recompense

/ˈrekəmˌpens//ˈrekəmpens/

معنی: جبران، غرامت، عوض، خسارت، رفع خسارت، غرامت پرداختن، عوض دادن
معانی دیگر: تاوان، (مبلغ) خسارات، سزا، شیان، پاداش، تاوان دادن یا پرداختن، خسارت دادن، جبران کردن، شیاناندن، شیانیدن، توزیدن، پاداش دادن، عو­دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: recompenses, recompensing, recompensed
(1) تعریف: to repay (someone) for giving aid or service, or for incurring costs or inconvenience on one's behalf.
مشابه: compensate, offset, pay, repay, reward, satisfy

(2) تعریف: to pay (someone) in order to make up for loss or damage; make restitution to.
مشابه: compensate, offset, reimburse, satisfy
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to repay someone for having given service or having suffered a loss; compensate.
مشابه: repay
اسم ( noun )
مشتقات: recompensable (adj.), recompenser (n.)
• : تعریف: payment or action to compensate for the expenditure or loss of time, money, property, or the like.
مشابه: amends, compensation, restitution, satisfaction, tender

- She was happy to take care of her elderly aunt and uncle without any recompense, but they insisted on paying her.
[ترجمه او از اینکه عمه سالخورده و شوهرش بدون هیچ چشمداشتی مراقبت می کرد، خوشحال بود.] او از اینکه بدون هیچ چشمداشتی از عمه پیر و شوهر عمه اش مراقبت می کند، خوشحال است. اما آنها اصرار دارند که به او مبلغی بپردازند.
|
[ترجمه گوگل] او خوشحال بود که از عمه و عموی سالخورده خود بدون هیچ پاداشی مراقبت می کرد، اما آنها اصرار داشتند که به او پول بدهند
[ترجمه ترگمان] خوشحال بود از عمه پیر و شوهر خاله اش مراقبت کند، اما اصرار داشتند به او پول بدهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. they did not receive adequate recompense for their services
آنها در ازای خدمت خود پاداش کافی دریافت نکردند.

2. to me belongeth vengeance and recompense
(انجیل) انتقام گیری و پاداش دهی از آن من است.

3. the court awarded her $1000 in recompense for the damage to her car
دادگاه بابت خسارت به اتومبیلش،غرامتی برابر با هزار دلار برای او درنظر گرفت.

4. I received £500 from the local council in recompense for the damage to my garden.
[ترجمه گوگل]من 500 پوند از شورای محلی به عنوان جبران خسارت وارده به باغم دریافت کردم
[ترجمه ترگمان]من ۵۰۰ پوند از شورای محلی برای جبران خسارت به باغم دریافت کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. All struggles should have their recompense.
[ترجمه گوگل]همه مبارزات باید پاداش خود را داشته باشد
[ترجمه ترگمان]تمام کش مکش باید جبران شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She received a gift as recompense.
[ترجمه گوگل]او هدیه ای به عنوان پاداش دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]اون یه هدیه به عنوان غرامت دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He demands no financial recompense for his troubles.
[ترجمه منوچهر تیموری] او هیچ غرامتی برای مشکلاتش نمی خواهد
|
[ترجمه گوگل]او برای مشکلات خود هیچ پاداش مالی نمی خواهد
[ترجمه ترگمان]او هیچ پاداش مالی برای مشکلاتش ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The firm will recompense you for your traveling expenses.
[ترجمه گوگل]شرکت هزینه های سفر شما را جبران می کند
[ترجمه ترگمان]شرکت شما را بابت هزینه های سفر جبران خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Substantial damages were paid in recompense.
[ترجمه گوگل]خسارت قابل توجهی به عنوان غرامت پرداخت شد
[ترجمه ترگمان]غرامت قابل توجهی در جبران خسارت پرداخت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The fees offered by the NHS do not recompense dental surgeons for their professional time.
[ترجمه گوگل]هزینه های ارائه شده توسط NHS جراحان دندانپزشکی را برای زمان حرفه ای خود جبران نمی کند
[ترجمه ترگمان]هزینه هایی که NHS ارائه می دهد، جراحان دندان پزشک را برای زمان حرفه ای شان پاداش نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There must be adequate recompense for workers who lose their jobs.
[ترجمه گوگل]برای کارگرانی که شغل خود را از دست می دهند باید پاداش مناسبی در نظر گرفته شود
[ترجمه ترگمان]باید پاداش مناسبی برای کارگرانی باشد که شغل خود را از دست می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. No amount of financial recompense can excuse the way in which the company carried out its policy.
[ترجمه گوگل]هیچ مبلغی از غرامت مالی نمی تواند روشی را که شرکت در آن خط مشی خود را اجرا کرده است توجیه کند
[ترجمه ترگمان]هیچ پاداش مالی نمی تواند روشی را که شرکت سیاست خود را در آن اجرا می کند را توجیه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They received £1000 in recompense.
[ترجمه گوگل]آنها 1000 پوند به عنوان پاداش دریافت کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها ۱۰۰۰ پوند پاداش دریافت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In recompense Anthemius created Sidonius prefect of the city of Rome.
[ترجمه گوگل]در پاداش آنتمیوس، سیدونیوس را بخشدار شهر رم ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]در پاداش Anthemius، Sidonius prefect شهر رم را به وجود آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جبران (اسم)
back, recovery, recoupment, relief, rectification, amends, compensation, restitution, recompense, reprisal, atonement, quid pro quo

غرامت (اسم)
fine, torment, anguish, compensation, restitution, recompense, reparation, dues, indemnification, mulct, compunction

عوض (اسم)
substitute, exchange, change, shift, compensation, recompense, reparation, reward, quid pro quo, surrogate, succedaneum, stand-in

خسارت (اسم)
loss, damage, recompense, harm, lesion, detriment, scathe, smart money

رفع خسارت (اسم)
recompense

غرامت پرداختن (اسم)
recompense

عوض دادن (فعل)
recompense, compensate, reward, give in exchange

انگلیسی به انگلیسی

• repayment, reimbursement; compensation, restitution
make restitution, compensate; repay, reimburse
recompense is something, usually money, that you give to someone to thank them for helping you or to pay for any damage that you have done.
if you recompense someone for something, you give them something, usually money, to thank them for helping you or to pay for any damage that you have done.

پیشنهاد کاربران

recompense ( v, n ) ( rɛkəmˌpɛns ) =to do sth for sb or give them a payment for sth that they have suffered, e. g. There was no attempt to recompense the miners for the loss.
recompense
repayment
reward for a deed
compensation
غرامت
غرامت پرداخت کردن
تاوان گرفتن
وگاهی خسارت

بپرس