اسم ( noun )
• (1) تعریف: one who resists authority or restriction.
• مشابه: renegade, subversive
• مشابه: renegade, subversive
- He was a rebel in high school and broke all the rules.
[ترجمه APN] او در دبیرستان یاغی بود و همه قوانین را شکست|
[ترجمه گوگل] او در دبیرستان یک شورشی بود و همه قوانین را زیر پا گذاشت[ترجمه ترگمان] او در دبیرستان شورشی بود و تمام قوانین را شکست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A woman was considered a rebel in those times if she refused marry.
[ترجمه اسحاقی ل.] در آن زمانها اگر زنی از ازدواج کردن امتناع می کرد یک فرد سرکش و عصیانگر تلقی می شد.|
[ترجمه گوگل] زنی در آن زمان اگر از ازدواج امتناع می کرد، شورشی محسوب می شد[ترجمه ترگمان] اگر زن از ازدواج امتناع کند، یک زن در آن زمان ها به عنوان یک یاغی تلقی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a person who shows no loyalty to or tries to overthrow the established government of his or her country.
• مترادف: insurgent, revolutionary, revolutionist, traitor
• مشابه: subversive
• مترادف: insurgent, revolutionary, revolutionist, traitor
• مشابه: subversive
- The rebels finally succeeded in overthrowing the government.
[ترجمه گوگل] شورشیان سرانجام موفق شدند حکومت را سرنگون کنند
[ترجمه ترگمان] شورشیان سرانجام موفق به سرنگونی دولت شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شورشیان سرانجام موفق به سرنگونی دولت شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: pertaining to rebellions or defiant behavior.
• مترادف: defiant, rebellious
• متضاد: compliant
• مشابه: disobedient, factious, insurgent, lawless, mutinous, recalcitrant, riotous, seditious, subversive, treasonable
• مترادف: defiant, rebellious
• متضاد: compliant
• مشابه: disobedient, factious, insurgent, lawless, mutinous, recalcitrant, riotous, seditious, subversive, treasonable
- The rebel cause has many supporters.
[ترجمه گوگل] آرمان شورشیان حامیان زیادی دارد
[ترجمه ترگمان] نهضت شورشی حامیان بسیاری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نهضت شورشی حامیان بسیاری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: of, pertaining to, or denoting those who are rebels.
• مترادف: insurgent, revolutionary
• متضاد: conformist
• مشابه: mutinous, rebellious, renegade, traitorous
• مترادف: insurgent, revolutionary
• متضاد: conformist
• مشابه: mutinous, rebellious, renegade, traitorous
- Rebel uniforms were gray during the U.S. Civil War.
[ترجمه گوگل] لباس های شورشیان در طول جنگ داخلی ایالات متحده خاکستری بود
[ترجمه ترگمان] در طول جنگ داخلی آمریکا، یونیفرم شورشی به رنگ خاکستری گراییده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در طول جنگ داخلی آمریکا، یونیفرم شورشی به رنگ خاکستری گراییده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The rebel forces have gained the upper hand.
[ترجمه ل اسحاقی] نیروهای شورشی قدرت بالاتر را به دست آورده اند.|
[ترجمه گوگل] نیروهای شورشی دست برتر را به دست آورده اند[ترجمه ترگمان] نیروهای انقلابی دست بالایی را به دست آورده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: rebels, rebelling, rebelled
حالات: rebels, rebelling, rebelled
• (1) تعریف: to act in a defiant or rebellious manner.
• مترادف: revolt
• متضاد: conform, follow, obey
• مشابه: mutiny, riot
• مترادف: revolt
• متضاد: conform, follow, obey
• مشابه: mutiny, riot
- During the Revolutionary War, the American colonies rebelled against English rule.
[ترجمه گوگل] در طول جنگ انقلاب، مستعمرات آمریکا علیه حکومت انگلیس شورش کردند
[ترجمه ترگمان] در طول جنگ انقلاب، مستعمرات آمریکایی علیه حکومت انگلستان شورش کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در طول جنگ انقلاب، مستعمرات آمریکایی علیه حکومت انگلستان شورش کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to show feelings of great unwillingness or distaste.
• متضاد: acquiesce
• مشابه: defy, flinch, recoil, shrink
• متضاد: acquiesce
• مشابه: defy, flinch, recoil, shrink
- She rebelled at what she felt were her mother's unreasonable demands.
[ترجمه گوگل] او نسبت به آنچه که احساس می کرد خواسته های نامعقول مادرش بود عصیان کرد
[ترجمه ترگمان] او به چیزی که فکر می کرد خواسته نامعقول مادرش بود، سرکشی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به چیزی که فکر می کرد خواسته نامعقول مادرش بود، سرکشی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید