زمان واقعی (همزمانی رویداد و گزارش آن در رادیو یا تلویزیون و غیره)، نادرنگی، (کامپیوتر) بلادرنگ، بی درنگ، بی وقفه، بلا درنگ، علوم نظامى : زمان حقیقى یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
• (1)تعریف: the actual time in which an event occurs, esp. one being reported simultaneously with its occurrence.
• (2)تعریف: the actual time required for a computer to complete a computation, the result being necessary to control a currently ongoing process, such as the simultaneous booking of airline tickets.
جمله های نمونه
1. The images are created in real time.
[ترجمه امیرحسین] تصاویر به صورت آنی ( بی درنگ ) ایجاد می شوند.
|
[ترجمه arka] تصویرها در زمانی بی وقفه ایجاد میشود
|
[ترجمه گوگل]تصاویر در زمان واقعی ایجاد می شوند [ترجمه ترگمان]تصاویر در زمان واقعی ایجاد می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Real Time Systems Manager software, optimised for parallel processing applications, is also provided.
[ترجمه گوگل]نرم افزار Real Times Systems Manager، بهینه سازی شده برای برنامه های کاربردی پردازش موازی نیز ارائه شده است [ترجمه ترگمان]نرم افزار مدیر سیستم های زمان واقعی، که برای کاربردهای پردازش موازی بهینه شده است نیز ارایه شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Why doesn't one just stick to the ordinary, real time that we understand?
[ترجمه امیرحسین] چرا نباید یک نفر به زمان عادی و آنی ( زمان حال ) که ما قادر به درک آن هستیم توجه نکند؟
|
[ترجمه گوگل]چرا آدم فقط به زمان معمولی و واقعی که ما می فهمیم پایبند نیست؟ [ترجمه ترگمان]چرا آدم فقط به یه زمان معمولی پایبند نیست که ما درک کنیم؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Then abruptly I am back in real time, bobbing up and down in the river, powerless against its current.
[ترجمه گوگل]سپس ناگهان در زمان واقعی برگشتم، در رودخانه بالا و پایین میپرم، در برابر جریان آن ناتوان [ترجمه ترگمان]سپس ناگهان به صورت واقعی بر می گردم و در رودخانه بالا و پایین می روم و در مقابل جریان آب مقاومت می کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. In the real time direction, this inevitably leads to singularities, places where space-time comes to an end.
[ترجمه گوگل]در جهت زمان واقعی، این امر ناگزیر به تکینگی ها می شود، مکان هایی که فضا-زمان به پایان می رسد [ترجمه ترگمان]در جهت زمان واقعی، این امر به ناچار منجر به نقاط تکین خود می شود، مکان هایی که در آن زمان فضا به پایان می رسد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. In real time, Peter worked out, Emor began towards the end of 1963 and flourished for nearly two years.
[ترجمه گوگل]در زمان واقعی، پیتر کار کرد، Emor از اواخر سال 1963 شروع کرد و نزدیک به دو سال شکوفا شد [ترجمه ترگمان]پیتر در زمان واقعی کار می کرد، Emor در اواخر سال ۱۹۶۳ شروع به کار کرد و حدود دو سال رشد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Continuity is how things work in real time when they are in sync.
[ترجمه گوگل]تداوم نحوه کارکرد آنها در زمان واقعی و هماهنگ بودن است [ترجمه ترگمان]دوام این است که همه چیز در زمان واقعی زمانی که در سینک هستند کار می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The action occurs in real time, and damage shows on a vehicle and affects its performance.
[ترجمه گوگل]این عمل در زمان واقعی اتفاق می افتد و آسیب بر روی یک وسیله نقلیه نشان داده می شود و بر عملکرد آن تأثیر می گذارد [ترجمه ترگمان]این عمل در زمان واقعی رخ می دهد و آسیب به وسیله نقلیه نشان داده می شود و بر عملکرد آن تاثیر می گذارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Real time ultrasound is a simple method of measuring gastric emptying which has been validated by previous studies.
[ترجمه گوگل]سونوگرافی زمان واقعی یک روش ساده برای اندازه گیری تخلیه معده است که توسط مطالعات قبلی تایید شده است [ترجمه ترگمان]فراصوت زمانی واقعی یک روش ساده برای اندازه گیری خالی کردن شکم است که توسط مطالعات قبلی تایید شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. I said we needed a weekend, real time, for both of us, and you said give it time.
[ترجمه گوگل]من گفتم ما به یک آخر هفته، زمان واقعی، برای هر دوی ما نیاز داریم، و شما گفتید به آن زمان بدهید [ترجمه ترگمان]من گفتم که ما برای هر دوی ما به یک آخرهفته، زمان واقعی، برای هر دوی ما نیاز داشتیم، و شما گفتید به آن زمان بدهید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. In other words, this is all happening in real time.
[ترجمه گوگل]به عبارت دیگر، همه اینها در زمان واقعی اتفاق می افتد [ترجمه ترگمان]به عبارت دیگر، این موضوع در زمان واقعی اتفاق می افتد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. To make the training realistic the simulation operates in real time .
[ترجمه گوگل]برای واقعی ساختن آموزش، شبیه سازی در زمان واقعی عمل می کند [ترجمه ترگمان]برای درست کردن این تمرین، شبیه سازی در زمان واقعی انجام می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Text chat is a generic term for communicating in real time over the Net using your keyboard to type messages.
[ترجمه گوگل]چت متنی یک اصطلاح عمومی برای برقراری ارتباط در زمان واقعی از طریق شبکه با استفاده از صفحه کلید برای تایپ پیام است [ترجمه ترگمان]گپ متن یک اصطلاح عمومی برای برقراری ارتباط در زمان واقعی بر روی شبکه با استفاده از صفحه کلید برای تایپ کردن پیغام ها می باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. It was news because it was an unpredictable event unfolding in real time.
[ترجمه گوگل]این یک خبر بود زیرا یک رویداد غیرقابل پیش بینی بود که در زمان واقعی رخ می داد [ترجمه ترگمان]این خبر به این دلیل بود که رویدادی غیرقابل پیش بینی در زمان واقعی به وقوع پیوست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The neural network approach requires fewer resources than conventional statistical methods, and further, can process data in real time.
[ترجمه گوگل]رویکرد شبکه عصبی به منابع کمتری نسبت به روشهای آماری مرسوم نیاز دارد و میتواند دادهها را در زمان واقعی پردازش کند [ترجمه ترگمان]رویکرد شبکه عصبی به منابع کمتری نسبت به روش های مرسوم آماری نیاز دارد، و بیشتر، می تواند داده ها را در زمان واقعی پردازش کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
تخصصی
[خودرو] در حالت عادی چرخهای جلو محرک هستند ولی اگر چرخهای جلو هرز گردی کنند سیستم بصورت اتوماتیک نیروی موتور را به چرخهای عقب منتقل میکند. [کامپیوتر] بلادرنگ، زمان حقیقی ،آنی، بی درنگ، بازده بلادرنگ، بازده فوری [برق و الکترونیک] زمان -حقیقی انجام محاسبه ای در حین فرایند فیزیکی مربوط به آن، به طوری که نتایج آن برای هدایت فرایند فیزیکی در دسترس باشد . این کار در کنترل صنعتی معمول است. - بلادرنگ، زمان حقیقی [زمین شناسی] زمان واقعی - پردازش داده هایی که نتایج آن بلافاصله آماده می شود و در نتیجه اثرگذاری بر پردازش بعدی داده ها را ممکن می سازد. [ریاضیات] سیستم بازده فوری
انگلیسی به انگلیسی
• nickname for a calculation methodology whereby the computer arranges information quickly and reacts in a short period of time; actual time which passes during some act or operation as something happens, at the same time as when it happens if you do something in real time, there is no noticeable delay between your action and its effect or consequences; a technical expression. real-time processing is a type of computer programming or data processing in which the information received is processed by the computer almost immediately; a technical expression, spelt real-time for themeaning here.
پیشنهاد کاربران
بی درنگ، لحظه ای
در لحظه، همزمان
آنلاین، در لحظه
کامپیوتر: بی درنگ
a real - time game: یک بازی زنده real - time: زنده، همزمان، بی درنگ در بازی ریِل - تایم بازیکنان به نوبت حرکت انجام نمی دهند / بازی نمیکنند، همچون بازی افسانه های قلعه، ماینکرفت و بسیاری از بازی های رایانه ای که در آنها بهره مندی هرچه بهتر از زمان یک نکته ضروری برای پیروز شدن است؛ ولی در بازی های نوبتی / نوبت دار ( مانند شطرنج، منچ و مار و پله و یا جنگ دریایی کاغذی ) بازیکنان باید به نوبت و پس از انجام حرکت / بازیِ هم بازیان خود ( رقیب یا رقیبانش ) به ترتیب حرکت خود را انجام دهند، که برای صبر کردن هر بازیکن تا زمانی که دیگریان حرکت کنند، این بازی ها را نوبتی یا درنگین گویند. ... [مشاهده متن کامل]
Real - time footage فیلم برداری همزمان با واقعه
به طور همزمان درلحظه
real - time ( رایانه و فنّاوری اطلاعات ) واژه مصوب: بیدرنگ تعریف: ویژگی عملیاتی در یک سامانه که در آن مجموع زمان های کنش و واکنش یک واحد عملیاتی جاری بزرگ تر از حداکثر تأخیر مجاز نباشد
real time ( زبانشناسی ) واژه مصوب: زمان واقعی تعریف: زمان در مفهوم معمول آن |||متـ . زمان تقویمی
- به موقع - درلحظه - آنی
در آن واحد - بصورت لحظه ای و آنلاین -
لحظه ای هر لحظه
آنی، لحظه ای
در لحظه - به صورت لحظه ای
زنده درست ترین و پر کاربردترین معنی برای این واژه مرکب هستش