reasonable

/ˈriːzənəbl̩//ˈriːznəbl̩/

معنی: مناسب، معقول، خردمند، مستدل
معانی دیگر: قادر به استدلال، اندیشگر، منطقی، عاقل، مدبر، با دلیل، معتدل، میانه رو، متعادل، قابل قبول، نه خیلی گران، دارای قیمت بجا، منصفانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: reasonably (adv.), reasonableness (n.)
(1) تعریف: in accordance with clear thinking and good judgment.
مترادف: judicious, logical, rational, sensible, sound, well-founded
متضاد: absurd, irrational, unreasonable
مشابه: astute, down-to-earth, fair, intelligent, just, justifiable, legitimate, levelheaded, practical, prudent, sagacious, sage, sane, shrewd, tenable, thoughtful, well-advised, well-grounded, wise

(2) تعریف: within the limits of reason; not excessive.
مترادف: moderate, within reason
متضاد: exorbitant, extravagant, unconscionable, unreasonable
مشابه: appropriate, conservative, down-to-earth, fitting, logical, modest, proper, sane, suitable

(3) تعریف: capable of sensible behavior or of making sound decisions.
مترادف: sensible
متضاد: irrational, unreasonable
مشابه: down-to-earth, intelligent, logical, prudent, rational, sage, sane, sound, thinking, wise

(4) تعریف: moderate in cost.
متضاد: extravagant, steep, unreasonable
مشابه: cheap, economical, inexpensive, low-cost, low-priced, moderate

جمله های نمونه

1. reasonable doubt
شک منطقی

2. reasonable prices
قیمت های مناسب (منصفانه)

3. he is a reasonable man
او مردی منطقی است.

4. man is a reasonable creature
انسان موجودی اندیشگر است.

5. his demands are not reasonable
خواسته های او معقول نیست.

6. we live at a reasonable distance from the hospital
ما در فاصله ی قابل قبولی از بیمارستان زندگی می کنیم.

7. a nursery that offers all kinds of trees at a reasonable price
یک نمایشگاه گل و گیاه که همه نوع درخت را با قیمت مناسب ارائه می کند.

8. It is reasonable to assume that he knew beforehand that this would happen.
[ترجمه گوگل]منطقی است که فرض کنیم او از قبل می دانست که این اتفاق خواهد افتاد
[ترجمه ترگمان]این منطقی است که فرض کنیم او از قبل می دانست که این اتفاق خواهد افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It seems a perfectly reasonable request to make.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد این درخواست کاملاً منطقی باشد
[ترجمه ترگمان]این یک درخواست کاملا منطقی به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The prosecution has to prove beyond reasonable doubt that he is guilty of murder.
[ترجمه گوگل]دادستان باید بدون تردید معقول ثابت کند که او به قتل مجرم است
[ترجمه ترگمان]دادستان باید اثبات کند که او مرتکب قتل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The company's commitment to providing quality at a reasonable price has been vital to its success.
[ترجمه گوگل]تعهد این شرکت به ارائه کیفیت با قیمت مناسب برای موفقیت آن حیاتی بوده است
[ترجمه ترگمان]تعهد شرکت برای تامین کیفیت در یک قیمت منطقی برای موفقیت آن حیاتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They've lived together in reasonable harmony for many years.
[ترجمه گوگل]آنها سال ها در هماهنگی معقول با هم زندگی کرده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها سال ها با یکدیگر هم زیستی معقول داشته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Any reasonable person can see that it is not fair.
[ترجمه گوگل]هر آدم منطقی می تواند ببیند که این عادلانه نیست
[ترجمه ترگمان]هر شخص معقول می تواند ببیند که منصفانه نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The police apparently thought this explanation perfectly reasonable.
[ترجمه گوگل]پلیس ظاهرا این توضیح را کاملا منطقی می دانست
[ترجمه ترگمان]ظاهرا پلیس این توضیحات را کام لا منطقی می دانست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There's a reasonable prospect that his debts will be paid.
[ترجمه گوگل]این احتمال وجود دارد که بدهی های او پرداخت شود
[ترجمه ترگمان]یک چشم انداز منطقی وجود دارد که بدهی های او پرداخت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. You must take all reasonable steps to ensure that the information that you provide is correct.
[ترجمه گوگل]شما باید تمام اقدامات منطقی را برای اطمینان از صحت اطلاعات ارائه شده انجام دهید
[ترجمه ترگمان]شما باید همه گام های منطقی را بردارید تا مطمئن شوید که اطلاعاتی که ارائه می دهید درست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Be reasonable! We can't work late every night.
[ترجمه Amir] منطقی باش! ما هر شب نمی توانیم ( تا ) دیروقت کار کنیم.
|
[ترجمه گوگل]منطقی باش! ما نمی توانیم هر شب دیر کار کنیم
[ترجمه ترگمان]منطقی باش! ما هر شب دیر نمی توانیم کار کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He's a reasonable sort of chap.
[ترجمه گوگل]او یک پسر معقول است
[ترجمه ترگمان]آدم معقولی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. It is reasonable to assume the economy will continue to improve.
[ترجمه گوگل]منطقی است که فرض کنیم اقتصاد به بهبود ادامه خواهد داد
[ترجمه ترگمان]منطقی است که تصور کنیم اقتصاد به بهبود خود ادامه خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Be reasonable - you can't expect her to do all the work on her own!
[ترجمه گوگل]منطقی باشید - نمی توانید از او انتظار داشته باشید که همه کارها را به تنهایی انجام دهد!
[ترجمه ترگمان]منطقی باش - تو نمی تونی انتظار داشته باشی که اون همه کارها رو خودش تنهایی انجام بده!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مناسب (صفت)
appropriate, apt, fit, adequate, proper, suitable, acceptable, convenient, fitting, accommodative, relevant, correspondent, meet, acey-deucy, feat, moderate, adaptable, favorable, propitious, apposite, expedient, reasonable, applicable, applicatory, befitting, opportune, assorted, becoming, condign, idoneous, comformable, consentaneous

