• : تعریف: a person who lives in voluntary isolation from others. • مترادف: hermit, loner, solitary • مشابه: anchorite, ascetic, eremite, lone wolf, monastic, monk, nun, stylite, troglodyte
- The billionaire Howard Hughes spent the last years of his life as an ailing and eccentric recluse.
[ترجمه گوگل] هاوارد هیوز میلیاردر آخرین سال های زندگی خود را به عنوان یک گوشه نشین بیمار و عجیب گذراند [ترجمه ترگمان] بیلیونر، هوارد هیوز، آخرین سال های عمرش را به عنوان شخصی بیمار و عجیب و غریب می گذراند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )مشتقات: reclusive (adj.)
• : تعریف: separate from society; in seclusion. • مترادف: cloistered, secluded, sequestered • مشابه: alone, antisocial, isolated, lonely, monastic, separate, solitary
جمله های نمونه
1. a recluse life
زندگی خلوت نشینانه
2. a barren and recluse region
سرزمین لم یزرع و دورافتاده
3. He is a millionaire recluse who refuses to give interviews.
[ترجمه hr] او یک میلیونر منزوی است و از مصاحبه کردن امتناع میکند
|
[ترجمه گوگل]او یک میلیونر گوشه نشین است که از مصاحبه امتناع می کند [ترجمه ترگمان]او a است که از دادن مصاحبه خودداری می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. She now leads the life of a recluse.
[ترجمه گوگل]او اکنون زندگی یک گوشه نشین را پیش می برد [ترجمه ترگمان] اون الان زندگی یه آدم منزوی رو هدایت می کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. His widow became a virtual recluse for the remainder of her life.
[ترجمه گوگل]بیوه او تا پایان عمر به یک گوشه نشین مجازی تبدیل شد [ترجمه ترگمان]بیوه او برای بقیه عمرش به طور مجازی recluse شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. She became a recluse after her two sons were murdered.
[ترجمه گوگل]او پس از قتل دو پسرش گوشه نشین شد [ترجمه ترگمان]بعد از اینکه دو پسرش به قتل رسیدند، او منزوی شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. I became more and more of a recluse, avoiding our old haunts for fear of running into him.
[ترجمه گوگل]من بیشتر و بیشتر به یک گوشه نشین تبدیل می شدم و از ترس اینکه با او برخورد کنم از مکان های قدیمی خود دوری می کردم [ترجمه ترگمان]بیشتر و بیشتر در گوشه و کنار خانه پرسه می زدم و از پرسه زدن و فرار کردن و فرار کردن به او پرهیز می کردم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He was known to be a bad-tempered recluse, avoided by everyone in the area.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک گوشه نشین بدخلق شناخته می شد که همه ساکنان منطقه از او دوری می کردند [ترجمه ترگمان]او عادت داشت که a ملایم و tempered باشد، و در این منطقه همه از آن اجتناب می کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Old Mr Grimes was a bad-tempered recluse, rarely seen in the town.
[ترجمه گوگل]آقای گرایمز پیر یک گوشه نشین بدخلق بود که به ندرت در شهر دیده می شد [ترجمه ترگمان]آقای Grimes پیر a بود و بندرت در شهر دیده می شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. From being a painfully shy, diffident recluse, he suddenly metamorphosed into a garrulous and sometimes painfully overbearing extrovert.
[ترجمه گوگل]او از یک فرد گوشه گیر دردناک خجالتی و متحجر، ناگهان به یک برون گرا بداخلاق و گاهی به طرز دردناکی مسلط تبدیل شد [ترجمه ترگمان]با این همه، از این که یک گوشه به طرز دردناکی خجالتی و گوشه گیر بود، ناگهان به صورت یکی از پرحرف و پرحرف خویش تبدیل شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He was a natural recluse who found all human relationships difficult.
[ترجمه گوگل]او یک منزوی طبیعی بود که همه روابط انسانی را دشوار می یافت [ترجمه ترگمان]او recluse بود که تمام روابط انسانی را دشوار می یافت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Hudson became a recluse after her husband's death.
[ترجمه گوگل]هادسون پس از مرگ شوهرش گوشه گیر شد [ترجمه ترگمان]هادسون بعد از مرگ شوهرش منزوی شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. She turned into a recluse or something?
[ترجمه گوگل]او تبدیل به یک گوشه نشین شد یا چیزی؟ [ترجمه ترگمان]اون به گوشه گوشه یا همچین چیزی تبدیل شد؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Worse still is an evil recluse who is repulsively loathsome to gods and men alike.
[ترجمه گوگل]بدتر از آن، گوشه نشینی شیطانی است که برای خدایان و انسان ها به طرزی نفرت انگیز است [ترجمه ترگمان]بدتر از همه کسانی هستند که به نحو غریبی نسبت به خدایان و مردان یک سان نفرت دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• take oneself out of a particular situation or position; set oneself apart, seclude oneself hermit, loner, one who lives in seclusion living in seclusion, set apart from society a recluse is a person who lives alone and deliberately avoids other people.
A recluse is a person who lives in voluntary seclusion from the public and society گوشه نشین یا منزوی یا خلوت نشین یا عزلت نشین، به شخصی گفته می شود که به اختیار خود از مردم و جامعه در انزوا زندگی می کند. He is a millionaire recluse who refuses to give interviews