recommit

/rɪˈkɑːˌmɪt//ˌriːkəˈmɪt/

معنی: دوباره مرتکب شدن، دوباره زندان کردن، دوباره به کیمسیون ارجاع کردن
معانی دیگر: دوباره تحویل بیمارستان روانی دادن، توصیه کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: recommits, recommitting, recommitted
مشتقات: recommitment (n.), recommittal (n.)
• : تعریف: to commit again.

جمله های نمونه

1. They recommitted the young criminal to prison.
[ترجمه گوگل]آنها جوان جنایتکار را دوباره به زندان فرستادند
[ترجمه ترگمان]آن ها مجرم را به زندان منتقل کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We should recommit this important problem to the whole meeting.
[ترجمه گوگل]ما باید این مشکل مهم را دوباره به کل جلسه متعهد کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید این مشکل مهم را برای کل جلسه تجدید کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The classfied documents were recommitted into her keeping.
[ترجمه گوگل]اسناد طبقه بندی شده مجدداً در اختیار او قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]اسناد و اسناد رسمی را به طور مرتب به او منتقل کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He recommitted an unforgivable error.
[ترجمه گوگل]او دوباره مرتکب خطای نابخشودنی شد
[ترجمه ترگمان]اون اشتباه غیرقابل بخششی رو انتخاب کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This is a difficult question. We should perhaps recommit to the whole meeting.
[ترجمه گوگل]این یک سوال سخت است شاید باید دوباره به کل جلسه متعهد شویم
[ترجمه ترگمان]این سوال دشواری است شاید ما باید به کل جلسه رجوع کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The recommit after rectum cancer surgery. What to mean?
[ترجمه گوگل]انجام مجدد پس از جراحی سرطان رکتوم یعنی چه؟
[ترجمه ترگمان]من بعد از عمل سرطان مقعد دوباره زنده شدم منظورت چیه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We will recommit the difficult question to the committee.
[ترجمه گوگل]ما مجدداً سؤال دشوار را به کمیته ارسال خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان]ما به مساله دشوار کمیته رجوع نمی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. At roughly the same time, Keara was preparing to receive Confirmationthe sacrament in which young Catholics recommit themselves to their faith.
[ترجمه گوگل]تقریباً در همان زمان، کیارا در حال آماده شدن برای دریافت تاییدیه آیین مقدسی بود که در آن کاتولیک‌های جوان خود را به ایمان خود متعهد می‌کنند
[ترجمه ترگمان]در همان زمان، Keara در حال آماده شدن برای دریافت مراسم مذهبی بود که در آن کاتولیک های جوان به ایمان خود رجوع می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But the constant prayer of his wife, Lynn, who came to accept Jesus Christ as her savior first in 198 helped lead him to recommit his life to Christ during a revival meeting in 199
[ترجمه گوگل]اما دعای مداوم همسرش، لین، که عیسی مسیح را برای اولین بار در سال 198 به عنوان ناجی خود پذیرفت، به او کمک کرد تا در طی یک جلسه احیا در سال 199 زندگی خود را دوباره به مسیح بسپارد
[ترجمه ترگمان]اما \"لین\" که برای اولین بار در سال ۱۹۸ همچنان ناجی خود را به عنوان ناجی خود پذیرفته بود، به او کمک کرد تا زندگی خود را به مسیح تجدید نماید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. On United Nations Day, we join our 192 fellow member states in celebrating the founding ideals of the Charter, and we recommit to the global pursuit of peace, justice, and human dignity.
[ترجمه گوگل]در روز سازمان ملل متحد، ما به 192 کشور عضو خود در جشن آرمان‌های بنیان‌گذار منشور می‌پیوندیم و مجدداً به پیگیری جهانی صلح، عدالت و کرامت انسانی متعهد می‌شویم
[ترجمه ترگمان]در روز ملل متحد، ما به ۱۹۲ عضو هم کار خود در بزرگداشت آرمان های تاسیس منشور ملحق می شویم و به دنبال پی گیری جهانی صلح، عدالت و کرامت انسانی هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Leaders will review the International Monetary Fund and its resources, with, and recommit to free trade.
[ترجمه گوگل]رهبران صندوق بین‌المللی پول و منابع آن را بررسی کرده و مجدداً به تجارت آزاد متعهد خواهند شد
[ترجمه ترگمان]رهبران صندوق بین المللی پول و منابع آن را با تجدید عهد و تعهد به تجارت آزاد مورد بررسی قرار خواهند داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دوباره مرتکب شدن (فعل)
recommit

دوباره زندان کردن (فعل)
recommit

دوباره به کمیسیون ارجاع کردن (فعل)
recommit

انگلیسی به انگلیسی

• entrust again, redeliver, give again; resend to a committee

پیشنهاد کاربران

دوباره مرتکب شدن
مثال:
He recommitted an unforgivable error.
او دوباره مرتکب یک خطای غیر قابل بخشش شد.

بپرس