reclusion


معنی: خلوت
معانی دیگر: خلوت نشینی، گوشه نشینی، کهبدی

جمله های نمونه

1. The "official reclusion" reflects and summarizes some important concepts of the ancient Chinese scholars' life styles and their ideas about life.
[ترجمه گوگل]"انزوای رسمی" برخی از مفاهیم مهم سبک زندگی دانشمندان چینی باستان و ایده های آنها در مورد زندگی را منعکس و خلاصه می کند
[ترجمه ترگمان]\"reclusion رسمی\" منعکس کننده مفاهیم مهمی از سبک زندگی اندیشمندان قدیمی چینی و ایده های آن ها در مورد زندگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Living in reclusion is both the style of life for the Survivor Ci-poets and the natural choice for them to seek relief in tragic life experiences.
[ترجمه گوگل]زندگی در گوشه نشینی هم سبک زندگی شاعران بازمانده است و هم انتخاب طبیعی آنها برای تسکین در تجربیات غم انگیز زندگی
[ترجمه ترگمان]زندگی در reclusion هم سبک زندگی برای the Ci است و انتخاب طبیعی آن ها برای رهایی از تجربه های غم انگیز زندگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Withdrawal into brooding reclusion at. . . his. . . estate.
[ترجمه گوگل]عقب نشینی به انزوا در حال پرورش در خود املاک
[ترجمه ترگمان] حذف کردن سرمایه گزاری در ملک و املاک اون …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In reclusion after the age of around 50, gardening was an important part of Lu's life.
[ترجمه گوگل]در انزوا پس از حدود 50 سالگی، باغبانی بخش مهمی از زندگی لو بود
[ترجمه ترگمان]در reclusion پس از سن حدود ۵۰ سالگی، باغبانی بخش مهمی از زندگی لو بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Their different reclusion style decided their different poem character.
[ترجمه گوگل]سبک گوشه نشینی متفاوت آنها شخصیت شعر متفاوت آنها را تعیین کرد
[ترجمه ترگمان]سبک reclusion متفاوت آن ها شخصیت شعری مختلف آن ها را به خود گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This reclusion is dominant not only in operas, but also permeates the whole society, which composes the unique culture of reclusion embodied in Yuan operas.
[ترجمه گوگل]این گوشه نشینی نه تنها در اپراها حاکم است، بلکه در کل جامعه نیز نفوذ می کند، که فرهنگ منحصر به فرد گوشه گیری را که در اپراهای یوان تجسم یافته است، می سازد
[ترجمه ترگمان]این reclusion نه تنها در اپرا غالب است بلکه به کل جامعه نیز نفوذ می کند، که فرهنگ منحصر به فرد reclusion در اپراهای یوآن را می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The reason to his reclusion was in his feeling of historical disillusion and of misery life.
[ترجمه گوگل]دلیل گوشه گیری او در احساس سرخوردگی تاریخی و زندگی فلاکت بار بود
[ترجمه ترگمان]دلیل to او در احساس سرخوردگی تاریخی و زندگی نکبت بار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Howard Hughes seems to have set the standard for today's hypochondriac celebrities'tics and reclusion.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد هاوارد هیوز معیاری برای سلبریتی های هیپوکندریاک امروزی و گوشه نشینی تعیین کرده است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد هوا رد Hughes استاندارد را برای افراد مشهور مالیخولیایی امروز tics و reclusion تنظیم کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In the winter of 200 she walked alone to look for Shangri-La besides the holy-mountains. Later she began to lead a reclusion life in the small town of Jiangnan after her return.
[ترجمه گوگل]در زمستان 200 او به تنهایی راه می رفت تا در کنار کوه های مقدس به دنبال شانگریلا بگردد او بعداً پس از بازگشت، زندگی خلوتی را در شهر کوچک جیانگ نان آغاز کرد
[ترجمه ترگمان]در زمستان ۲۰۰ سالگی به تنهایی قدم به قدم به دنبال (شنگری لا)علاوه بر کوهستان مقدس بود بعد از بازگشت او زندگی reclusion را در شهر کوچک of آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Beautiful scene and suburb location is in favor of the judge of LIN Bu' s reclusion.
[ترجمه گوگل]صحنه زیبا و لوکیشن حومه شهر به نفع قاضی خلوت LIN بو است
[ترجمه ترگمان]محل زیبا و مکان حومه شهر به نفع قاضی لین s بو می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The paper gives a comprehensive investigation into its modernity from the perspective of both poems of reclusion in the Tang Dynasty and history of interpretation.
[ترجمه گوگل]این مقاله به بررسی جامع مدرنیته آن از منظر هر دو شعر عزلت در سلسله تانگ و تاریخ تفسیر می‌پردازد
[ترجمه ترگمان]این مقاله به مدرنیته خود از دیدگاه هر دو شعر of در سلسله تانگ و تاریخ تفسیر می پردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Hsiang was found of the hermitic lifestyle, often taking the subject of reclusion and the hermit for his painting as he sung the praises of simple, rustic life.
[ترجمه گوگل]هسیانگ از سبک زندگی زاهدانه یافت می شد و اغلب موضوع خلوت و گوشه نشینی را برای نقاشی خود در حالی که زندگی ساده و روستایی را می خواند، می خواند
[ترجمه ترگمان]Hsiang در سبک زندگی hermitic یافت شد و اغلب موضوع of و the را برای نقاشی خود به عنوان ستایش زندگی روستایی ساده و روستایی در نظر گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I wanted to scream and searched desperately for any signs that would guide me to a painless reclusion .
[ترجمه گوگل]می‌خواستم فریاد بزنم و ناامیدانه به دنبال نشانه‌هایی می‌گشتم که مرا به خلوتی بی‌درد راهنمایی کند
[ترجمه ترگمان]دلم می خواست جیغ بکشم و با ناامیدی به دنبال علامتی می گشتم که مرا به سمت یک درد بدون درد هدایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We can perceive Lu Xun's authentic attitude to Tao Yuanming's reclusion from his high estimation of Tao Yuan ming.
[ترجمه گوگل]ما می‌توانیم نگرش معتبر لو ژون به گوشه‌گیری تائو یوانمینگ را از برآورد بالای او از تائو یوان مینگ درک کنیم
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم نگرش صحیحی لو شون را نسبت به reclusion تائو از تخمین بالا his یوآن دریافت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خلوت (اسم)
privacy, solitude, reclusion, retired place, retirement

انگلیسی به انگلیسی

• solitude, loneliness; seclusion, state of being set apart from society

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: The state of living in isolation or seclusion 🏠🔒
🔍 مترادف: Solitude
✅ مثال: After years of reclusion, he finally decided to reconnect with old friends.
Reclusion :
عُزلَت - گوشه گیری - گوشه نشینی - انزواطلبی - مردم گریزی - اجتماع گریزی
صفت این اسم می شود Reclusive با معنی:
مردم گریز - اجتماع گریز - عزلت طلب - انزواطلب - گوشه گیر - گوشه نشین - غیراجتماعی

بپرس