recalcitrant

/rɪˈkælsətrənt//rɪˈkælsɪtrənt/

معنی: متمرد، سرکش، سر سخت، مصر
معانی دیگر: نافرمان، لگام گسیخته، کله شق، گردن شق، گردن فراز، بدلگام، بدقلق، ناسازگار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: stubbornly disobedient; refractory.
مترادف: contumacious, disobedient, intractable, refractory, wayward
متضاد: amenable, biddable, compliant, tractable
مشابه: contrary, defiant, difficult, fractious, incorrigible, inflexible, insubordinate, lawless, pigheaded, problem, rebel, rebellious, stubborn, unruly, willful

- He'd been punished numerous times for this offense but he was still recalcitrant.
[ترجمه گوگل] او بارها به خاطر این جرم تنبیه شده بود اما همچنان سرکش بود
[ترجمه ترگمان] بارها را به خاطر این جسارت تنبیه کرده بود، اما هنوز متمرد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: that defies control or manipulation.
متضاد: tractable

- a recalcitrant inflation rate
[ترجمه گوگل] نرخ تورم سرکش
[ترجمه ترگمان] نرخ تورم recalcitrant
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a recalcitrant suit of armor
[ترجمه گوگل] یک زره سرکش
[ترجمه ترگمان] یک دست مقاوم در برابر زره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: recalcitrance (n.)
• : تعریف: one who is recalcitrant.
مشابه: incorrigible, insubordinate, rebel

جمله های نمونه

1. The danger is that recalcitrant local authorities will reject their responsibilities.
[ترجمه گوگل]خطر این است که مقامات محلی سرکش، مسئولیت های خود را رد کنند
[ترجمه ترگمان]خطر این است که مقامات محلی سرکش مسئولیت های خود را رد خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The University suspended the most recalcitrant demonstraters.
[ترجمه گوگل]دانشگاه سرکش ترین تظاهرکنندگان را تعلیق کرد
[ترجمه ترگمان]دانشگاه the demonstraters را به حالت تعلیق درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Struggling with this recalcitrant material, the director, an unreconstructed romantic, slapped on the atmosphere with a lavish hand.
[ترجمه گوگل]کارگردان رمانتیک بازسازی نشده که با این مواد سرکش دست و پنجه نرم می کند، با دستی مجلل به فضا سیلی می زند
[ترجمه ترگمان]کارگردان، که با این مواد مقاوم در کش مکش بود، با دستی پر زرق و برق به جو کوبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Reality is a much more tedious, recalcitrant beast than was ever dreamed of in Phil Redmond's philosophy for Brookside.
[ترجمه گوگل]واقعیت، جانوری بسیار خسته‌کننده‌تر و سرکش‌تر از آن چیزی است که در فلسفه فیل ردموند برای بروکسید تصور می‌شد
[ترجمه ترگمان]واقعیت بیشتر از آن است که در خواب فیل ردم وند، فلسفه recalcitrant ردم وند را هم دیده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They discovered spectator peer pressure, fans nudging recalcitrant neighbors to participate.
[ترجمه گوگل]آنها متوجه فشار همسالان تماشاچی شدند، هواداران همسایه‌های سرکش را برای شرکت تشویق می‌کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها فشار همسالان، هواداران و همسایگان متمرد را کشف کردند تا در آن شرکت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It was intended to pressure a recalcitrant attorney general into authorizing the appointment of an independent counsel by a designated court.
[ترجمه گوگل]هدف آن تحت فشار قرار دادن دادستان کل سرکش برای صدور مجوز انتصاب یک وکیل مستقل توسط دادگاه تعیین شده بود
[ترجمه ترگمان]قصد داشت یک دادستان کل متمرد را تحت فشار قرار دهد تا به انتصاب یک وکیل مستقل توسط یک دادگاه تعیین شده اجازه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Yet already they were ungrateful recalcitrant children, escaping from him in all directions, capable of forming new friendships and attachments.
[ترجمه گوگل]با این حال آنها قبلاً بچه های سرکش ناسپاسی بودند که از هر جهت از او فرار می کردند و قادر به ایجاد دوستی ها و وابستگی های جدید بودند
[ترجمه ترگمان]با این حال، آن ها بچه های recalcitrant بودند که در تمام جهات از او فرار می کردند و قادر بودند دوستی های و پیوندهای جدیدی را شکل دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There were hopeful signs from one recalcitrant state.
[ترجمه گوگل]نشانه های امیدوارکننده ای از یک دولت سرکش وجود داشت
[ترجمه ترگمان]نشانه های امیدوارکننده ای از یک کشور متمرد وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But even the most recalcitrant could embrace one of the chesterfields or comfy cardigans.
[ترجمه گوگل]اما حتی سرکش‌ترین افراد هم می‌توانند یکی از چسترفیلدها یا ژاکت‌های کشباف راحت را در آغوش بگیرند
[ترجمه ترگمان]اما حتی the می تواند یکی از the یا cardigans راحت را در آغوش بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. On top of this, dealing with recalcitrant debtors can be very frustrating, but where do you vent your feelings?
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، برخورد با بدهکاران سرکش می تواند بسیار ناامید کننده باشد، اما احساسات خود را کجا تخلیه می کنید؟
[ترجمه ترگمان]در بالای این، برخورد با بدهکاران سرکش می تواند بسیار خسته کننده باشد، اما در کجا احساسات خود را خالی می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was suggested that desiccation sensitivity in recalcitrant wampee seeds was related to the metabolism of nucleic acids and proteins.
[ترجمه گوگل]پیشنهاد شد که حساسیت به خشک شدن در دانه‌های وامپی مقاوم به متابولیسم اسیدهای نوکلئیک و پروتئین‌ها مرتبط است
[ترجمه ترگمان]همچنین نشان داده شد که حساسیت desiccation در بذرهای wampee مقاوم مربوط به متابولیسم اسیده ای نوکلییک و پروتیین ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Indeed, those recalcitrant minor key songs that defy generalization about the link between tonality and mood may tell us something more important about music than the ones that conform.
[ترجمه گوگل]در واقع، آن آهنگ‌های کلیدی سرکش که از تعمیم پیوند بین تناژ و حالت سرپیچی می‌کنند، ممکن است چیز مهم‌تری درباره موسیقی به ما بگویند تا آهنگ‌هایی که مطابقت دارند
[ترجمه ترگمان]در واقع، آن آهنگ های کلیدی minor که تعمیم لینک بین صدا و حالت را نادیده می گیرند ممکن است چیزی بیشتر در مورد موسیقی به ما بگویند تا آن هایی که با آن ها همخوانی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He left Malmo in his private jet without his recalcitrant caddie.
[ترجمه گوگل]او مالمو را با جت شخصی خود بدون کادر سرکش خود ترک کرد
[ترجمه ترگمان]بی آن که پادوی خصوصی خود باشد، Malmo را در جت خصوصی خود گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We giggled as we struggled to fit the final recalcitrant eye into the final unbending hook.
[ترجمه گوگل]در حالی که تلاش می‌کردیم تا آخرین چشم سرکش را در قلاب خم نشدنی نهایی جا دهیم، می‌خندیدیم
[ترجمه ترگمان]ما در حالی که تقلا می کردیم تا چشم ناظر نهایی را به یک قلاب ثابت نهایی هماهنگ کنیم، خندیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متمرد (اسم)
rebel, recalcitrant, outlaw, lawbreaker, insurgent, recusant

سرکش (صفت)
wanton, randy, restive, stubborn, arrogant, rebellious, disobedient, indomitable, rebel, recalcitrant, turbulent, contumacious, froward, unyielding, insubordinate, refractory, indocile, malignant, hard-mouthed, irrepressible, inelastic, malcontent, rowdy

سر سخت (صفت)
headstrong, dogged, obstinate, tough, tenacious, vivid, vivacious, stubborn, recalcitrant, hardy, enduring, bull-headed, pigheaded, froward, die-hard, refractory, hard-bitten, hard-fought, incompliant, nine-lived, renitent, self-opinionated, stiff-necked, subsistent

مصر (صفت)
persistent, exigent, demanding, recalcitrant, exacting, clamorous, insistent, unrepentant, urging, pressing, importunate

انگلیسی به انگلیسی

• rebellious, disobedient; stubborn, unmanageable
someone or something that is recalcitrant is stubbornly unwilling to obey orders or to co-operate; a formal word.

پیشنهاد کاربران

Synonym of unruly or rule breaker or disobedient قانون شکن
خودکامه
تمامی کسانی که دستی در نوشتن و از جمله ترجمه دارند باخبرند که هر کلمه چندین لایه معنایی دارد و نویسنده یا مترجم می تواند به فراخور متنی که در دست نگارش دارد یکی از آنها را برگزیند. لایه های معنایی کلمه در غالب اوقات مترادف یا هم معنای هم نیز هستند و می توان در انواع متون نظم و نثر از آنها بهره گرفت. کلمه recalcitrant هم از این قاعده مستثنی نیست و معادلی که بنده برای آن پیشنهاد داده ام به قول معروف من درآوردی نیست و در متون ادبی گذشتگان به کرات آمده است و به همین استناد می توان از آن در ترجمه متون ادبی کلاسیک مانند آثار ویلیام شکسپیر، جفری چاوسر، ویلیام کاکستون، ویلیام تیندل، جان گاور و. . . استفاده کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

�شوخ چشم� را می توان در بیت های و بی شمار ابیات و متون دیگر در ادبیات کهن پارسی سراغ گرفت:
وگر سرد گویم بدین شوخ چشم/بجوشد دلش گرم گردد ز خشم ( فردوسی )
ربیع ابن عدنان برآورد خشم/یکی حمله کرد آن سگ شوخ چشم ( عیوقی )
که ای شوخ چشم آخرت چندبار/بگفتم که دستم ز دامن مدار ( سعدی )
رعنای شوخ چشم منم ورنه در جهان/بی نور دیده دیده چرا برگشاده ام؟ ( مجیرالدین بیلقانی )
از سوی دیگر، پیشنهاد معنای �شوخ چشم� ناظر بر دو تعریف از این کلمه در مداخل انگلیسی آن است:
1. having an obstinately uncooperative attitude towards authority or discipline.
2. a person with an obstinately uncooperative attitude.
نیز هم معنا با دیگر پیشنهادهای موجود است. مشاهده می کنید که �شوخ چشم� همان نافرمان، لگام گسیخته، کله شق، گردن شق، گردن فراز، بدلگام، بدقلق، ناسازگار و. . . در تعریف اصلی آن است.
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
باقی بقایتان

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : recalcitrance
✅️ صفت ( adjective ) : recalcitrant
✅️ قید ( adverb ) : _
نابارور. . . . نازا. . . در ژنتیک
بد قلق
شوخ چشم

بپرس