recharge

/riˈtʃɑːrdʒ//ˌriːˈtʃɑːdʒ/

دوباره مملوکردن، دوباره پای کسی حساب کردن، (باطری را) دوباره پر کردن (رجوع شود به: charge با افزودن re-)، مملوسازی مجدد

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: recharges, recharging, recharged
• : تعریف: to charge once again, or repeatedly.
اسم ( noun )
مشتقات: rechargeable (adj.), recharger (n.)
• : تعریف: the act of recharging, or the condition of being recharged.

جمله های نمونه

1. He is using your mains electricity to recharge his car battery.
[ترجمه گوگل]او از برق اصلی شما برای شارژ باتری ماشینش استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]او از برق اصلی شما برای شارژ باتری اتومبیل استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. When the red light comes on, you should recharge the battery so it is ready for the next time.
[ترجمه گوگل]وقتی چراغ قرمز روشن شد، باید باتری را دوباره شارژ کنید تا برای دفعه بعد آماده شود
[ترجمه ترگمان]هنگامی که چراغ قرمز روشن می شود، شما باید باتری را شارژ کنید تا برای دفعه بعد آماده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We needed the break in order to recharge.
[ترجمه گوگل]برای شارژ مجدد به استراحت نیاز داشتیم
[ترجمه ترگمان]برای شارژ مجدد به استراحت نیاز داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A week in the mountains should recharge my batteries.
[ترجمه گوگل]یک هفته در کوهستان باید باتری هایم را شارژ کند
[ترجمه ترگمان]یک هفته در کوهستان باید باتری من را شارژ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He plugged his razor in to recharge it.
[ترجمه گوگل]تیغش را به برق وصل کرد تا آن را شارژ کند
[ترجمه ترگمان]تیغ his را به پریز زد تا آن را شارژ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He wanted to recharge his batteries and come back feeling fresh and positive.
[ترجمه گوگل]او می‌خواست باتری‌هایش را شارژ کند و با احساس شادابی و خوش‌حالی برگردد
[ترجمه ترگمان]او می خواست batteries را شارژ کند و دوباره احساس تازه و مثبت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The drill takes about three hours to recharge.
[ترجمه گوگل]شارژ مجدد مته حدود سه ساعت طول می کشد
[ترجمه ترگمان]این تمرین برای شارژ مجدد حدود سه ساعت طول می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The annual recharge to this natural ground-water reservoir from the surrounding mountains is at least 700, 000 acre-feet.
[ترجمه گوگل]تغذیه سالانه این مخزن آب زیرزمینی طبیعی از کوه های اطراف حداقل 700000 هکتار فوت است
[ترجمه ترگمان]تغذیه سالانه این منبع طبیعی آب از کوهستان های اطراف حداقل ۷۰۰ هزار هکتار فوت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It will recharge Ni Cad, Zinc-Chloride and Alkaline cells.
[ترجمه گوگل]این سلول های Ni Cad، روی-کلرید و قلیایی را شارژ می کند
[ترجمه ترگمان]این فولاد Ni Ni، روی روی و سلول های Alkaline را شارژ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Durrant was sent to Florida last month to recharge his batteries.
[ترجمه گوگل]دورانت ماه گذشته برای شارژ باتری هایش به فلوریدا فرستاده شد
[ترجمه ترگمان]ماه گذشته Durrant به فلوریدا فرستاده شد تا باتری ها را شارژ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He will recharge it from his house mains-supplied by a specialist electricity company which generates its power from the wind.
[ترجمه گوگل]او آن را از برق خانه اش که توسط یک شرکت تخصصی برق تامین می شود، شارژ می کند که نیروی خود را از باد تولید می کند
[ترجمه ترگمان]او این برق را از برق اصلی خانه اش تامین خواهد کرد - که توسط یک شرکت برق متخصص تامین می شود که انرژی خود را از باد تامین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He had explained how important it was to recharge the batteries.
[ترجمه گوگل]او توضیح داده بود که چقدر مهم است که باتری ها را شارژ کنیم
[ترجمه ترگمان]او توضیح داده بود که تغذیه باتری چقدر مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Above this floor, rain soaks down to recharge an aquifer.
[ترجمه گوگل]در بالای این طبقه، باران خیس می شود تا یک سفره آب را شارژ کند
[ترجمه ترگمان]از این طبقه، باران می بارد و به هم می ریزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. And in my case, I need to recharge batteries with a variety of activities as well.
[ترجمه گوگل]و در مورد من، من باید باتری ها را با انواع فعالیت ها نیز شارژ کنم
[ترجمه ترگمان]و در مورد من، من باید باتری را با فعالیت های مختلفی شارژ کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[عمران و معماری] تغذیه - باز پرکردن
[زمین شناسی] تغذیه - فرآیندی است که در آن آب خاک سطحی اغلب از طریق روانآب (runoff) - یا تراوش (percolation) به یک ذخیره آب یا منطقه اشباع افزوده می شود
[آب و خاک] تغذیه - تغذیه

انگلیسی به انگلیسی

• refill, charge again, load again
to recharge a battery means to fill it with electricity again after it has been used, by connecting it to a special piece of electrical equipment.

پیشنهاد کاربران

۱. ( باتری ) دوباره شارژ کردن. شارژ کردن ۲. ( تفنگ و غیره ) دوباره پر کردن. پر کردن
مثال:
he plugged his razor in to recharge it
او تیغ صورت تراشی اش را برای شارژ کردن به پریز زد.
احیا شدن/ کردن، جان تازه گرفتن، دوباره سر پا شدن، قوت گرفتن
تجدید نیرو
تجدید قوا
شارژ کردن
باز - ذخیره، بازسازی نیرو
recharge ( زمین‏شناسی )
واژه مصوب: تغذیه 3
تعریف: فرایند طبیعی یا مصنوعی افزوده شدن آب به آبخوان ها
شارژ کردن یک چیزی مثلاً کارت الکترونیکی
شارژکردن بیلیت الکترونیک
شارژ کردن مجدد کارت ها یا بلیط
شارژکردن کارت الکتریکی
تغذیه سفره آب زیر زمینی
شارژکردن دوباره
خستگی در کردن، خستگی در کردن ، شارژ کردن
شارژ کردن باتری

تجدید قوا ( نیرو ) ، خستگی در کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس