rebound

/riˈbaʊnd//rɪˈbaʊnd/

معنی: واکنش، اعاده، دارای قوه ارتجاعی، پس زدن، برگشتن، جهش کردن، دوباره بجای اول برگشتن، حرکت ارتجاعی داشتن، منعکس شدن
معانی دیگر: (مثل گوی که به زمین بخورد) پس جهیدن، ورجهیدن، ورجستن، سبستن، کمانه کردن، (صدا) طنین افکن شدن، طنین انداختن، پژواک کردن، واتابیدن، احیا شدن، نوجان شدن، قوت گرفتن، جان گرفتن، پس جهش، ورجهش، عکس العمل، واکنش 5 - (بسکتبال) خوردن توپ به حلقه یا تخته و پس جهیدن آن، (در هوا گرفتن این توپ) ریباند، پسگیر، ریباند کردن، پسگیر کردن، برگرداندن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: rebounds, rebounding, rebounded
(1) تعریف: to bounce or leap back or away after hitting something.
مترادف: bounce, bounce back, recover
مشابه: boomerang, bound, carom, glance, kick, rally, recuperate, reflect, ricochet, skip, spring

- The ball rebounded from the wall.
[ترجمه گوگل] توپ از دیوار برگشت
[ترجمه ترگمان] گلوله به دیوار برخورد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to recover, as from a loss or depression.

- After a bad year, our earnings have rebounded nicely.
[ترجمه گوگل] پس از یک سال بد، درآمد ما به خوبی افزایش یافته است
[ترجمه ترگمان] پس از یک سال بد، درآمده ای ما به خوبی پیشرفت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to bounce back or away.
مشابه: bounce, deflect, kick, reflect, return, ricochet
اسم ( noun )
عبارات: on the rebound
(1) تعریف: an act or instance of rebounding.
مترادف: bounce, bound
مشابه: carom, deflection, glance, kick, kickback, reflection, ricochet, skip

- With the rebound of the business, it was possible to give pay raises and even hire more workers.
[ترجمه گوگل] با رونق کسب و کار، امکان افزایش حقوق و حتی استخدام کارگران بیشتری وجود داشت
[ترجمه ترگمان] با بازگشت کسب وکار، افزایش حقوق و حتی استخدام کارگران بیشتر امکان پذیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in basketball, the ball's bounce off the backboard or rim after a missed shot, or the act of catching the ball after its bounce.

جمله های نمونه

1. on the rebound
1- در حال پس جهش،پس از پس جهش،پس از کمانه کردن 2- (مثلا در عشق یا ازدواج) کمی پس از پایان،در حال واکنش

2. a shield from which electrons rebound
سپری که الکترون به آن برخورد می کند و باز می گردد