معقول (صفت)
clever, polite, wise, advisable, reasonable, sensible, rational, well-advised

خردمند (صفت)
wise, reasonable, intellectual, sapient

مستدل (صفت)
reasonable, sound, well-founded

تخصصی

[فوتبال] منطقی-معقول
[حقوق] معقول، منطقی، عقلایی
[ریاضیات] روا، معقول، عاقلانه

انگلیسی به انگلیسی

• rational, logical; intelligent, wise; plausible, likely, credible
if someone is being reasonable, they are behaving in a fair and sensible way.
if a decision or explanation is reasonable, there are good reasons for thinking that it is correct.
a reasonable amount of something is a fairly large amount.
if the price of something is reasonable, it is fair and not too high.

پیشنهاد کاربران

اگر در رابطه با قیمت چیزی ازش استفاده کنید، معنی مناسب میده ( نه ارزان )
یعنی اون کالا نه گران هست و نه ارزان، مناسبه
امیدوار کننده؛
مانند: چشم انداز امیدوار کننده A reasonable prospect
معقول
منطقی
منصفانه
مناسب
قابل قبول
منطقی و عقلانی
توجیه پذیر
معقول، قابل قبول
مثال: The price of the meal was reasonable considering the portion size.
قیمت غذا با توجه به اندازه ی سرو، معقول بود.
مناسب
منطقی ، معقول
reasonable , logical , rational
متعارف، معمول
reasonable: منطقی
مقرون به صرفه
قیمتی که نه گران است و نه ارزان.
منطقی
معقول
قیمت مناسب
کامپیوتر: معقول/منطقی
Reasonable:fair
موجه
ارزان
cheap

منطقی
منطقی، با دلیل و برهان، معقول، سازگار با عقل

معقول
ارزان، نه چندان گران، به قیمت
منطقی بیشتر در رابطه با قیمت ها
عقلانی، منطقی، عاقلانه
مقول منطقی عقلانی
True, I'm rational
� Do not forget that my emotions are stable and strong
درسته که من منطقی ام
با فراموش نکن که احساسات من با ثبات و پایدار قوی است
معقول . عاقلانه
متعارف ( از نظر عرفی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)