1. "It's okay now," he said reassuringly.
[ترجمه گوگل]او با اطمینان گفت: الان اشکالی ندارد
[ترجمه ترگمان]او با لحنی اطمینان بخش گفت: \" حالا خوب است \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او با لحنی اطمینان بخش گفت: \" حالا خوب است \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. He patted her knee reassuringly.
[ترجمه گوگل]با اطمینان به زانویش زد
[ترجمه ترگمان]با مهربانی زانوی خود را نوازش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]با مهربانی زانوی خود را نوازش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. "You need to rest," she told her reassuringly as she moved to plump up her pillows.
[ترجمه گوگل]او با اطمینان خاطر به او گفت: "تو باید استراحت کنی "
[ترجمه ترگمان]او با لحنی اطمینان بخش گفت: تو باید استراحت کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او با لحنی اطمینان بخش گفت: تو باید استراحت کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. His songs are often both hypnotic and reassuringly pleasant.
[ترجمه گوگل]آهنگ های او اغلب هم هیپنوتیزم کننده هستند و هم به طرز اطمینان بخشی دلنشین
[ترجمه ترگمان]آهنگ او اغلب هم آرام بخش و هم قانع کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]آهنگ او اغلب هم آرام بخش و هم قانع کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Not yet signed to a major, but reassuringly, still peeping out of the wardrobe of their best friend's older sister.
[ترجمه گوگل]هنوز با یک سرگرد قرارداد امضا نکردهاند، اما به طرز اطمینانبخشی، همچنان از کمد لباس خواهر بزرگتر بهترین دوستشان بیرون میآیند
[ترجمه ترگمان]هنوز هم برای یک سرگرد امضا نشده بود، اما اطمینان دهنده، هنوز از کمد لباس خواهر بزرگ تر دوست خود بیرون را نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]هنوز هم برای یک سرگرد امضا نشده بود، اما اطمینان دهنده، هنوز از کمد لباس خواهر بزرگ تر دوست خود بیرون را نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. But Ember contrived to nudge her reassuringly and a gravity-shift bounced her high and maybe it was all possible after all.
[ترجمه گوگل]اما امبر اختراع کرد تا او را به طرزی اطمینانبخش به حرکت درآورد و یک جابجایی گرانشی او را به اوج رساند و شاید در نهایت همه چیز ممکن بود
[ترجمه ترگمان]اما امبر سعی کرد به او اطمینان خاطر بدهد و نیروی جاذبه بالا او را بالا برد و شاید همه چیز ممکن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]اما امبر سعی کرد به او اطمینان خاطر بدهد و نیروی جاذبه بالا او را بالا برد و شاید همه چیز ممکن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. What Zyuganov reassuringly says to nervous westerners is not what he has been saying for the past five years to his compatriots.
[ترجمه گوگل]آنچه زیوگانف با اطمینان خاطر به غربی های عصبی می گوید، آن چیزی نیست که در پنج سال گذشته به هموطنانش گفته است
[ترجمه ترگمان]چیزی که به او اطمینان دهنده می گوید این نیست که او در پنج سال گذشته به هم میهنان خود گفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]چیزی که به او اطمینان دهنده می گوید این نیست که او در پنج سال گذشته به هم میهنان خود گفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The voice sounded reassuringly calm.
[ترجمه گوگل]صدا به طرز مطمئنی آرام به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]صدایش آرام و اطمینان بخش به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]صدایش آرام و اطمینان بخش به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The doctor smiled reassuringly.
[ترجمه گوگل]دکتر لبخند مطمئنی زد
[ترجمه ترگمان]دکتر لبخندی حاکی از اطمینان بر لب آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]دکتر لبخندی حاکی از اطمینان بر لب آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. He squeezed her arm reassuringly.
[ترجمه گوگل]بازوی او را با اطمینان فشرد
[ترجمه ترگمان]او بازویش را برای اطمینان فشرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او بازویش را برای اطمینان فشرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. 'Stop worrying, you look very nice,' she smiled reassuringly.
[ترجمه گوگل]او با اطمینان لبخند زد: "نگران نباش، تو خیلی خوب به نظر می آیی "
[ترجمه ترگمان]با لحنی اطمینان بخش گفت: نگران نباش، خیلی خوب به نظر می رسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]با لحنی اطمینان بخش گفت: نگران نباش، خیلی خوب به نظر می رسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. She reached out and touched his arm reassuringly.
[ترجمه گوگل]دستش را دراز کرد و با اطمینان بازوی او را لمس کرد
[ترجمه ترگمان]دستش را دراز کرد و بازویش را برای اطمینان لمس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]دستش را دراز کرد و بازویش را برای اطمینان لمس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. With a cautious look back at the reassuringly immobile tableau, he slipped through.
[ترجمه گوگل]با نگاهی محتاطانه به تابلوی بی حرکت اطمینان بخش، از آن جا سر خورد
[ترجمه ترگمان]با نگاهی حاکی از احتیاط، نگاهی اطمینان بخش به دور و برش انداخت و از میان آن ها رد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]با نگاهی حاکی از احتیاط، نگاهی اطمینان بخش به دور و برش انداخت و از میان آن ها رد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید