی انجام داد
[ترجمه ترگمان]در آشتی کوششی نابجا به عمل آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I have abandoned hope of any reconciliation.
[ترجمه گوگل]من امید به هر گونه آشتی را رها کرده ام
[ترجمه ترگمان]به هیچ وجه امید آشتی ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The rebel leader called for reconciliation with the armed forces.
[ترجمه گوگل]رهبر شورشیان خواستار آشتی با نیروهای مسلح شد
[ترجمه ترگمان]رهبر شورشی خواستار آشتی با نیروهای مسلح شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مصالحه (اسم)
accord, compromise, reconciliation, conciliation

اصلاح (اسم)
adjustment, reconciliation, modification, repair, correction, amendment, shaving, betterment, rectification, reparation, atonement, revision, reformation, regeneration, emendation, renovation

تلفیق (اسم)
reconciliation, synthesis, incorporation, compilation, collation, modulation, conflation, syncretism

اشتی (اسم)
peace, reconciliation, conciliation, placation, detente

تخصصی

[حسابداری] تطبیق، تطبیق دادن

انگلیسی به انگلیسی

• settlement, act of restoring harmony, act of reconciling

پیشنهاد کاربران

Coming back together peacefully after having been enemies
آشتی، صلح، سازش، توافق
صلح، سازش، آشتی
noun
formal
1 : the act of causing two people or groups to become friendly again after an argument or disagreement
[noncount]
◀️ Signing the trade agreement was praised as an act of reconciliation between the two countries.
...
[مشاهده متن کامل]

[count]
◀️ He contacted us in hopes of a reconciliation.
2 : the process of finding a way to make two different ideas, facts, etc. , exist or be true at the same time
[noncount]
◀️ The differences in their philosophies are beyond reconciliation. [=cannot be reconciled]
[count]
◀️ a reconciliation of opposing views

تطابق مقدار تئوری و عملی - مقایسه بین مقادیر تئوری و مقادیر واقعی محصول یا مواد تولید شده یا استفاده شده. با انجام این مقایسه امکان و اجازه مغایرت های نرمال بوجود می آید. این مقایسه راه بسیار مناسب و کارآمدی
...
[مشاهده متن کامل]
در تشخیص خطاها ، آلودگی های متقابل و اختلاط های اقلام بسته بندی است. ( تضمین کیفیت غذاودارو )

تطبیق
صورت تطبیق
صلح
سازواری
سِلم
آشتی
سازش
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : reconcile
✅️ اسم ( noun ) : reconciliation
✅️ صفت ( adjective ) : reconcilable / reconciliatory
✅️ قید ( adverb ) : _
وصلت
( صانعی دره بیدی - شلایرماخر )
Reconciliation of Relationships
آشتی سازی روابط
Normalization of Relations
هنجارساز ی روابط ( عادی سازی روابط )
As Mr. Biden’s point man for Iran, responsible for reining in its expanding nuclear program, those critics fear, Mr. Malley will press for a new deal with Tehran that will concede too much to its clerical rulers in the name of reconciliation
NEW YORK TIMES@
صلح و آشتی، پایان دادن به دعواها و شروع یک رابطه خوب از نو
اون زوج امیدوارانه برای آشتی تلاش میکنن
The pair are bravely attempting a reconciliation
مغایرت گیری
تلفیق
تطبیق
مصالحه
صورت مغایرت
مغایرت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس