1. It's hard to readjust to life in Britain after working abroad.
[ترجمه گوگل]سازگاری مجدد با زندگی در بریتانیا پس از کار در خارج از کشور دشوار است
[ترجمه ترگمان]سازگاری با زندگی در بریتانیا پس از کار در خارج از کشور دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. You need to readjust your attitude.
[ترجمه گوگل]شما باید نگرش خود را دوباره تنظیم کنید
[ترجمه ترگمان] باید رفتارت رو عوض کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. It takes time to readjust after a divorce.
[ترجمه گوگل]تنظیم مجدد پس از طلاق به زمان نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]زمان میبره تا بعد از طلاق دوباره متعادل بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The driver's seat is too high,I have to readjust it.
[ترجمه گوگل]صندلی راننده خیلی بلند است، باید دوباره آن را تنظیم کنم
[ترجمه ترگمان]صندلی راننده خیلی بالاست باید دوباره درستش کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Children are highly adaptable—they just need time to readjust.
[ترجمه گوگل]کودکان بسیار سازگار هستند - آنها فقط به زمان نیاز دارند تا دوباره سازگار شوند
[ترجمه ترگمان]کودکان به شدت سازگار هستند - آن ها فقط به زمان برای سازگاری نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Once again he had to readjust to living alone.
[ترجمه گوگل]یک بار دیگر مجبور شد خود را با زندگی تنها وفق دهد
[ترجمه ترگمان]یک بار دیگر مجبور شد دوباره به تنهایی زندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He found it hard to readjust to school life when he was getting old.
[ترجمه گوگل]وقتی پیر میشد، سازگاری مجدد با زندگی مدرسه برای او سخت بود
[ترجمه ترگمان]وقتی داشت پیر می شد، آن را سخت تغییر می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. We may need to readjust these figures slightly.
[ترجمه گوگل]ممکن است لازم باشد این ارقام را کمی تغییر دهیم
[ترجمه ترگمان]شاید لازم باشد این ارقام را کمی اصلاح کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. You may find it necessary to readjust the wheels from time to time.
[ترجمه گوگل]ممکن است لازم باشد هر از گاهی چرخ ها را دوباره تنظیم کنید
[ترجمه ترگمان]شاید برای دوباره کردن چرخ ها از زمان به موقع لازم باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. They are bound to take time to readjust after a holiday.
[ترجمه گوگل]آنها مجبورند پس از تعطیلات زمانی را برای تنظیم مجدد صرف کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها موظف هستند که بعد از یک روز تعطیلی دوباره آماده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. In the end you have to readjust your expectations.
[ترجمه گوگل]در نهایت باید انتظارات خود را دوباره تنظیم کنید
[ترجمه ترگمان]در پایان باید انتظارات خود را اصلاح کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. It is difficult to readjust ourselves to life in a foreign country in a short time.
[ترجمه گوگل]سخت است که خودمان را در مدت کوتاهی با زندگی در یک کشور خارجی سازگار کنیم
[ترجمه ترگمان]سازگاری با زندگی در یک کشور خارجی در کوتاه مدت دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Readjust your watch. You are now on Moscow time.
[ترجمه گوگل]ساعت خود را دوباره تنظیم کنید شما اکنون به وقت مسکو هستید
[ترجمه ترگمان]به ساعتش نگاه کن شما اکنون در مسکو هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Former soldiers often struggle to readjust to life outside the army.
[ترجمه گوگل]سربازان سابق اغلب برای سازگاری مجدد با زندگی خارج از ارتش تلاش می کنند
[ترجمه ترگمان]سربازان سابق اغلب برای سازگاری با زندگی بیرون از ارتش تقلا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Remember to readjust the mirrors in the car.
[ترجمه گوگل]به یاد داشته باشید که آینه های خودرو را دوباره تنظیم کنید
[ترجمه ترگمان]به خاطر داشته باشید که آینه ها را در اتومبیل اصلاح کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید