reclusive

/rɪˈkluːsɪv//rɪˈkluːs/

معنی: دنج
معانی دیگر: خلوت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: tending to separate oneself from society and live in secluded isolation.

- No one was allowed onto the reclusive old woman's property except her doctor.
[ترجمه گوگل] هیچ کس به جز دکتر او اجازه ورود به ملک پیرزن را نداشت
[ترجمه ترگمان] هیچ کس به غیر از دکترش اجازه ورود به خانه پیرزن را نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He is a reclusive, timorous creature.
[ترجمه گوگل]او موجودی منزوی و ترسناک است
[ترجمه ترگمان]او یک موجود ترسو و ترسو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She is very reclusive, to the point of shutting me out of her life.
[ترجمه گوگل]او بسیار گوشه گیر است، به حدی که مرا از زندگی اش محروم می کند
[ترجمه ترگمان]او بسیار گوشه گیر است و می خواهد مرا از زندگی خود بیرون بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She had been living a reclusive life in Los Angeles since her marriage broke up.
[ترجمه گوگل]او از زمان فروپاشی ازدواجش در لس آنجلس زندگی منزوی داشت
[ترجمه ترگمان]از وقتی ازدواج او به هم زد، او یک زندگی خصوصی در لس آنجلس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A reclusive ex-rock-star's London mansion is used as a hideout by a violent protection racket thug, played by James Fox.
[ترجمه گوگل]عمارت منزوی ستاره راک سابق لندن توسط یک اوباش راکت محافظ خشن با بازی جیمز فاکس به عنوان مخفیگاه استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]یک خانه یک ستاره منزوی در لندن به عنوان مخفیگاهی توسط یک آدمکش حرفه ای به کار می رود، که توسط جیمز فاکس بازی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Mr Dos Santos, an almost reclusive figure who has led the country since 197 gave no reason for his decision.
[ترجمه گوگل]آقای دوس سانتوس، یک چهره تقریبا منزوی که از سال 197 کشور را رهبری کرده است، دلیلی برای تصمیم خود ارائه نکرد
[ترجمه ترگمان]آقای دوس سانتوس، فردی تقریبا منزوی که از زمان ۱۹۷ به بعد کشور را رهبری کرده است، هیچ دلیلی برای این تصمیم خود ارائه نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The reclusive Julio Gallo died three years ago in a Jeep accident at his Livermore ranch at the age of 8
[ترجمه گوگل]خولیو گالو منزوی سه سال پیش در یک تصادف جیپ در مزرعه خود در لیورمور در سن 8 سالگی درگذشت
[ترجمه ترگمان]خولیو گالو نیز سه سال پیش در یک حادثه جیپ در مزرعه لیورمور در سن ۸ سالگی فوت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. From about 1913 onwards he became a reclusive eccentric, shunning both London and local society.
[ترجمه گوگل]از حدود سال 1913 به بعد، او تبدیل به یک فرد عجیب و غریب منزوی شد و از لندن و جامعه محلی اجتناب کرد
[ترجمه ترگمان]از سال ۱۹۱۳ به بعد، از هم جدا شد و هم از جامعه محلی و هم از جامعه محلی اجتناب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Nick Logan is a strange, reclusive figure rarely seen outside Wanstead, unless accompanied by Ronnie Biggs' biographer.
[ترجمه گوگل]نیک لوگان یک شخصیت عجیب و منزوی است که به ندرت در خارج از وانستد دیده می شود، مگر اینکه با زندگی نامه رونی بیگز همراه شود
[ترجمه ترگمان]نیک لوگان آدم عجیبی است که به ندرت بیرون از Wanstead دیده می شود مگر اینکه به همراه رونی Biggs biographer باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They are reclusive and idiosyncratic, dwelling in exquisite mansions far from each other with their families and a select band of retainers.
[ترجمه گوگل]آنها منزوی و خاص هستند و در عمارت های نفیس دور از یکدیگر با خانواده های خود و گروهی از نگهبانان منتخب زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها منزوی و منحصر به فرد هستند، ساختمان های زیبای بسیار دور از یکدیگر با خانواده خود و دسته ای از ملازمان برگزیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He led a rather monastic, reclusive lifestyle and displayed a complete disregard for personal gain.
[ترجمه گوگل]او سبک زندگی نسبتاً رهبانی و گوشه‌نشینی داشت و به نفع شخصی بی‌اعتنایی کامل نشان داد
[ترجمه ترگمان]او یک سبک زندگی خلوت و خلوت داشت و بی اعتنایی کامل به منافع شخصی را به نمایش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He has grown reclusive in recent years, seemingly unaware that he is no longer under house arrest.
[ترجمه گوگل]او در سال های اخیر منزوی شده است و ظاهراً نمی داند که دیگر در حصر خانگی نیست
[ترجمه ترگمان]او در سال های اخیر منزوی شده است و ظاهرا نمی داند که او دیگر تحت بازداشت خانگی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Feinberg, the reclusive founder of Cerberus Capital Management, the big buyout firm.
[ترجمه گوگل]Feinberg، بنیانگذار منزوی Cerberus Capital Management، شرکت بزرگ خرید
[ترجمه ترگمان]فینبرگ یکی از بنیانگذاران اصلی مدیریت سرمایه (Cerberus Capital)، شرکت بزرگ خرید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Yet who was this pathologically reclusive artist?
[ترجمه گوگل]با این حال این هنرمند بیمارگونه منزوی چه کسی بود؟
[ترجمه ترگمان]با این حال، این هنرمند دیگر چه کسی بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Despite reclusive, his recognition for dedication to the arts made him an easy man to revere.
[ترجمه گوگل]با وجود منزوی بودن، به رسمیت شناختن فداکاری او به هنر، او را مردی آسان برای احترام گذاشت
[ترجمه ترگمان]با وجود منزوی بودنش، به رسمیت شناختن او برای وقف هنر، او را به یک مرد ساده تحسین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دنج (صفت)
snug, cozy, reclusive, cosy, out-of-the-way

انگلیسی به انگلیسی

• living in seclusion, living apart from society; living in isolation for religious reasons
someone who is reclusive lives alone and deliberately avoids other people; a formal word.

پیشنهاد کاربران

living alone and avoiding going outside or talking to other people
صفت/ تنها زندگی کردن و اجتناب از بیرون رفتن یا صحبت کردن با افراد دیگر، منزوی، گوشه گیر، مردم گریز
a reclusive billionaire
She became increasingly reclusive after the tragedy.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/reclusive
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : recluse
✅️ صفت ( adjective ) : reclusive
✅️ قید ( adverb ) : _
⬛ RECLUSE ⬛
noun
[count] : a person who lives alone and avoids other people
◀️ My neighbor is a recluse—I only see him about once a year
⬛ RECLUSIVE ⬛
adjective
◀️ my reclusive neighbor
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ a reclusive lifestyle
◀️ He brought out the the one guy in the city more reclusive than me : پسر منزوی تر از من
Recluse اسم هست به معنای یک فرد منزوی و گوشه گیر و Reclusive صفتشه

مردم گریز
گوشه نشین، خلوت نشین، منزوی، گوشه گیر
گوشه گیر
تنهائی طلب
انزوا طلب

بپرس