reasoning

/ˈriːzənɪŋ//ˈriːzənɪŋ/

معنی: استدلال، دلیل و برهان، محاجه
معانی دیگر: دلیل و برهان آوری، فرنایش، فرنود آوری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: reasoningly (adv.)
(1) تعریف: the process of using reason to draw conclusions based on a premise or known facts.
مشابه: argument, rationale

(2) تعریف: the conclusions that result from such a process.

جمله های نمونه

1. circuitous reasoning
استدلال پیچیده و گمراه کننده

2. close reasoning
استدلال منطقی

3. consecutive reasoning
استدلال منطقی

4. deductive reasoning
استدلال قیاسی

5. fallacious reasoning
استدلال مغلطه آمیز

6. false reasoning
استدلال غلط

7. faulty reasoning
استدلال غلط

8. his reasoning is not flawed
استدلال او کاستی ندارد.

9. his reasoning is weak
استدلال او ضعیف است.

10. his reasoning was illogical
استدلال او غیرمنطقی بود.

11. his reasoning was pesuasive
استدلال او قانع کننده بود.

12. inductive reasoning
استدلال استقرایی

13. invalid reasoning
استدلال باطل

14. solid reasoning
استدلال مستحکم

15. subtle reasoning
استدلال زیرکانه

16. unsound reasoning
استدلال غلط

17. her careful reasoning which never trips
استدلال دقیق او که هیچگاه دستخوش اشتباه نمی شود.

18. his skillful reasoning neutralized his enemies' accusations
استدلال ماهرانه ی او اتهامات دشمنانش را بی اثر کرد.

19. their religious reasoning is full of fallacies and deliberate lies
استدلال های دینی آنها پر است از سفسطه و دروغ عمدی.

20. i refute your reasoning with better logic
استدلال شما را با منطق بهتر رد می کنم.

21. a vicious line of reasoning
طرز استدلال ناپسند

22. he is given to reasoning in a circle
او عادت به استدلال پرگر دارد.

23. the validity of your reasoning
درستی استدلال شما

24. he tried to buttress his reasoning with statistics
سعی می کرد استدلال خود را با آمار و ارقام تقویت کند.

25. i detected the flaws in her reasoning
به کاستی های استدلال او پی بردم.

26. i was completely graveled by her reasoning
استدلال او مرا کاملا گیج کرد.

27. "where there is smoke, something is burning" is a posteriori reasoning
((هر جا دود باشد چیزی می سوزد)) استدلال استنتاجی است.

28. "you slept little last night and worked hard today; therefore, you are tired" is a priori reasoning
استدلال ((تو دیشب کم خوابیدی و امروز خیلی کار کردی،بنابراین خسته هستی)) یک استدلال علت به معلول است.

29. The implication of this line of reasoning is that globalization of capital is destructive.
[ترجمه گوگل]مفهوم این استدلال این است که جهانی شدن سرمایه مخرب است
[ترجمه ترگمان]مفهوم این خط استدلال این است که جهانی سازی سرمایه مخرب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. I cannot accept the reasoning that led the trial court to its decision.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم استدلالی را بپذیرم که دادگاه بدوی را به تصمیم خود رساند
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم دلایلی را که دادگاه محاکمه را به این تصمیم هدایت کرد بپذیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

استدلال (اسم)
thought, argument, argumentation, reasoning, logic, ratiocination

دلیل و برهان (اسم)
reasoning

محاجه (صفت)
reasoning, pleading a cause

تخصصی

[حقوق] استدلال، استنتاج، استنباط
[ریاضیات] استدلال، تعقل، استنتاج

انگلیسی به انگلیسی

• process of drawing conclusions, process of making inferences through logical thinking
reasoning is the process by which you reach a conclusion after considering all the facts.

پیشنهاد کاربران

استدلال/دلیل.
استدلال یعنی برای ادعا و گفته خود دلیل و علت ارائه کنیم.
استدلال، دلیل آوری
نتیجه گیری
Reasoning mind
ذهن مستدل
علت کاوی
خِرَدورزی
استدلال، دلیل آوردن، گواه آوری، دلیل، برهان
استدلال ، منطق
قضاوت کردن - ادله آوردن

بپرس