realizable

/ˌriəˈlaɪzəbl̩//ˌrɪəˈlaɪzəbl̩/

معنی: قابل درک، قابل تحقق، تحقق پذیر، نقد شدنی
معانی دیگر: قابل درک، قابل تحقق، نقد شدنی

جمله های نمونه

1. He doubted whether the plan was realizable in practice.
[ترجمه گوگل]او تردید داشت که آیا این طرح در عمل قابل تحقق است یا خیر
[ترجمه ترگمان]او شک داشت که آیا این برنامه عملی است یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Is this a realizable goal?
[ترجمه رولّا] آیا این یک هدف قابل تحقق بود؟
|
[ترجمه گوگل]آیا این یک هدف قابل تحقق است؟
[ترجمه ترگمان]این هدف realizable؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The structure, operation principle and realizable method of a sweep generator are introduced in this paper.
[ترجمه گوگل]ساختار، اصل عملکرد و روش قابل اجرا یک ژنراتور جاروبرقی در این مقاله معرفی شده است
[ترجمه ترگمان]ساختار، اصل بهره برداری و روش قابل درک یک ژنراتور پاک سازی در این مقاله معرفی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Compared with America, China has a lower net realizable value in exportation and is located in the low end of the value chain.
[ترجمه گوگل]در مقایسه با آمریکا، چین ارزش خالص فروش کمتری در صادرات دارد و در انتهای زنجیره ارزش قرار دارد
[ترجمه ترگمان]در مقایسه با آمریکا، چین دارای ارزش خالص lower در صادرات بوده و در انتهای پست زنجیره ارزش واقع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is realizable for the unit to pick up acoustic signal of different frequencies in a severe noisy background and single chip programmable shift and magnific.
[ترجمه گوگل]دریافت سیگنال صوتی با فرکانس‌های مختلف در پس‌زمینه‌ی پر نویز شدید و جابجایی قابل برنامه‌ریزی تک تراشه و با شکوه، برای واحد قابل درک است
[ترجمه ترگمان]این امر برای این واحد امکان پذیر است که سیگنال صوتی فرکانس های مختلف در یک پس زمینه پر سر و صدای شدید و تغییر قابل برنامه ریزی تک تراشه را انتخاب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In many cases this realizable wealth is not realized during the lifetime of the home owner.
[ترجمه گوگل]در بسیاری از موارد این ثروت قابل تحقق در طول عمر صاحب خانه محقق نمی شود
[ترجمه ترگمان]در بسیاری از موارد، این ثروت قابل تحقق در طول عمر صاحب خانه تحقق نمی یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. As for the present value, net realizable value, replacement cost measurement attributes, very few people involved.
[ترجمه گوگل]در مورد ارزش فعلی، ارزش خالص فروش، ویژگی های اندازه گیری هزینه جایگزینی، افراد بسیار کمی درگیر هستند
[ترجمه ترگمان]همان طور که برای ارزش فعلی، ارزش خالص قابل فهم، مشخصه های سنجش هزینه جایگزین، افراد بسیار کمی درگیر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Why is it necessary to value stock at the lower of cost and net realizable value?
[ترجمه گوگل]چرا ارزش گذاری سهام به کمترین قیمت تمام شده و خالص ارزش فروش ضروری است؟
[ترجمه ترگمان]چرا باید ارزش سهام در پایین قیمت و ارزش خالص قابل تشخیص باشد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The attempt by residents to develop in their own eyes a post-industrial ethic was not realizable without consequences and contradictions.
[ترجمه گوگل]تلاش ساکنان برای ایجاد اخلاق فراصنعتی بدون پیامدها و تضادها قابل تحقق نبود
[ترجمه ترگمان]تلاش ساکنان برای توسعه در نظر خود یک اخلاق پس از صنعتی بدون عواقب و تناقض بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Stocks purchased for resale and stocks at managed houses: at the lower of cost and net realizable value.
[ترجمه گوگل]سهام خریداری شده برای فروش مجدد و سهام در خانه های مدیریت شده: به کمترین قیمت تمام شده و خالص ارزش فروش
[ترجمه ترگمان]سهام هایی که برای فروش مجدد و سهام در خانه های مدیریت شده خریداری شده اند: در پایین قیمت و ارزش خالص قابل تشخیص
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Culture is derived as a historical force prior to the existence of any individual subject, but is only realizable through agency.
[ترجمه گوگل]فرهنگ به عنوان یک نیروی تاریخی قبل از وجود هر موضوع فردی مشتق شده است، اما تنها از طریق عاملیت قابل تحقق است
[ترجمه ترگمان]فرهنگ به عنوان یک نیروی تاریخی پیش از وجود هر موضوع فردی به دست می آید، اما تنها از طریق نمایندگی قابل تشخیص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The link between urban form and transport was never clearer, but realizable solutions seemed as far away as ever.
[ترجمه گوگل]پیوند بین شکل شهری و حمل و نقل هرگز واضح تر از این نبود، اما راه حل های قابل تحقق مثل همیشه دور به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]ارتباط بین شکل شهری و حمل و نقل هیچ گاه روشن تر نشده بود، اما راه حل های قابل درک تا به حال به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. As it turned out, these ambitions proved only partly realizable in one retreat.
[ترجمه گوگل]همانطور که معلوم شد، این جاه طلبی ها تنها تا حدی در یک عقب نشینی قابل تحقق بود
[ترجمه ترگمان]همانطور که معلوم شد، این جاه طلبی ها تنها تا حدودی در یک عقب نشینی تحقق یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. However, it is a controversial issue on how to handle the old equipment's cash realizable value in the decision-making renewal, when calculating the overall cost.
[ترجمه گوگل]با این حال، این یک موضوع بحث برانگیز در مورد نحوه رسیدگی به ارزش قابل فروش نقدی تجهیزات قدیمی در تجدید تصمیم گیری، هنگام محاسبه هزینه کلی است
[ترجمه ترگمان]با این حال، این یک مساله بحث برانگیز در مورد چگونگی رسیدگی به ارزش نقدینگی تجهیزات قدیمی در تجدید تصمیم گیری در هنگام محاسبه هزینه کلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قابل درک (صفت)
perceptible, knowledgeable, cognizable, comprehensible, realizable, imaginable, imaginal, scrutable

قابل تحقق (صفت)
realizable

تحقق پذیر (صفت)
realizable

نقد شدنی (صفت)
realizable

انگلیسی به انگلیسی

• can be made real, can be accomplished; can be made into real property; can be converted into cash (also realisable)
something, such as an idea or project, that is realizable, can be achieved or carried out because the necessary knowledge, equipment, or money is available.
in finance and commerce, something that is realizable can be carried out, sold, or made profitable easily, for example without any legal problems or official waiting period; a technical use.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : realize
اسم ( noun ) : reality / realism / realist / realization
صفت ( adjective ) : real / realizable / realistic
قید ( adverb ) : real / really / realistically
انجام شدنی ٬ عملی
دست یافتنی ؛ نقد شدنی
# a realizable goal
# He doubted whether the plan was realizable in practice
# the company's realizable assets

بپرس