3. Happiness, I have discovered, is nearly always a rebound from hard work.
[ترجمه گوگل]من کشف کرده ام که شادی تقریباً همیشه بازگشتی از کار سخت است
[ترجمه ترگمان]من کشف کردم که شادی تقریبا همیشه یک جهش از کار سخت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I caught the ball on the rebound.
[ترجمه گوگل]در ریباند توپ را گرفتم
[ترجمه ترگمان]من توپ رو دوباره گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His evil doings will rebound on himself.
[ترجمه گوگل]اعمال شیطانی او به خودش باز می گردد
[ترجمه ترگمان] کاره ای شیطانی اون به خودش برمیگرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Bad deeds, as well as good, may rebound upon the doer.
[ترجمه گوگل]اعمال بد، و همچنین خوب، ممکن است بر انجام دهنده بازگردد
[ترجمه ترگمان]کاره ای بد، همان طور که خوب است، ممکن است با آن شخص برخورد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They first met when he was on the rebound from a broken relationship.
[ترجمه گوگل]آنها اولین بار زمانی که او در حال بازگشت از یک رابطه شکسته بود، ملاقات کردند
[ترجمه ترگمان]اولین باری که با یه رابطه شکسته شروع شد اولین بار همدیگه رو ملاقات کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There are signs of an economic rebound.
[ترجمه گوگل]نشانه هایی از رونق اقتصادی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]نشانه هایی از یک جهش اقتصادی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Giggs headed the rebound into the net.
[ترجمه گوگل]گیگز ریباند را با ضربه سر وارد دروازه کرد
[ترجمه ترگمان]گیگز به سرعت به سمت تور حرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The market seems to be on the rebound.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد بازار در حال بازگشت است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که این بازار در حال بازگشت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The catalyst for this rebound in prices: large declines in stockpiles of the metal registered with New York Mercantile Exchange warehouses.
[ترجمه گوگل]کاتالیزور این افزایش قیمت: کاهش شدید ذخایر فلز ثبت شده در انبارهای بورس کالای نیویورک
[ترجمه ترگمان]کاتالیزور برای این جهش در قیمت ها: کاهش زیاد در ذخایر فلز ثبت شده در انبار تبادل تجاری نیویورک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Gary Lund raced in for the rebound but Marker turned the ball round the post.
[ترجمه گوگل]گری لاند برای ریباند وارد میدان شد اما مارکر توپ را دور تیرک دروازه چرخاند
[ترجمه ترگمان]گری لوند به دنبال توپ دوید اما Marker توپ را به سمت تیر چرخاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You could say it was on the rebound but I had no reason to regret it.
[ترجمه گوگل]می توان گفت که در ریباند بود اما دلیلی برای پشیمانی نداشتم
[ترجمه ترگمان]تو می تونستی بگی که در حالت اول بود ولی من دلیلی برای پشیمون شدن نداشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The home fans were relieved to see the rebound strike defender Kay and cannon over the crossbar.
[ترجمه گوگل]هواداران میزبان با دیدن ضربه ریباند مدافع کی روش و توپ از بالای تیر افقی احساس آرامش کردند
[ترجمه ترگمان]طرفداران خانگی از دیدن تیم ضربه شلاق کی و توپ بر روی تیرک دروازه احساس آسودگی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Eadie pounced on the rebound and the tie was thus enlivened.
[ترجمه گوگل]ادی روی ریباند هجوم آورد و کراوات به این ترتیب زنده شد
[ترجمه ترگمان]پس از آن که این کراوات و کراوات او را سرحال آورد، به سوی او آمد و گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

واکنش (اسم)
response, repercussion, rebound, reaction, reactance, reflex

اعاده (اسم)
recourse, restoration, restitution, return, rebound, recession, repetition

دارای قوه ارتجاعی (صفت)
rebound

پس زدن (فعل)
backlash, recoil, eject, kickback, rebut, draw back, rebound, set back, hang off, push back

برگشتن (فعل)
sheer, hark back, change, bend, regurgitate, return, reverse, backslide, rebound, come back, remount, blench, put about, revert, resile, topple, recrudesce

جهش کردن (فعل)
spout, rebound, spring, lunge, spurt

دوباره بجای اول برگشتن (فعل)
rebound

حرکت ارتجاعی داشتن (فعل)
rebound

منعکس شدن (فعل)
rebound

تخصصی

[عمران و معماری] برجهندگی - بازگشتی
[زمین شناسی] واجهش، برجهندگی، بازگشتی
[نساجی] پس زدن

انگلیسی به انگلیسی

• ball which bounces back away from the basket (basketball); puck that bounces back away from the goal (hockey)
spring back, bounce back
if something rebounds, it bounces or springs back after hitting a solid surface such as the floor or a wall.
if something rebounds, it becomes active again or gets better after a difficult or disappointing period. verb here but can also be used as a count noun. retail sales rose eight tenths of a per cent last month due to a rebound in auto sales.
if you say that someone is on the rebound, you mean that they have just ended a close personal relationship with a person who has rejected them, and are already beginning a new relationship with someone else.
if an action or situation rebounds on or against you, it has an unpleasant effect some time after it originally happened.

