rattling

/ˈrætlɪŋ//ˈrætl̩ɪŋ/

معنی: تند، بشاش، جانانه، خیلی تند
معانی دیگر: (عامیانه) بسیار، خیلی، جغجغو، تق تقو، آنچه که تلق تلق کند، (عامیانه) تند، زنده، شاد، پرنشاط، خیلی خوب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: that rattles.

- a rattling window
[ترجمه گوگل] یک پنجره کوبنده
[ترجمه ترگمان] یک پنجره پر سر و صدا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (informal) vigorous, brisk, or good.

- a rattling performance
[ترجمه گوگل] یک عملکرد تند و تیز
[ترجمه ترگمان] صدای تق تق بلندی به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• : تعریف: (informal) very.

- a rattling good show
[ترجمه گوگل] یک نمایش خوب تند و تیز
[ترجمه ترگمان] یه نمایش خیلی خوب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a rattling good time
اوقات بسیار خوش

2. a cart was rattling along the cobblestone
یک گاری روی سنگفرش تلق تلق کنان می رفت.

3. the mudguard of the bicycle was rattling
گلگیر دوچرخه تلق تلق می کرد.

4. The windows were rattling in the wind.
[ترجمه گوگل]پنجره ها در باد می لرزیدند
[ترجمه ترگمان]پنجره ها تلق تلق می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He kept rattling away about his adventures.
[ترجمه گوگل]او مدام از ماجراجویی هایش دوری می کرد
[ترجمه ترگمان]با صدای بلند درباره ماجراهایی که در سر داشت با صدای بلند شروع به صحبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The girls awoke to the sound of rain rattling on the windows.
[ترجمه گوگل]دخترها با صدای باران که روی شیشه ها می پیچید از خواب بیدار شدند
[ترجمه ترگمان]دخترها با صدای باران که از پنجره ها به گوش می رسید بیدار شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Did you just hear a rattling sound outside?
[ترجمه گوگل]صدای تق تق از بیرون شنیدی؟
[ترجمه ترگمان]اون بیرون صدای تلق تلق رو شنیدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This book is a rattling good read.
[ترجمه Maryam] این کتاب برای خواندن خیلی خوب است.
|
[ترجمه گوگل]این کتاب یک خواندن خوب است
[ترجمه ترگمان]این کتاب خیلی زیاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. At that moment, there was a rattling at the door.
[ترجمه گوگل]در آن لحظه صدای تق تق در به گوش رسید
[ترجمه ترگمان]در آن لحظه صدای تق تق در به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Hailstone are rattling on the window-panes.
[ترجمه گوگل]تگرگ روی شیشه‌های پنجره می‌تپد
[ترجمه ترگمان]hailstone در شیشه های پنجره تلق تلق می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The typewriter was rattling away so loudly that we could not fall asleep.
[ترجمه گوگل]ماشین تحریر به قدری با صدای بلند می چرخید که ما نمی توانستیم بخوابیم
[ترجمه ترگمان]صدای ماشین تحریر آنقدر بلند بود که نمی توانستیم به خواب فرو برویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His handcart is still rattling along though it was oiled yesterday.
[ترجمه گوگل]گاری دستی او هنوز در حال چرخش است، اگرچه دیروز روغن کاری شده بود
[ترجمه ترگمان]صدای handcart هنوز به گوش می رسید گو اینکه دیروز روغن کاری شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She spent the last few years alone, rattling around the old family home.
[ترجمه گوگل]او چند سال گذشته را تنها گذراند و در خانه قدیمی خانواده غوغا کرد
[ترجمه ترگمان]او چند سال گذشته را تنها و با سرو صدا در خانه قدیمی خانواده اش سپری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We don't want to move, but we're rattling around in our large house.
[ترجمه گوگل]ما نمی‌خواهیم حرکت کنیم، اما در خانه بزرگمان می‌چرخیم
[ترجمه ترگمان]ما نمی خوایم جا به جا کنیم، اما در خانه بزرگ ما تلق تلق می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I finally managed to cure the rattling noise in my car.
[ترجمه گوگل]بالاخره توانستم صدای تق تق در ماشینم را درمان کنم
[ترجمه ترگمان]بالاخره تونستم سر و صدایی که توی ماشینم بود رو درمان کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تند (صفت)
caustic, abrupt, sudden, spicy, steep, fast, sharp, harsh, sour, tart, acrid, acrimonious, acute, hot, keen, quick, mercurial, brisk, heady, headlong, inflammable, rapid, tempestuous, snappy, peppery, arrowy, rattling, biting, nipping, bitter, virulent, rash, violent, intensive, discourteous, transient, crusty, pungent, hasty, racy, rath, rathe, mordacious, prestissimo, presto, snippy, temerarious, wing-footed

بشاش (صفت)
pleasing, merry, cheerful, heartsome, beaming, blithesome, rattling, canty, riant, eupeptic, roseate, jocund

جانانه (صفت)
rattling

خیلی تند (صفت)
rattling

انگلیسی به انگلیسی

• rattling is used to emphasize how good or pleasant something is; an old-fashioned, informal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس