فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: recollects, recollecting, recollected
حالات: recollects, recollecting, recollected
• : تعریف: to retrieve or be able to retrieve from memory; recall; remember.
• مترادف: recall, remember
• متضاد: forget
• مشابه: evoke, summon, think
• مترادف: recall, remember
• متضاد: forget
• مشابه: evoke, summon, think
- I recollect some scenes from the movie very well.
[ترجمه A.A] من بعضی از صحنه های فیلم را خیلی خوب به خاطر میارم|
[ترجمه گوگل] صحنه هایی از فیلم را خیلی خوب به خاطر دارم[ترجمه ترگمان] چند تا صحنه از فیلم را خوب به یاد دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Do you recollect seeing them at the festival last spring?
[ترجمه A.A] یادت میاد آنها را در جشنواره بهار پارسال دیدیم|
[ترجمه گوگل] آیا به یاد می آورید که آنها را در جشنواره بهار گذشته دیده اید؟[ترجمه ترگمان] آیا به خاطر دارید که بهار گذشته ایشان را در جشن دیده بودید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I don't recollect meeting his wife before.
[ترجمه A.A] من به خاطر نمیارم همسرش را قبلا ملاقات کرده باشم|
[ترجمه گوگل] یادم نمی آید قبلا با همسرش ملاقات کرده باشم[ترجمه ترگمان] به خاطر ندارم که قبلا با همسرش ملاقات کرده باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She can't recollect their visiting her while she was in the hospital.
[ترجمه گوگل] او نمی تواند به خاطر بیاورد که وقتی او در بیمارستان بود به ملاقاتش رفته بودند
[ترجمه ترگمان] وقتی در بیمارستان بود، نمی توانست به خاطر بیاورد که او را ملاقات کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی در بیمارستان بود، نمی توانست به خاطر بیاورد که او را ملاقات کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: recollective (adj.), recollectively (adv.)
مشتقات: recollective (adj.), recollectively (adv.)
• : تعریف: to recall past events or things; remember.
• مترادف: remember, reminisce
• متضاد: forget
• مشابه: contemplate, hark back, think
• مترادف: remember, reminisce
• متضاد: forget
• مشابه: contemplate, hark back, think
- Sometimes I look at the albums and just try to recollect.
[ترجمه گوگل] گاهی اوقات به آلبوم ها نگاه می کنم و فقط سعی می کنم به خاطر بیاورم
[ترجمه ترگمان] گاهی به آلبوم های خود نگاه می کنم و سعی می کنم به یاد بیاورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گاهی به آلبوم های خود نگاه می کنم و سعی می کنم به یاد بیاورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: re-collects, re-collecting, re-collected
مشتقات: re-collection (n.)
حالات: re-collects, re-collecting, re-collected
مشتقات: re-collection (n.)
• (1) تعریف: to collect or gather once more.
• (2) تعریف: to calm, compose, or rally (oneself).