پیشنهاد کاربران

To rebound means to recover or bounce back from a setback or difficult situation. The term is often used to describe a person’s ability to recover quickly or regain their strength after a challenging experience.
...
[مشاهده متن کامل]

بهبود یافتن یا فائق آمدن بر پسرفت یا موقعیت دشوار .
این اصطلاح اغلب برای توصیف توانایی یک فرد برای بهبود سریع یا بازیابی قدرت خود پس از یک تجربه چالش برانگیز استفاده می شود.
مثال؛
After losing her job, she rebounded and started her own successful business.
In a discussion about sports, someone might say, “The team needs to rebound from their recent loss. ”
A person sharing their personal journey might say, “I hit rock bottom, but I managed to rebound and turn my life around. ”

مترادف:

recovery= rebound
برگشت به جای اول
راجعه
بازگشت مجدد
1
[intransitive]
if a ball or other moving object rebounds, it moves quickly back away from something it has just hit → ricochet
rebound off
His shot on goal rebounded off the post.

...
[مشاهده متن کامل]

2
[intransitive]
if prices, values etc rebound, they increase again after decreasing SYN recover
Share prices rebounded today after last week’s losses.
3
[intransitive, transitive]
to catch a basketball after a player has tried but failed to get a point
حرف اضافه
rebound on/upon somebody
مثال ها:
• Summers caught the ball as it hit the wall and rebounded.
• We win playing a certain way, and you have to defend and rebound.
• He led the Eagles in scoring and rebounding for each of his four years.
• Although your skin might feel a bit taut after washing, the skin oils rebound in about the same time, too.
• Electrons move around quickly, hitting and then rebounding off each other.
• There is a process of segregation which can rebound on the marriage.
• When you factor in their offensive rebounding, they shot 70 percent.
• Springs shares fell as much as 1 1 / 8 before rebounding to 39 5 / 8, up 1 / 8.
• It ran over the cloth, hit the brass base of the lamp, rebounded, wavered, fell.

سینه کردن تیر ؛ ( اصطلاح تیراندازان ) آن باشد که چون تیری بیندازند بر زمین خورد و از آنجا خیز کرده بجای دیگر افتد. گویند این تیر سینه کرد. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( از بهار عجم ) :
کنون که تیر فلک سینه کرد سینه بدزد
بجست برق بلا نم در آبگینه بدزد.
ملا ملک قمی ( از آنندراج )
مجدد
دوباره
ECONOMICS
an improvement in an economy or business activity after a difficult period of time
اقتصاد، اسم
بهبود در یک اقتصاد یا فعالیت تجاری پس از یک دوره زمانی دشوار، احیاء اقتصادی
Central bankers are still looking for signs of a rebound in a faltering economy
...
[مشاهده متن کامل]

The group reported a strong rebound in profitability in the first quarter
a rebound from sth/ Commodities markets are currently staging a rebound from recent heavy losses
a sharp/strong/significant/small rebound
an economic/technical/market rebound

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/rebound?q=rebound
معکوس
دوستی که بلافاصله بعد از تموم شدن رابطه قبلی ات، باهاش وارد رابطه بشی. . .
و از روی تنهایی و سرخوردگی بهش احساس پیدا کنی. خود واژه Rebound که بسکتبالیست ها به ریباند یا اشتباها به ریواند شنیدنش، به معنی به دست آوردن توپ بعد از پرتاب ناموفق کس دیگه ست. در انگلیسی خیلی زیرکانه از این اصطلاح برای رابطه ها استفاده می شه. یعنی بعد از شکست توی رابطه قبلی و عموما از سر ناچاری، بیفتی تو آغوش کس دیگه.
...
[مشاهده متن کامل]

rebound ( ورزش )
واژه مصوب: نوگیری
تعریف: در بسکتبال، گرفتن توپ پس از برخورد به سبد یا تخته
برگشت به عقب
برگشتن به وضع اولیه
مثلا تلاش کنی لاغر شی اگه مراقب نباشی ممکنه برگرده .

✔️نوجان شدن، قوت گرفتن، جان گرفتن
The current global oil market is gaining stability, but a complete recovery is far from certain. It is only due to Saudi Arabia’s actions, assisted by the rest of OPEC , that markets have been able to rebound
برگشتی
زاپاس
برگشت پذیر
برگشتن به جای اول
عقب نشینی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس